.

بایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها


تعداد دوستان بزرگواری که به هر طریق اعلان همکاری در تأسیس مدرسه هنر و رسانه کردند، نزدیک به چهل نفر شده است که ان شاالله در پناه امام زمان(عج) هر کدام توان اربعین رجل را داشته باشند.

منطقی است که پیش از هر اقدامی از جمله قبل از شروع سیر مطالعاتی، مشخصات کامل‌تری از دوستان در اختیار ما باشد تا بتوانیم در ساماندهی امور دقیق و حساب شده عمل کنیم.

فایل پیش‌رو فرم اطلاعاتی است که پُر کردن آن می‌تواند ما را در این راستا کمک کند.

خواهش حقیر این است که پس از دریافت فرم، آن را با دقت پر کرده و نهایتاً تا روز پنج شنبه25/4/93 به آدرس krajabali@yahoo.com  بفرستید و در آن از هر گونه شکسته نفسی و یا بی حوصلگی و هر چیز دیگری که منجر به عدم درج اطلاعات صحیح می‌شود، خودداری فرمایید.

 

برای دریافت فایل اینجا را کلیک کنید.

 

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۳ ، ۱۶:۴۰
کاظم رجبعلی


شهادت می دهم هرگز در لایه باورم اینگونه نبوده که در صورت سپرده شدن کار و وظیفه ای به حقیر، چشمم دنبال امکاناتی باشد که اگر نبود، گردن نگذارم!

و اکنون استاد اخوت حقیر را موظف به تشکیل مدرسه هنر و رسانه کردند.

زمینه های خوبی هست، خوشه چینان هست، کاشف هست، کتاب های خوبی وجود دارند، افراد قابلی هستند...

زمینه های بسیاری باید فراهم شود، پژوهش های فراوانی باید صورت بگیرد، افراد توانمند باید توانمندی بیشتر پیدا کنند و نیازمند افراد جدید و بیشتری هستیم...

هم اکنون نیازمند کمک های فکری، عملی، نظری شما هستیم

قصد کرده ایم جهانی فکر کنیم، به اندازه یک مجتهد حوزه و یک متخصص دانشگاه توان علمی داشتته باشیم و در طهارت و تزکیه نفس سریع التحول و نجیب باشیم.

قصد کرده ایم مقدمه، متن و ادامه فرهنگی قیام مهدی(عج) را به عهده بگیریم

هستید یا نیستید؟

 

 

 

 

 

۳۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۱:۰۳
کاظم رجبعلی

این روزها گوش‌ها ضعیف عمل می‌کنند کسی حوصله شنیدن متن دیگران را ندارد همه می‌خواهند خودشان حرف بزنند و این فاجعه است. بازار قلم کساد است. جنسی توی بازار نیست اگر هم هست روی دست‌ها باد کرده‌اند. متن‌ها افسرده‌اند، بو می‌دهند! آدم از کمترین اظهار نظر هم می‌ترسد چون ممکن است این رویه را تشدید کند. حیات متن به اخلاص آن است. متن سرکار خانم خانزاده اخلاص دارد؛ چون حداقل بنایش متنی دیگر است و در جواب آن نوشته شده است. متنی در ادامه متن حقیر برای متن استاد اخوت. اولش که جوابی به متن استاد دادم تخمین زدم 

حداقل ده نفر آن را ادامه دهند تخمین یک جریان از رجز... 

  

بسم الله النور

فاصله‌ها گاهی از زمین‌ اند تا آسمان، گاهی نزدیکتر، گاهی دورتر.

فاصله ها را می‌شود کم کرد تا یک قدم؛ کمی نزدیکتر، کمی دورتر؛ آنقدر می‌شود کم کرد که دیگر فاصله، بی‌معنا شود؛ از دایره لغات هستی پاک شود؛ اما بی‌شک، تا ذره‌ای "من" هست و "تو"یی؛ فاصله هم هست!

اینکه "من" و "تو" ، "ما" نیستیم، "یک"ی نیستیم یعنی "کاف" تشبیه‌مان، تاب دارد که شبیه نیستیم و اینگونه می‌شود که آنچه تو عقل می‌خوانی، گاهی برای من به جنون شبیه‌تر است تا عقل!!!

و از همین رو ست که

«تو میدان رزم می‌بینی و در حال رصد تجهیزات دشمنی؛ من اصولا دشمنی نمی‌بینم!!

