.

بایگانی

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

آدم شناس بود عبدالعلیِ ولایی، گاهی آدمِ خود را، یعنی کسی را که به جبهه می­برد و طرف عمودی می­رفت و به احتمال زیاد افقی بر می­گشت، از میان بچه­های مسجد پیدا می­کرد، گاهی هم از بین بچه­هایی که ممکن بود حتی شلوارِ لی بپوشند.

این توضیح ضروری است که این شلوار لی، برای خودش ماجراهایی دارد و اصلاً مثل امروز که پوشیدن آن بسیار عادی تلقّی می­شده نبوده است، حقیر به یاد دارم تا دهه هفتاد هم که گاهی مرتکب پوشیدن آن می­شدم و همینطوری سرم را پایین می­انداختم و مسجد می­رفتم، با واکنش­هایی روبرو بوده ام. تا چه برسد به دهه 60 که معاذ الله از پوشیدن این شلوار.

به هر حال یک روز عبدلعلی با آب و تاب تعریف می­کرد که یک کسی را پیدا کرده­ام چنین و چنان، چند روزی خودش هم لی می­پوشید، طرف را مسجدی می­کرد و نهایتاً به شکلی کاملاً طبیعی بالاخره آدم لباسش را عوض می­کند دیگر، او هم عوض می­کرد و دیگر لی نمی­پوشید. از قضا رفیق جدید نیز که شیفته عبدالعلی شده بود، سر و وضعش تغییر می­کرد و او هم یکی می­شد مثل دیگر بچه­های مسجدی و چند وقت دیگر هم...

حالا ذکر این توضیحات خواننده محترم را به سمت ریش پورفسری و موی فشن و غیر آن سوق ندهد که اگر همه این کارها را هم بکنی کاری از پیش نمی­بری چون اصل مطلب چیز دیگری است ...

اصل این است که در جهاد نرم، قیمت دارند آدم­هایی که ممکن است در نگاه اول جدی تلقی نشوند و قیمت شناس لازم است تا بشود جمال نورانی آنها را در صف و جبهه حق مشاهده کرد. در این میان آنچه که پایه و مرتبه­ای ویژه از اهمیت را پیدا می­کند، دید و زاویه نگاهی است که افراد را از دریچه یوسف(ع) می­نگرد که یوسف(ع) حتی برادرانش را هم ستاره می­بیند. اگر ستاره نبینی که کاری پیش نمی­رود، کسی تربیت نمی­شود. آدم­ها با تحقیر است که حال و روز خوبی ندارند و با اکرام است که بزرگ می­شوند. میدان جهاد نرم میدانی است که هر کس در فضای آن احساس بزرگی و عزت می­کند و به اعتبار این احساس عزت است که منش بزرگ پیدا می­کند. اکرام می­تواند توان یک نفر را به بیش از توان چهل مرد ارتقا دهد و از دلها صفحاتی پولادین بسازد. امام سجاد(ع) فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79) 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۲۰
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی بمحمدیة الرفیعة و بالعلویة البیضاء

حسنت متعلَّقِ همه بسمله­هاست که این جارو مجرور، کائنات را یکسره با همه مراتبش، به آن بالا پیوند داده است.

الف و لام عهد دارد موج و شکن گیسوانی که هر فطرتی را به نقطه عطف می­رساند که عطفِ توحید است وقتی به سمتی و جهتی روی می­کنی،

نگاه کن به این سو و آن سو که نگاهت عطف بیانی است برای معلوم شدن این حقیقت که، رب­العالمین همان رحمان و رحیم است، همان مالک یوم الدین.

حکایتِ کارد و ترنج و دست و یوسف است، حکایت حصرِ قامتی که، همه­ی دست­ها را، به  ایاک نعبد و ایاک نستعین رنگین کرد!

از جان من تا پیش پای تو، خطی است مستقیم،  که این استجابتِ سرخ، مقصد آن دعاست!

به لب رسید جانم تا به بوسه جمع شود، که این نعمتِ رسیده، بدل از آن دعاست!

به خط مستقیم حسنت، راه رضایت و هدایت، پیداشد؛ که این لبخند، بدل از آن دعاست! 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۱ ، ۱۹:۱۲
کاظم رجبعلی

همیشه حمد و ستایش، مخصوص او بوده؛ که رب­العالمین، از ازل محمدی است!

طلوع که کردی، خورشید خواست بایستد، تا نگاهش کنی، و چون نگاهش کردی، خورشید درخشید و تا همیشه محمدی است!

عطرت که می­پیچد، طوفان از سر تواضع، نسیم می­شود، صدایش را نازک می­کند، می­شود طفلی  که صورتش را به طمعِ ترحمِ تو به هر گل خوشبو می­رساند، که گل تا همیشه محمدی است!

رویت جهت می­دهد به ثمّ وجه­الله، پس هر کس روی کرد به وجه­الله، تا همیشه محمدی است!

خدا صلواتش را در دهان ما گذاشت، که ایاک نعبد و ایاک نستعین تا همیشه، صلواتی محمدی است!

خواستن تو، قرار گرفتن در مسیر بهره­مند شدن است. که نعمت همراهی با تو، نعمتی محمدی است!

