.

بایگانی

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

بزرگواری از اهالی مدرسه، سؤالی پرسیدند و از دغدغه‌هایشان گفتند در حالی که جریان عمومی زندگی‌شان را ملایم با آن دغدغه‌ها نمی‌دیدند. همچنین پرسیدند که آیاواقعاً قرآن خواندن ما نقشی و تأثیری در اهداف عالی حاکمیت حق بر جهان دارد یا نه؟

سؤال ایشان بهانه‌ای شد برای متن ذیل که سعی شد در آن، سه بار سوره توحید خوانده شود. با یک غرض واحد.  

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیهاا و بعلها و بنیها

برادر یا خواهر محترم و مجاهد دغدغه‌مند، خداوند احد است یعنی هیچ مبدأ دیگری و هیچ وجودی که حقیقتاً باشد و بتوان به او امید بست، جز او  نیست. صمد است و بی‌نیاز و به آنچه ما حتی برای اعتلای دینش انجام دهیم نیازی ندارد. اثر و اراده دارد اما اثر پذیر نیست یعنی که لم یلد و لم یولد است. فرضی برای همسانی و همسری و هر همی که او را برابر با چیزی قرار دهد وجود ندارد. پس آرام باشید و مطمئن!
نگاه کنید به کتابی که کتابی از جانب خدای احد است یعنی به هیچ کلام و سخنی جز آن کتاب نمی‌توان امید بست. نگاه کنید به کتابی که نیازی به من و شما ندارد و ما و هم‌نوعانمان نیازمند گسترش و اعتلای آن هستیم و نگاه کنید به کتابی که القاء کننده است اما القاء پذیر و متأثر نیست و نگاه کنید به کتابی که برای هیچ همرتبه و هم شأنی نمی‌توان فرض کرد.پس آرام باشید و مطمئن!
برادرم و خواهرم نگاه کنید به خودتان که تنها نیستید و مانند من و شما بسیارند که اگر نباشیم ذره‌ای از خداوندی خدا و قرآن بودن قرآن، کم نمی‌شود  در این شرایط که مثل من و تو فراوان است، قرآن را به شما و من دادند تا کرامت پیدا کنیم.به خودتان نگاه کنید که چقدر به قرآن و به مجاهدت در راهش نیاز دارید در حالی که  هرگز قرآن نیازمند من و شما نیست. با این حال قرآن را به شما و من دادند تا برای اعطاء و برای برّ، دستانمان خالی نباشد؛ نگاه کنید که چقدر متأثر از قرآن هستید اما قرآن از شما متأثر نیست و قرآن را به شما دادند تا از آن متأثر شوید نگاه کنید به خودتان که فرض هم‌شأن و هم رتبه برایتان قابل فرض است می‌شد فقط به شأنتان نگاه کنند و فقط با هم‌شأنتان قرین شوید، اما قرآن را قرینتان کردند و نگفتند هر کس با هم‌شأن خود.
با این وصف، چه کاری جز قرآن می‌ماند و چه دغدغه‌ای جز آن، چرا معلوم نباشد که شما برحق هستید و حقیقتاً در خط مقدم جبهه حق؟گیرم معلوم نباشد، چه کار دیگری جز قرآن، محتمل است مؤثر باشد. آرام باشید به آرامش قرآن؛ نه برای امروز و امشب، برای ابدیت و نه برای خودتان که برای عالم هستی که اگر من بر مسیر نباشم قرآن که بر مسیر است و اگر من مؤثر نیستم، قران که چشمه اثر است. دلتان به قرآن خوش باشد نه به قرآن خواندن خودتان و من و دیگران. نگاه کنید به این صفحات؛ به تجلی بسم الله‌الرحمن الرحیم، قل هوالله احد، الله الصمد، لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد.  

۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۰۷
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

مدتی است که در جلسه ختم مفهومی میهمان سوره عبس هستیم. برکات این سوره فراوان است. در آیات 10تا16می‌خواهد بگوید محتوای تذکره(قرآن)چقدر نفیس است.از صفحاتی می‌گوید که مکرمه، مرفوعه و مطهره هستند و از نویسندگانی(سفیران)که کرام و برّ هستند. این آیات مرا یاد فرمایش استاد اخوت انداخت که فرمودند«اگر می‌شد خودنویسی داشته باشید که در آن جوهر گرانقیمتی باشد(تعبیرشان مثلاً زعفران بود)که اگر چیزی می‌نویسید دورانداختنی نباشد و برای هر کس ارزش نگهداری داشته باشد.» یک جور سیره عملی برای کرامت و برّ است. البته قبلاً در این مورد برای حرف زدن‌هایم فکر کرده بودم تا کی به حالت چرک نویس حرف بزنیم؟چرا نباید یک مکالمه ساده ما قابلیت هدیه دادن داشته باشد؟ متوجه توهمی هم هستم  که محتمل است در این وادی سراغ آدم ها بیاید. حتی منظورم انجام این کارها نیست از ذهنیت و نیتی حرف می‌زنم که بودنش انسان را به حسن می‌رساند. برای من خیلی سخت است نفیس حرف زدن و نوشتن اما به نظرم این از آداب و لوازم و آثار شیعه بودن است آداب زینت شدن برای امام.

 همه این نکات در حالی است که مثلاً اگر همه کامنت‌ها و مطالبی که در پاسخ یا واکنش به دیگران نوشته شده را جمع کنیم، نوعی نامه عمل درست می‌شود که قابل ارزیابی است. برخی متن ها هم انصافاً انسان را شکوفا می‌کنند برای نوشتن و جواب دادن، متن اخیر خانم شهیدزاده از این دسته متن هاست. ایشان مطلبی را روی وبلاگشان گذاشتند و بنده نظری را نوشتم. کامنتش زعفرانی نیست ولی نیتش زعفرانی بود و در واکنش به متنی زعفرانی نوشته شده است:

 

گاهی آدم شگفت زده می‌شود از قیمت یک جمله‌ای که معلوم نیست اول، آن جمله بود، بعد گوینده‌اش یا اول گوینده بود و بعد جمله‌اش!

انسان در می‌ماند خدا بود که گفت، یا بنده او؟

هیچ مخلوقی به اندازه کلام محل تجلی خدا نیست

و به انسان امکان بهره‌مندی از کلام داده شد
کلام خیلی زود می‌تواند انسان را به سه کنجی اول مرغ یا اول تخم مرغ بکشاند و در غالب موارد این سه کنجی دلالت بر اعجاز دارد

اصلا می شود فرهنگنامه‌ای درست کرد که در آن موارد و مصادیق اول مرغ یا اول تخم مرغ جمع آوری شوند.

جمله "ما باید پرچم اسلام را در انتهای افق بر زمین بکوبیم" از آن جمله هاست! جا دارد انسان پای این جمله بمیرد و معلوم نشود مرگ اول بود یا این جمله!

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۴۱
کاظم رجبعلی