تو تاکتیکهای دشمن را بررسی می‌کنی و در اندیشه نقشه‌ای برای دفع و حتی تهاجمی جدید؛ من در هیاهوی معرکه به دنبال تواَم که سلاح، کم دارم!!!»

در گمان‌ام "متقین‌"ای که «به عون الله، فریاد و خون و خاکستر برای طوفان مشق می‌کنند و باور کرده‌اند ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم» تسبیح‌ای از جنس برائت داشته‌اند که «دور باد از دایره هست‌اَم هر آنچه غیر تو» ؛ اما ...

اما بی خبر از اینکه تاب "کاف‌"مان از همین جا آغاز شده که اگر متقین، متقین شدند ذکرشان این بوده: «موهبت وجود تو وابستگی به ارتباط با خدا دارد و حاشا که با پرستش تو، مسیح را شرمنده کنم!»

"من"، دنبال تو بوده‌ام که "تو" شوم و "متقین"، به دنبال «"قرآن" ی که از دهان تو شنیده می‌شود».

"من"، خواسته‌ام که "تو" شوم؛ بی خبر از آنکه "تو" خود، در هوای "او" شدن به "قرآن" اقتدا داری و اصلا غرض، "او" شدن است و بس.

فاصله ها را می شود کم کرد تا یک قدم؛ کمی نزدیکتر، کمی دورتر؛ وقتی باور کنم که همه شکرِ نعمتِ بودن تو، داشتن تو، دیدن نعمت "قرآن" ی است که از دهان تو شنیده می شود.

به عون الله آن روز دیر نیست که بفهمم برای "ما" شدن، فقط باید "قرآن" را ببینم، بی "من"، بی "تو" ... !

۱۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۳ ، ۰۷:۴۳
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

هانی چیت چیان ولی من و برادر عزیز من است. افصح است برای استاد اخوت. لسان مدرسه قرآن و عترت علیهم السلام است. بانی بسیاری از شجره های طیبه همچون گردان ادبی است. یکی از آخرین یافته هایش در مورد شجره طیبه این است که اصلها ثابت، فرعها فی السماء به این معنا نیست که ریشه این درخت در زمین باشد اصلها ثابت است نه فی الارض! چیزی شبیه آنچه که روایات نیز موید آن است مثلاً خطبه شعبانیه که در مفاتیح هم مورد اشاره قرار گرفته است. با این دید تحلیلی از سوره مبارکه ق ارائه فرموده اند و این وبلاگ را مشرف به فرمایشاتشان نمودند. 
 

«این متن را همینطور که در وبلاگ گردان‌ها چرخ می‌زدم به ذهنم رسید، برداشتی آزاد است از سوره مبارکه ق، گفتم آن را کجا بنویسم، دیدم جایی بهتر از وبلاگ شما نیست که پدر جد همه وبلاگ‌ها و متن‌های ادبی و تحلیلی در شعاع قرآن به شمار می‌رود.

***

و چه زیباست بلندای سر به فلک کشیده نخل، آن زمان که خرماها را رو به پایین برای چیدن من و تو آویخته است، گویی اتصال ملک است با ملکوت که سخاوتمندانه با علو خود، رزق بهشتی را تا اهل این پایین نازل کرده است، شاید نخل مصداق خوبی باشد برای مجد، برای سائق، برای شهید
و شاید سرّی است که علی در آن سال‌ها که کسی سراغ خدا را از او نمی‌گیرد، فقط نخل می‌کارد.»

۱۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۲۸
کاظم رجبعلی

قالب متن رجز است برگرفته و ملهم از نامه امیرمؤمنان(ع) به عثمان بن حنیف، متن حاضر در جواب نامه‌ای است که استاد اخوت برای تحریض به جهاد فرمودند.
گاهی به نظرم می‌رسد نیازمند رجز خواندن هستیم، رجز در جای خود توحید ناب است 