تو را می­خواهم و غیر تو را نمی­خواهم که این خواستن و نخواستن، تا همیشه هدایتی محمدی است!

مغضوب است و یا حیران، هر کس که بر صراط تو نبود، که نبودن بر صراط تو، نبودن بر صراط محمدی است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۱ ، ۰۰:۱۲
کاظم رجبعلی

عبدالعلی اصرار داشت که دعوتش کنند به داخل و بتواند وارد خانه شود اما او جفت پایش را کرده بود توی یک کفش که اجازه ندهد چون به نظرش می­رسید نباید خانواده­اش اذیت شوند، مبنا داشت برای این کارش. سر این موضوع شاید دو ساعت بحث می­کردند یک طورهایی ماجرا از غرض اصلی خارج شده بود و به دلیل شیرینی بحث و  به قول معروف به دلیل کَل انداختن با هم سرِ این موضوع بحث می­کردند از عبدالعلی اصرار و از او انکار عاقبت از هم خدا حافظی کردند تا تاریکهای صبح بتوانند برای رفتن به کوه آماده شوند.

از ظهر گذشته بود که سرازیری کوه را می­آمدند پایین همه به خط بودند و خر پشتک بازی می­کردند هر نفر که می­پرید، خم می­شد تا نفر بعدی از روی او بپرد. خودش هم نفهمید چه شد نفر زیرین تعادلش به هم خورد یا او دست­هایش را بد گذشت به هر حال نقش زمین شد و کتف مبارک شکست.

عبدالعلی سریع کتف او را بست و پایین که رسیدند او را به بیمارستان برد حداقل بیست روز استراحت در خانه تا استخوان کتف جوش بخورد. نتیجه چه شد؟ پای عبدالعلی به خانه آنها باز شد و حالا کسی که هر روز می­آمد و کمکش می­کرد تا کارهای شخصیش را انجام دهد حتی برای حمام رفتن به کمکش بیاید و او را بشوید، شخصِ شخیصِ عبدالعلی بود. چه می­شد کرد وقتی آنطور راه نمی­دهی، اینطوری می­آید.

الان که یاد آن شهید عزیز می­افتد خنده­اش می­گیرد از آن کَل انداختن­ها و جر و بحث­ها و شگفت­زده که نه، دلتنگ است برای آن همه زلالی اخلاص. راستی که آن همه قوت و توان در جهاد و مبارزه، آن همه آقایی و سروری، آن دل شیر، از همین محبت خالصانه مایه می­گرفت. امام سجاد(ع) فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79) 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۱ ، ۰۶:۱۰
کاظم رجبعلی

اولش که به او تذکر داده شد، خیلی شرمنده شد و به فکر فرو رفت. هیچ چیز به اندازه ضایع شدن حقی که نباید پایمال می شد، او را ناراحت نمی کرد. اما بعد پاسخی داد که نشان می داد خودش هم تا پیش از این، متوجه درستی کارش نبوده و اکنون به خاطر پاسخ گفتن به این گلایه، فهم بیشتری نصیبش شده است. صورت مسأله این بود، «تو مراعات هر کسی را میکنی  و به ظریف ترین ملاحظات در مورد  آدم ها اهمیت می دهی، آنقدر که وقتی از حق خودت می گذری، حق اطرافیانت را هم ضایع می کنی»

راستی چقدر جالب که یک کسی آنقدر به انسان نزدیک باشد که وقتی به خود سخت گرفتی به او هم سخت گرفته شود. این نشانه نزدیک بودن نیست؟ تمام گزاره هایی که مثلاً شیعه بودن را ملازم دچار ابتلا شدن و آب خوش از گلو پایین نرفتن می دانست در پیش چشمش حاضر شد. و از ته دل خندید.

چقدر خوب که کسی آنقدر به انسان نزدیک باشد که اگر بخواهی شدت ناراحتی ات را برای مصلحت دیگران نشان دهی، ریش او را بگیری و او را به جای دیگران توبیخ کنی.

چقدر خوب که کسی آنقدر به دیگران احساس نزدیک بودن داشته باشد که هر پیشرفتی از آنها او را راضی کند و احساس کند که خودش پیشروی داشته است.

چقدر خوب که کسی به کسی آنقدر نزدیک باشد که بتوان سهم او از همراهی را خرج دیگران کنی همانطور که انسان سهم خودش را به دیگران می دهد.

چقدر بلوغ و چقدر پختگی! وقتی که این فهم دوطرفه باشد و هر کس بفهمد سهم کمترش به معنای نزدیک بودن بیشتر است و نه بلعکس.

به این پختگی در جهادنرم پیشروی گفته می‌شود عاملی که دامنه فتوحات را در کمترین زمان به بیشترین حد خواهد رساند. 

چنین پختگی همان می شود که مثلاً در جامعه برادر از جیب برادرش هزینه خواهد کرد که با این منطق هیچ کس کم نمی آورد و سست و ضعیف نمی شود و قدرتش بیش از قدرت چهل مرد خواهد بود. قلب ها در چنین رابطه ای از حیث ثبات و استحکام به صفحات آهن شباهت بیشتری دارند. که امام سجاد(ع) فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79) 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۱ ، ۰۷:۰۱
کاظم رجبعلی