.

بایگانی

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

تو و من مخاطب این تحلیل و هر تحلیل سیاسی دیگر هستیم! ما که شاید برایمان بسیاری از حرف‌هایی که در ادامه می‌آید، بدیهی باشد. اصلاً مسأله ما مسأله بدیهیات است و مخاطب، من  و تویی هستیم که امروز با هم هستیم اما فردا با خداست. تحلیل سیاسی موضوع خوبی برای یک گفتگوی عمومی با کسانی که بدیهیات اعتقادی را نمی‌شناسند نیست! پس حساب این را نکن که دیگران این حرف‌ها را می‌پذیرند یا نه؟ چندتا بحث سیاسی را سراغ داری که با آن توانسته باشی کسی را متقاعد کنی؟اما من سراغ دارم مثلِ خودمان را که بدیهیات کافی داریم و این مباحث نجات‌بخش بوده است. خیالتان را راحت کنم مباحث سیاسی بدون بدیهیات نمی‌شود، اصلاً غیر ممکن است.

  • نظام ثابت و متغیر در هستی، گاهی بروزش را در بدیهیاتی می­یابد که برای طرفداران حق معنادار است. وقتی با این افراد روبرو می­شوی، بدیهی است که حکم خدا بر هر چیز ارجحیت دارد، بدیهی است که انسان باید در راه خدا مال و حتی جانش را انفاق کند، این بدیهی است که نباید طاغوت را به حکمیت پذیرفت، بدیهی است که زن و مرد با هم باید ازدواج کنند و غیر این مسیر مسرف بودن است، بدیهی است که زوجین باید نسبت به یکدیگر وفادار باشند و زنا بد است، بدیهی است که فرزندان باید حرمت والدین را نگه دارند، بدیهی است که دشمن را نباید به خانه راه داد، بدیهی است که ایران همیشه باید تیتر یک همه اخبار باشد، بدیهی است که سوخت اتمی میخواهیم برای زیردریایی­ها و کشتی­هایی که حاضر بودنشان در اقیانوس­ها یعنی بودن ما در جایگاه اول معادلات قدرت و بدیهی است که امام آموخت مرگ بر امریکا! ...
  • پس بدیهیات، حقایق نقش بسته و حکم های ثابتی هستند که اولیّات هر تفکر و سنجش محسوب می­شوند. البته نباید از نظر دور داشت که ممکن است در جامعه­ای، به ظاهر چیزهایی بدیهی باشد که از نظر طرفداران حق سخیف و غیر قابل اعتنا هستند. استدلال یا سیری از بررسی دوباره این موضوعات کافی است تا بدیهی نبودن آنها ثابت شود. به بیان روشن­تر ادعایی که حجیت ندارد از اول شکست خورده است فقط کمی به بررسی نیاز دارد تا این موضوع معلوم شود. مثل متهمی که اگر شناسایی شود حرفی برای گفتن ندارد او در خیابان راه می­رود زندگی عادی خود را دارد اما در تمام این لحظات محکوم است چه کسی بداند و چه کسی نداند و فقط تا کشف این ماجرا، یک بررسی ساده فاصله است. 
  • بدیهیاتی که مبنای حق دارند، قابل ابطال نیستند اما می­توان وانمود به غیربدیهی بودن آنها کرد و به دیگران چنان القاء کرد که بدیهی مذکور ناحق و غیر بدیهی است. این روش همان چیزی است که به آن استهزاء می­گویند؛ که روش­های مختلفی دارد. یک روش برخورد متکبرانه است و القاء نادیده گرفتن و بی ارزش بودن، یک روش تحریف است که شامل کتمان، قلب و مصادره می­شود، روش دیگر نسبت عقب ماندگی و کهنگی دادن به یک بدیهی است، روش دیگر شبیه این مواجهه است که مثلاً می­گوید این گونه حرف زدن شبیه فلانی حرف زدن است و...، روش دیگر قداست زدایی یا به قول مشهور تابو شکنی است که همان دریدن حریم است گاهی هم با محاربه برابر است، روش دیگر که ظاهراً عکس روش قبلی است ادعای قداست برای چیزی به منظور مهجور کردن و از دور خارج کردن آن است نظیر فرار کردن از انطباق دوره رسول خدا(ص)یا دوره امیرالمؤمنین(ع) یا کربلا و غیر آن با دوره اکنون و...