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

از طرف کسی که همه حیاتش را مرهون قرآنی است که از دهان تو شنید
و حکایت این روزهای او این‌چنین است:
دشمن در وسط میدان است، و من نمی‌ترسم که اساسا می‌بینم دشمنی را که خباثت و تعفنش  اجازه نخواهد داد به خود بپردازم! که تعفن رنج‌آور تر از آن است که بمانم و همچون یک هرزه همّاز قدو قامت خودم را ورانداز کنم. بمیرد این من که از سر ترس و از روی تعلق به منی نجس، تماشای یوسف وجود تو را بفروشد! چشم همرزمانم روشن که راضی شوم به اینکه مرا با قرآن بشناسند و او کارش به یوسف فروشی کشیده باشد!آن هم در بازار دشمن؟
چشم همرزمانم روشن که بعد  از عمری سردرگمی و خواب، بعد از آن همه ناله عاجزانه و از سر نیاز " که خدایا خط مقدم جهادت را به من نشانن بده" حالا پس از بیدار شدن بخوابم؟خواب را به حقارت خواهم کشید نه به خاطر آن که امر تو را تحقیر کرد که خواب حقیر تر از این امر بزرگ است؛ تحقیرش می‌کنم و زیر پایم قرارش می‌دهم چون اینگونه برداشت شد که قصد تحقیر شدن تو را کرد!چشمانم حسرت آسوده خوابیدن را به گور خواهد برد. خاک بر چشمی که نداند دشمن کجاست که او را هدف بگیرد؟
گفتی که دشمن جدی است در انحراف، حاشا که من سردرگم باشم یا به کارهایی بپردازم که لازم  نیست که این کار دلالت بر عدم وقوف و بی‌خبری است.
گفتی که دشمن آمده است تا همه باورها را به  زیر بکشد و رزمنده نمی‌داند چه کند و چه باورهایی را در خود و جامعه و چگونه القا کند. می‌گویم با فریادی که دوست و دشمن را میخکوب کند که من نه آن چوب خشکیده روی آبم که تسلیم امواج شود.
دشمن اگر دشمن است، من هم رزمنده ام و باور کرده ام اگر او همه امکانات را دارد، خدا را ندارد. و من از وقتی با توام و تا وقتی که باور دارم که رزمنده‌ام،خدارا دارم. 
دشمن چون خدا را ندارد، فرمانده نخواهد داشت پس موهبت وجود تو وابستگی به ارتباط با خدا دارد و حاشا که با پرستش تو مسیح را شرمنده کنم!
گفتی که دشمن همیشه در وسط میدان و معرکه است و رزمنده به فکر با جمع بودن، خوش بودن با هم، در کلاس و مدرسه بودن، من آماده‌ام تا مأمور شوم تا آخر عمر به دورترین جغرافیایی که از آن دورتر نباشد جایی که نام تو را هم نبرند و از تو و اهداف تو نگویند  و آنجا را چنان کنم که همه تو را بشناسند و حسرت دیدار تو را داشته باشند و آنجا پرچم توحید را بر زمین خواهم کوفت.   
گفتی که دشمن با هر سلاحی که دارد بر سر دیگران می‌کوبد و رزمنده خود را با دیگران مقایسه می‌کند که سلاحش کمتر از سلاح دیگری نباشد؛ این یکی را به خاطر خواهم سپرد بی‌جواب تا بر قلبم بنشانم و ثبتش کنم که هر وقت هوای نشستن سراغم را گرفت، خونم را به جوش آورد و چشمانم را سرخ کند و همه سستی‌هایم را ذوب کند. این یکی را به خاطر خواهم سپرد بی جواب...
....
اینجاست رزمنده ای که چون دشمن نامش را بشنود، عقب بنشیند
اینجاست تدبیر نبرد؟!
من به عون الله از اسلام دفاع خواهم کرد و یک‌ تنه و در مقابل شبهات می‌ایستم
پر می‌کنم صحنه نبرد را از هر کسی که کلامم در او به عون الله نافذ باشد که اگر هم نیامدند فریادم و خونم و خاکسترم را برای طوفان مشق کرده‌ام
باور کرده‌ام ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم
والسلام
۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۵۰
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

عباس رفیع‌ها برادر من است از سر بزرگواری پدر صدایم می‌کند. صریح و گوشت تلخ است خیلی ها دوستش ندارند اما من دوستش دارم. تعارف با کسی ندارد با هم زیاد کل انداخته ایم اما وفادار است این صفت در خون اوست و اسمش هم گویای آن است.

از آن زمان که به خاطر گل روی من قرآن خواندن را پذیرفت تا الان که به خاطر گل روی قرآن خرده فرمایشات من را می‌پذیرد مدت زیادی نگذشته است شاید زمانی به اندازه 6ترم. شاید اگر بچه چشم و گوش بسته‌ و خالی الذهنی بود تأثیر قرآن بر او عجیب نبود ولی عباس کم اطلاع نیست و کم آدم و مجموعه فرهنگی ندیده است. متن زیر را عباس نوشته است؛ به نظرم شبیه معجزه است البته نه معجزه عباس، معجزه قرآن است. عباس به مدد معجزه قرآن، هر چیزی غیر کلام خدا را ریز می‌بیند و راضی‌اش نمی‌کند. 
متن پیش‌رو اشکالاتی ظریف در محتوا و قالب دارد اما معجزه است چون صداقت دارد. چیزی شبیه سطحی از صدق الله العلی العظیم است. 

آتش نا شکری ...

جمعه, ۵ اردیبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۲۴ ق.ظ

بسم الله

آتش نا شکری ...

متنی برای درس جامع سوره های الر

و خدا آنقدر کریم است که ببخشد به تو آن چیزی را که اگر به خودت باشد سال های سال هم که بگذرد نه به دستش خواهی آورد و نه حتی برای به دست آوردنش دست به تلاشی خواهی زد ...

و این جریان قرآنی است که به من بخشیده و ابزاری را در اختیار من نهاده تا از جهل عمیق خود تبدیل به اولوالالبابم نماید !

و من باید باور کنم که نعمتی که می آید به همراهش آزمونی هم خواهد آورد تا بسنجد  من به اندازه لازم برای استفاده از آن نعمت  رشد خواهم کرد یا نه !

و می دانی رشد من در کجاست ؟

رشد من در نگاه من است به هر صحنه ای  و یکی از این صحنه ها همین درسی است که شاید اگر نبود حتی ذهنیتی هم برای این امر نبود !

نعمت یعنی همین که خداوند صدها ساعت کار را برای استفاده تو بدون هیچ دغدغه ای قرار می دهد ! و تو می توانی صدها ساعت را در ده ها ساعت درک نمایی و از آن استفاده نمایی !

اما همه چیز به مواجهه تو با این صحنه و میزان نیازت برای برداشت از آن صحنه بر خواهد گشت که چگونه موضوعی به تو عرضه شد و آن را پس زدی و یا بی تفاوت از کنارش گذشتی !

و مبدا نابینایی ات را به گردن حضرت دوست بیاندازی و و آتش جهنم را عقوبت او بدانی که رد کردن بزرگترین نشانه الهی لایق نابودی و زوال مطلق است ناشکری از او عمیق ترین خود نشناسی ها !

و هرچه هست آتش ناشکری تو و مقابله ات با راه خداست ...

و اگر پشت کنی به نعمتی که ارزانیت داشته اند روزی آن را از تو خواهند گرفت و تو حیران و سرگردان به سیر بی هدف ادامه خواهی داد ...

خدایا رحم کن



همه مان فدای امام خامنه ای
۱۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۵۸
کاظم رجبعلی


سلام آقای رجب علی. این متن تقدیم به مومنان. آنهایی که دستشان به آن بالا بالاها میرسد. و بهایش هم یک صلوات برای آزادی زندانیان برای شفای بیماران، برای رفع حاجت گرفتاران. التماس دعا

سوگند به آسمان و اختر شب گرد. و تو چه میدانی که علی کیست؟ علی آن اسد الله غالب که در محراب میایستد به نماز و باکی ندارد، علی آن شیر بیشه ی تقدیر که در جای پیامبر میآرمد که شنیده است "و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله". انسان زبون هوا بر میداردش گاهی خیال میکند رجلی شده است خیال میکند...و خودش را با علی و خاندانش جمع میزند و نمیداند که "همه عالم یه طرف، مهدی زهرا یه طرف" و شعر میبافد، خیال می لافد حواسش نیست "حافظ" دارد قادر را خوب نمیفهمد تا خوب در قبرش کنند و آنگاه که آبرویش را نریخته میبیند بی اختیار میگوید "یا من یسمی بالغفور الرحیم، یا من یسمی بالغفور الرحیم" آن وقت بیچاره میشود، مضطر میشود، گهی بر درد بی درمان بخندم، گهی بر حال بی سامان بگریم و آنگاه که ناصری نمی یابد دلش را میفرستد سوی پنجره فولاد میگوید ای آقای رئوف تو را به جوادت سوگند که ضامن ما هم بشو آن والامقام آن رب سبحانه و تعالی که رحمت را بر خود نوشته است ما را هم داخل بندگانش کند و ببخشد قفل را با خیالت محکم میزنی و میگویی:"بسم الله الرحمن الرحیم" و آن وقت است که باید سرت را پایین بیندازی بعد از آنکه یک نگاه از روی شرم و برای شکر به آسمان انداختی و مشغول کار خودت شوی ولی باید گفت این سوال در پس پستوی ذهن در رفت و آمد است که"مهدی فاطمه کی میآید"

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۰۸:۰۰
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

داشتم فکر می کردم اگر در دایره واژگان «کسی که» را نمی‌داشتیم چه می‌شد؟ کسی که، انگار خودش پاسخ یک پرسش است پرسش چه کسی؟چه کسی این کار را کرده است؟ سراغ چه کسی را باید بگیرم با چه کسی موضوع را مطرح کنم؟ و...