  • طرفداران حق شاید برایشان سخت باشد تصور اینکه بدیهیات آنها که بدیهیات هر انسان رشید و عاقلی است، از سوی دیگران به چالش کشیده شود و اساساً بدیهی بودن آنها زیر سؤال برود. اما باید دانست که این تصور چه سخت باشد و چه آسان، بدیهیات قابل جابجا شدن هستند. چیزی که یک روز بدیهی است و امکان تشکیک در آن هم به مخیله کسی خطور نکند روزی چنان مورد تردید قرار بگیرد که گویی سابقه بداهت ندارد که هیچ، اصلاً انگار نظری جدیدالتأسیس است.
  • دیپلماسی دولت محترم در خصوص بحث اتمی و مواضعی که اطراف آن گرفته می­شود حتماً خیرخواهانه و با نیت صادق است اما حتماً ساده‌لوحانه است بوی معاهده­‌ ترکمانچای دارد، می­پرسید چرا؟ چون نیازمند دستبرد به بدیهیات اولیه­ است که اگر اینطور نبود، مذاکره اتمی نیازی به انتساب کذب به امام(ره)نداشت که وای و صد وای از تحریف و استهزای یکی از مهمترین و بلکه مهمترین بدیهیات انقلاب اسلامی، یعنی «مرگ بر امریکا!».
  • نمی­دانم در این سی و چند سال، چند بار گفته شده مرگ بر اسرائیل، شاید صدها میلیارد! اما هیچگاه این برائت بدون مرگ بر امریکا نبوده است! مرگ بر ولیده فاسد امریکاوانگلیس-که همان اسرائیل است- آری، اما مرگ بر والد این فساد نه؟ بدین وسیله خواستم برائت کرده باشم از مرگ بر اسرائیل‌های مشمئز کننده این روزها که قلّابی است چون بدیهیات را نادیده می‌گیرد. مرگ بر، مرگ بر اسرائیل‌های منافقانه!
  • در فتنه سال 88یکی از چیزهایی که توجهم را به خودش جلب کرد، ارزش برخی افراد بود که قبل از این برایم جلوه نداشتند، آیت‌الله‌هایی که شاید به آنها نقد هم داشته و دارم برخی به تندی‌شان و برخی به ظاهر خنثایشان اما چه خوب رفتار کردند، مداحانی که برغم نقدهای وارد به ایشان، الحق بصیرت داشتند و  ایام و مراسم‌هایی که حیاتی بودنشان را  درک نکرده بودم و شعارهایی که نمی‌دانستم چقدر مهم هستند. این مورد اخیر را دوجای دیگر بیشتر شناختم یکی در انقلاب‌های منطقه و دیگری این روزهای خودمان! از همان موقع که انقلاب مصر را رصد میکردیم دیدیم که مرگ بر امریکایش کم است کمبودی که بهایش به باد رفتن بود تا خدا بعد از این برایشان چه بخواهد...
  • فهمیدم و از سال 88بهتر فهمیدم از انقلاب مصر فهمیدم که جایگاه بی مانند ولایت فقیه، برخی مراسم‌ها مانند نمازجمعه، برخی شعارها مانند مرگ بر امریکا، کانون بدیهیات هستند بدیهیاتی که اگر از آنها فاصله بگیری عوض می‌شوی، آنقدر که دیگر نمی‌شود تو را شناخت آنقدر که قرآن به تو بگوید فاسق، فسقِ سیاسی!
  • راستی فاصله غدیر تا رحلت رسول خدا(ص)، از 18ذی‌الحجه بود تا28صفر. فاصله‌ای که برای تحریف بدیهیات جامعه کافی بود. این وسط سؤال مهم این است که چرا بدیهیات رنگ باختند. شاید چون مسلمانان افتخار کردنشان به بدیهیات کم بود، شاید قدرناشناسی آفت بدیهیاتشان شد و شاید فراموشی آفت میثاق بدیهی‌شان شد و شاید از کانون بدیهیات-اهل بیت نبوت(ع)- فاصله گرفتند، هر چه بود حقیقت که آسیب ندید غدیر که سندی ثابت شد و تا همیشه هست؛ افراد بدیهیاتشان را که همان بهره از حقیقت است، باختند!
۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۲ ، ۲۲:۲۹
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم 

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

واکنش انسانها به حقیقت متفاوت است، و این تفاوت حاصل وابستگی آنها به عقبه­ای از پس زمینه­ها و بسترهایی است که ظرف ادراکی او را ساخته­اند، اینکه برخی حقیقت را تلخ میشمارند یا آن را به چشم شیری مهیب می­بینند که منجر به رمیدن آنها می­شود، حاصل همین وابستگی است. سخت­ترین کار در چنین جامعه­ای قیام در راه حق است و جامعه با این کیفیت در حکم کودکی است که ترسیدن بیمارگونه­ او اجازه نزدیک شدن طبیب را نمی­دهد و به تبع مداوای او نیز صعب و سخت خواهد بود.

در این میان نکته­ای را نباید از نظر دور داشت و آن این که همان انسان­هایی که متأثر از پس زمینه­ها هستند، خود اصلی ترین مؤلفه در شکل­گیری بستر و پس­زمینه محسوب می­شوند. ملاحظه این نکته در کنار بیان گذشته، نتیجه مهمی را سامان می­دهد و آن این که واکنش انسان­ها به حقیقت حاصل نسبت ارتباطی آنها با انسان­های دیگر است. به بیان روشن­تر چهار مرحله­ای که در مقاله گذشته از آنها به عنوان مراحل عقلیِ ساختِ یک نظام قرآنی یاد شد، یعنی بستر سازی، کادرسازی، مدل­سازی و نهایتاً نظام سازی،  بیش از هر چیز متأثر از آن عنصری است که از آن به عنوان کادر یاد کردیم.

  • به این نکته دقت شود که رسول خدا(ص) در بستری که به شدت متأثر از جهالت انسان­ها بود، به دنبال انسان­هایی می­گشت که به او ایمان بیاورند.یعنی از یک بستر ناآماده، به دنبال تراشیدن کادر لازم و صالح بود تا بتواند جامعه کوچکی از آنها را به عنوان مدل بسازد و رونوشت­های آن مدل و قالب را برای تحقق ظَهر و غلبه دین حق بر همه دین­های دروغین به­کار بگیرد. در این میان تنها ابزار او قیامی است که عین وحی است که در پیامبری از جنس بشر یعنی خود ایشان متجلی شده است. همه چیز پیامبر(ص) ابتدائاً در خود او خلاصه می­شود و علی(ع) و خدیجه(س) که به مثابه خود اویند و اگر کسی میخواست او را به سخره بگیرد همین که ایشان حرفی بزند و کسی مثل علی(ع) هم شاهد او باشد کافی بود...(خطبه قاصعه)
  • سهمگین ترین قسمت قیام همینجاست یعنی آنجا که پیامبر باید بگوید خدا از بین همه افراد با من سخن گفته است و از کلامی تعریف کند که خود آورده است و انسان­ها را به مرام خود دعوت کند، علی(ع) هم سر تکان بدهد و  تأیید کند! اگر شنیدی که در سوره­ای گفته شد، ای جامه بخود پیچیده قیام کن و انذار بده، و لباست را که به انواع تهمت و تعرض آلوده شده را پاک کن و لب بازکن و تکبیر بگو تعجب نکن چون، همه این فعل­های امر از آن روست که موانع قیام سهمگین است و اوج این سهمگینی آنجاست که هر چه از بزرگی قرآن بگویی و زیادت آن دلالت بدهی اینگونه تلقی شود که منت می­گذاری و فخر می­فروشی!(ولاتمنن تستکثر). وای خدا! چقدر سخت است برای ولی الهی اینکه مجبور شود بگوید انا ابن کعبه و مِنا! انا ابن زمزم و صفا!... و چقدر دلچسب و ضروری است اینکه همه این حرف­ها از کس دیگری شنیده شود، یکی دیگر بگوید تا او مجبور نباشد طرف شود با بستر و معرکه­ای که همه میپندارند او خودرأی است یا خودشیفته است یا به خود و در جهت منافع خود دعوت می­کند و ...
  • نمی­دانم امام(ره) چه حالی داشت وقتی که می­گفت: ولایت فقیه ولایت رسول الله است! چه حالی داشت وقتی که ولایت فقیه را عمود خیمه اسلام معرفی میکرد چه حالی داشت وقتی که شکست جمهوری اسلامی را شکست اسلام معرفی میکرد وقتی که می­گفت پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد و...این مرد چگونه توانست چنین کلماتی را بگوید! او چه کرد؟این حرف­ها چه معنی داشت؟حاصلش غیر این بود که گفته­است از نظر من تبعیت کنید! این نظر که نظر من است، همان نظر خداست!
  • امام راحل(ره) با به ­کار بردن تعبیر جام زهر، دو ساحت از شرایط را ترسیم کردند، یکم شرایطی که اساسش قواعد رایج تحلیلی است و شکست و پیروزی و کلیدواژگان دیگر، معنایش چیزی متفاوت با آنچه در معادلات معمول است تحلیل نمی­شود. گرانی، گرانی است و همان اثری را ایجاد میکند که در بلاد کفر. تورم، بیماری هلندی، نقدینگی، رکود، پیشرفت همگی منظم به نظم جهانی است. بله با این ملاک اگر گلوی تو را فشردند باید با هر ابزار رایجی که هست این فشار را برداری.  دوم شرایطی که شبیه­ترین مثل به کربلاست؛ فقر و فشار و تحریم، نبرد نابرابر، توان یک به صد و همه و همه بهانه­ای برای بروز انفاق اغنیا، توسعه زیرساخت­های کشاورزی، بنای صنعت هماهنگ با مقاومت یا به بیان دیگر اقتصاد مقاومتی است. فشار به معنی فشار نیست به معنی همدلی است و محدودیت یعنی عرصه جدید و... . حال اگر امام راحل(ره) فرمودند پذیرش قطعنامه، معنایش گوارایی و هینئاً مریئاً بودن نیست. جام زهر جام زهر است و در آنجایی تحقق میابد که مرگ بر امریکا را فرهنگ نکرده باشی و به تفصیل نرسانده باشی در این شرایط مطابق با قواعد معمول مذاکره صورت میگیرد حمایت هم می­شود اما هرگز دست مریزاد ندارد دیپلماسی پذیرش قطعنامه، ایدآل نیست، جام زهر است! جام زهر تحت شرایطی حمایت می­شود اما تبریک گفتن ندارد!  
  • این روزها، خیلی دلم می­خواهد بشنوم که شیر مرد یا شیر زنی بگوید: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ ...       
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۵:۱۳
کاظم رجبعلی