اگر هدیه‌ای را دریافت می‌کنیم، بی‌اختیار می پرسیم چه کسی این هدیه را داده است؟

در وحشت و تنهایی هیچ حقیقتی به اندازه تصور یک کَس، آرامش بخش نیست

کسی اگر نبود ملاقات معنا نداشت

کسی اگر نبود، مأنوس شدن معنا نداشت

کسی اگر نبود همه بی‌کس بودیم

کسی اگر نبود یاوری نبود

کسی اگر نبود، من تو او ما شما ایشان معنا نداشت که هر ضمیری مرجع می‌خواهد و هر موصولی به صله‌ای برمی‌گردد!

کسی اگر نبود هیچ چیز نبود....

که همه چیز آثار کسی است

عالم پر است از آثار کسی که...

فرمانروایی همه چیز به دست اوست که فرمانروایی درک کسی است دارای تسلط در مقیاسی وسیع

مرگ و زندگی را آفرید تا میدانی برای اعمال ما باشد که احسن عمل عرصه تجلی نیکوترین کس است

کسی که آسمان را با تمام مراتبش خلق کرد تا بالارفتن و پایین آمدن خلق شدن و به کمال رسیدن معنا داشته باشد که تدبیر بی نقص آسمان‌ها عرصه تجلی  کامل ترین کس است

کسی  که کَس بودن را به هیچ روی دریغ نمی‌کند. و این گونه بودنش یعنی که رحمان است. کسی که رحمان است.

۲۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۵۸
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

 

جلسات گردان ادبی همیشه برایم مغتنم بوده چند هفته ای هست که گردان ادبی در ساحت سوره ملک قلم می زند. متنی از خانم شریعتمداری دیدم که با کمک گرفتن از تعبیر «والطیر صافات...»در سوره مبارکه، نسبتی برقرار کرده بودند میان این آیه با نماز  جناب جعفر بن ابی‌طالب(ع)معروف به جعفر طیار! از این تعبیر خوشم آمد قبلا هم استعاره‌ای از خانم لاهوتیان در ذهن داشتم قریب به مضمون قلب و استعاره ایستادن در آن، این دو تا دکمه کافی بود برای پرداختن به متن پیش‌رو که به مدح جناب جعفر(ع)در سوره ملک می‌پردازد. حقیر از قبل ارادت فراوان به جناب ایشان داشتم اما شخصیت ایشان به روایت سوره ملک استثنایی است!  در مورد جناب جعفر(ع) همین قدر کافی بگویم که برادر امیرالمؤمنین(ع) بودد و همسر اسماء بنت عمیس که فرزندی به نام عبدلله از او آورد عبدالله همسر حضرت زینب(س) است. مسئولیت مهاجران به حبشه بر عهده جعفر بود که گفتگوی شورانگیز و قرآنی او با نجاشی مشهور تاریخ است. سال هفتم به مدینه بازگشت(در بحبوحه جنگ خیبر) پیامبر(ص) خطاب به او فرمود: نمی دانم از آمدن تو خوشحال باشم یا فتح خیبر چندی بعد در جنگ موته که میان سپاه اسلام و امپراتوری روم بر پاشد دو دستش قطع شد و به شهادت رسید. در عظمت او همین بس که پیامبر(ص) او را طیار(پروازکننده در بهشت)خطاب فرمود. آن حضرت قبلاً ایشان را مفتخر به نمازی کردند که به نماز جعفر طیار معروف است. شخصیتاً یک سردار با نبوغ نظامی و ایمان عمیق بود که پیامبر همیشه عملیات‌های راهبردی و در افق دورش را به او می‌سپرد. از این رو با رصد کردن او تا حدی می‌توان سر از اندیشه‌های نظامی و تبلیغی رسول مکرم اسلام(ص)در آورد. به تعبیر روشن تر و در مقام تشبیه یک تنه سپاه قدس بود برای رسول خدا(ص)!

   

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پریدن با شکوهت، طیران توحید است که هر بار توحید، اراده مُلک و وسعت قلمرو کرد، اول تو را به پرواز درآورد!  یک روز تا حبشه و یک روز تا روم و روزی تا طبقات هفت‌گانه آسمان!