ما از تحرک دیپلماسی دولت حمایت میکنیم و به تلاش دیپلماسی اهمیت میدهیم و از آنچه در سفر اخیر بود حمایت میکنیم البته برخی از آنچه در سفر نیویورک پیش آمد به نظر ما بجا نبود

 

ما به هیئت دیپلماسی دولت عزیزمان خوشبین هستیم ولی به آمریکایی ها بدبینیم.

خودبرتربین و غیر منطقی و عهدشکن است و دولتی در تصرف شبکه صهیونیسم بین المللی است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۲:۱۳
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

برای اینکه این سطور نوشته نشود دلایل بیشتر بود  زیرا موضعگیری امثال ما در مسائل سیاسی کشور، فرضاً درست هم که باشد، به نظر چندان مؤثر و نافذ نمی­رسد و در مجرای درست خود قرار ندارد. اما از آنجا که انعکاس این مطلب در وبلاگ شخصی یا نشریه کاشف در حد صفر است، مجاب شدم مطالبی را بنویسم شاید به این دلیل که دوستان تصور نکنند که حال و هوای علمی و پژوهشی حاکم بر جمع ما جدا از تحلیل­های سیاسی است و شاید هم به این دلیل که مشقی نوشته باشم جهت پر شدن نامه اعمالِ نه چندان جالبم و شاید به دلیل برائت از سکوت منفوری که ناشی از نوعی حنّاق است و همیشه سر حساس­ترین بزنگاه­ها این عارضه در حنجره خواص عود می­کند.

  • مذاکره و مکالمه­ای که در نیویورک صورت گرفت، به هیچ وجه هنر نبود، پیروزی دیپلماسی نبود، اصلاً چیزی جز از دست رفتن عِرض و آبرو نبود. شبیه­ترین مَثَل به این ماجرا این است که مثلاً کسی در کربلا به حسین بن علی(ع) بگوید که آقا خیالتان راحت مذاکره کردم آب را باز کنند، حتماً به این مذاکره کننده گفته می­شود، بیجا کردی که بر سر باز شدن آب معامله کردی، اگر ماجرا به همین سادگی بود یا مسأله مضیقه آب بود، که این همه هزینه لازم نبود، تصور کردی که کار سختی بود باز شدن آب به روی خیمه­ها؟
  • تمثیل فوق شاید توانسته باشد افتضاح کودکانه صورت گرفته در نیویورک را تبیین کند اما روی تحلیل من بیش از هر چیز ناظر به خواص یاد شده است والّا از ابتدا روی کار آمدن صد در صد قانونی و مشروع رئیس جمهور و دولتی که محترم به حرمت جمهوری اسلامی است، تکلیفش و شعارهایش روشن است و حقیر از اول هم  بی تدبیری و یأس را بزرگ­ترین منفی پشت همه این جریان می­دانستم. چون جریان بی­تدبیری و یأس را با حماسه چه کار؟  پرشورترین حماسه­ها از دریچه چشمان این جریان، با حکمیت برابر است؛ حماسه برای این جریان هر جایی است که باید ترسید و به مصلحت شرایط را بر ولی تنگ گرفت برای امتیاز دادن!
  •  به کسانی که پشت تفسیر غلطشان از تعبیر نرمش قهرمانانه پنهان شدند و سکوت اختیار کرده­اند باید گفت، این سکوت مسموم، به هیچ وجه در جهت منویات امام خامنه­ای نیست چون این سکوت القاء نوعی اجماع می­کند، یک شرایط یکنواخت و میدانی برای یکه­تازی­های خالی از تدبیر. حضرت آقا فرمودند نرمش قهرمانانه، اما هرگز نگفتند پای اکل میته این همه بَه بَه و چَه چَه کنید. یا سکوتی نمایید که از هر چیز بدتر است. واضح است همین سکوت منجر به امثال این تعبیر شد که، «شرایط در ایران بعد از انتخابات عوض شده است»، همین سکوت منجر به آزاد شدن جنایتکارانی از زندان شد که آبرو و امنیت و همه چیز این نظام را به بازی گرفتند. و همه اینها در حالی است که رئیس جمهور محترم با اندکی آرای بیشتر حایز اکثریت شدند.
  • سکوت موجود از یک جهت مشابهت با شرایط پذیرش قطعنامه 598 دارد  و آن ضعف و اهمال خواص و روحیه دور از آرمان آنهاست اما باید دانست ملتی که در سابقه خود این تجربه تلخ تاریخی را دارد، هرگز به تجدید تلخی تن نخواهد داد. مؤید این نکته گرایشی فطری است که سراغ آن را می­توان در ذهن متفاوت­ترین تحلیل­ها نیز گرفت، همه شجاعت را می­ستایند و از وازدگی و انفعال متنفرند، همانطور که همه از خودسری و لجاجت بیزارند هرچند خلاف این موضوع را از خود بروز دهند. با این منطق سرنوشت هر دولتی که خلاف فطرت حرکت کند، تمام شدن و کنار رفتن است. اجل این موضوع در جامعه ما 4تا 8سال است. به بیان روشن­تر همان منطقی که منجر به کنار رفتن گذشتگان شد، آیندگان را هم تهدید می­کند.
  • سکوت را شکستن مترادف با عصبانیت و ایجاد چالش نیست مسأله اثبات عدم اجماع است بر سر ادعای گزاف دولت؛ از این روی واکنش­های غیر منطقی همچون پرتاب کفش و غیر آن، (با فرض صحت خبر) هرگز قابل دفاع نیست اگر چه اندازه زشتی صورت گرفته در نیویورک با این مسأله قابل قیاس نیست.
  • اما گرگ باید بداند –که می­داند- تا وقتی گرگ است مذاکره با او معنا ندارد و این دانسته تکوینی که مشترک در همه درندگان و بهایم است را می­توان از خلال موضعگیری­ها و اظهاراتش نظیر آنجا که گفته: شاید تحریم­ها برداشته شود، ببینیم چه می­شود، گزینه نظامی همچنان روی میز است و... می­توان فهمید. اما در عجبم از تغافلی که نه می­توان آن را خوش­بینی گذاشت و نه نام دیگری.
  • سخن آخر اینکه این تحلیل از صدر تا ذیل آن تا وقتی معتبر است که فرمایشی خلاف آن از رهبر عزیزمان امام خامنه­ای شنیده نشود. که اگر بر نگارنده معلوم شود این تحلیل خلاف افق ایشان است، اولین مخالف آن خواهد بود. و این عبارت اخیر مناط ماست برای موضعگیری کردن و با سکوت خو نگرفتن چون تبعیت از رهبری با اشتراک در افق تحلیل، میسّر است و الّا اگر بخواهیم منتظر فرمایشات صریح ایشان باشیم، از آنچه که ولی الهی می­خواهد جا می­مانیم!            

 

 

۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۲ ، ۰۰:۰۹
کاظم رجبعلی