موت و حیات بال‌های پریدن تو،‌اند  و هر دستی که از این خاندان بریده شد، عزت و مغفرت به اهتزاز درآمد و احسن عمل میدان یافت!      

طیارِ تیز پروازِ وحی، چشمها نه یک مرتبه که به دفعات درمانده‌اند از دنبال کردن مراتب بلند تو، که هرکس به هر طبقه‌ای از طبقات هفتگانه آسمان راه یافت، آنجا پری از بالهای مبارک تو دید!

پرهای ریخته‌ از مرگ و حیاتت آذین آسمان دنیاست؛ درخشش تیز مصابیحی که رجم شیطان‌هاست!

تو رجم هر شیطان بودی چون همیشه تماماً به میدان می‌‌آمدی که هر گاه سرداری تماماً به معرکه وارد شد تعقل و شنیدن به میدان ‌آمده است و حجت  به این تمامیت بر همه کس تمام است!

تو که به میدان می‌آمدی سؤال‌ها فراوان می‌شد که کیست آن که حقیقت زمین است در امان و ثبات؟ و حقیقت آسمان و پرواز و یاری  و رزق و هدایت کیست؟ و این همه شکوه، واگویه‌ای از خشیت قلبی کسی است که آمدنش دل‌ها را به خشیت وامی‌داشت!

نذیر که تو را می‌دید قلبش به احترام می‌ایستاد و با دلی آرام به نماز جعفر، قامت می‌بست!

نذیر تو را حجتی برای شکر می‌دید و سمع و ابصار و افئده در دیدار تو با نذیر موضوع گفتگو می‌شد!

تو محشری در چشم نذیر که حجت حشر از این منظر، پراکندن پرهای ریخته توست!

تو را نذیر وعده تحقق یافته خدا می‌دانست که با وجود تو، حجت تمام بود برای هرکس که بخواهد نذیر محض را بیابد!

برای تو نذیرِ محض ترجیح داشت بر هلاکت و مرحمت که حجت تو بر ملاک ضلالت و هدایت توکل محض است در معیت محض با نذیر!

تو ماء معینی برای لبهای خشکیده نذیر و در منظر نگران نذیر، کفین تو معنای موت و حیات دارد که وای اگر آب علقمه دستانت فرو بریزد!

نذیر تو را به پرواز درآورده بود یک روز تا حبشه یک روز تا روم یک روز تا کربلا!  



۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۴۳
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

دوم دبستان بودم که معلم گفت چه کسی می‌تواند یک داستان برای بچه ‌ها تعریف کند؟ من هم همیشه برای چند کار داوطلب بودم پشت بلندگو رفتن و حرکت جمعی ایجاد کردن و تکه انداختن!

این بار نوبتِ پشت تریبون رفتن بود؛ داستان قوز بالاقوز را تعریف کردم. اول در مورد قوز، گفتم که منظور از آن چیست و بعد از خزینه های قدیم گفتم که نوعی حمام عمومی بود و دو پیرمردی که قوز داشتند یکی از آنها احمق بود و آن دیگری آدم موقعیت شناس بود.

پیرمرد موقعیت شناس در تاریکای صبح رفت خزینه آنجا متوجه شد مراسم جشنی برپاست پرسید چه خبره؟ گفتند: عروسی دختر شاه پریان است در شادی آنها شرکت کرد و آنها برای قدردانی قوز او را از پشتش برداشتند. فردای آن روز شایدهم چند ساعت بعد که پیرمرد دوم او را دید علت این اتفاق خوب را پرسید و او هم ماجرا را گفت از فردای آن روز، پیرمرد احمق هر روز خزینه می‌رفت تا...

بالاخره یک روز سرو صدایی را شنید و بدون مقدمه شروع کرد به حرکات موزون! غافل از اینکه مراسم مراسم عزای دختر شاه پریان بود نه عروسی. این شد که قوز پیرمرد قبلی را هم روی قوز او گذاشتند و شد قوز بالاقوز!

خدا شاهد است حالم به هم می‌خورد از اینکه شبیه تحلیل‌های  رایج بخواهم از سیاست و از دولت و غیر آن بگویم. اما سینه‌ام تنگ می‌شود وقتی که سیاسیون باسواد نمی‌فهمند و یک بی‌سواد با تحلیل دوم دبستانی‌اش بتواند تشخیص دهد که سبد کالا و حواشی آن معنای ویژه‌ای دارد یک معنای سیاسی و بین المللی. احمق همیشه خائن است!      

 

۱۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۲۸
کاظم رجبعلی