.

بایگانی

۴ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

می‌گفت، امید دارم خداوند حضرت آیت‌الله احمد جنتی(حفظه الله) را شفیع من قرار دهد! گفتم ایشان بزرگوار هستند اما چه خصوصیتی باعث این ارادت شما شده، گفت همین چیزهایی که راجع به ایشان درست توی ایام انتخابات سر زبون‌ دشمنای نظام می‌افته، انگار که دشمن راه کنار رفتن ایشون رو فقط با حذف و نبودن ایشون می‌بینه، می‌دونی یعنی چی؟ گفتم نه. گفت یعنی دشمن از این سرباز امام زمان(عج) مأیوسه؛ هیچ سوء استفاده‌ای از او نمی‌تونه داشته باشه. نه از ابعاد شناختی آسیب‌پذیره و نه در عزم و اراده او میشه رخنه کرد.

گفتم دست مریزاد بر این نکته سنجی. توی روایات دیده بودم که برخی افراد، شهید هستند حتی اگر به قتل هم نرسند و در قید حیات باشند. اما اینطور که مصداق یاد شده این موضوع را تبیین کرد، موضوع برایم روشن نبود. در واقع مفهوم «شهادت»، نقطه تلاقی جهاد سخت و نرم محسوب می‌شود به‌گونه‌ای که با مشاهده شهدای جهاد نرم و جهاد سخت انسان متوجه ماهیت یکسان این دو ساحت از جهاد می‌شود.

حاصل این مکالمه کوتاه، شعله کشیدن شوق شهادت در دل و  آرزوی شهادت برای همه بود. آرزوی حالت و شرایطی که طمع ایجاد تردید و یا ضعف در انجام وظایف و مأموریت را از دشمن سلب می‌کنه و فقط یک راه برای دشمن باقی می‌گذاره و اون حذف فیزیکی و یا آرزوی حذف فیزکی است. امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)  ‌  

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۰ ، ۲۱:۲۵
کاظم رجبعلی

با مدل داستان حسن کچل، که از خانه بیرون نمی‌رفت و مادرش برای رشد و تعالی او مجبور شد کیدی به کار بسته و از چند سیب  –بنا بر روایت معتبر دیگری انار- استفاده کند تا وقتی حسن با تعقیب و جمع کردن آنها از خونه بیرون رفت، درب را ببندد و تا بزرگ نشده و راه و رسم زندگی را یاد نگرفته به خانه برنگردد، داستان‌های زیادی گفته شده است. البته این داستان­ها اصول ثابت و متغیری دارند که از جمله متغیرهای آن، اسم قهرمان داستان است. گاهی حسن کچل و گاهی احمد تنوری و گاه غیر آن. متغیر بعدی، استفاده مادر از سیب یا انار و یا نخود و کشمش است. اما عاقبت داستان که یک بلوغ پختگی و به‌دست آوردن تجربه برای قهرمان داستان است، وجه ثابت داستان‌های یاد شده محسوب می‌شود. در میان این داستان‌ها، داستان احمد تنوری به دلیل وجود یک کوله‌پشتی برای قهرمان در این داستان، جایگاه وی‍‍ژه‌ای دارد. او سر راه خود، یک عدد دُم خر، یک عدد لاک‌پشت و یک عدد تخم شتر مرغ پیدا می‌کند و آنها را در کوله پشتی‌اش می‌گذارد و در وقت مناسب وقتی که گرفتار دیو می‌شود، از آنها برای رهایی استفاده می‌کند و...

اما فارغ از این داستان‌های کودکانه، محتویات یک کوله پشتی در جهاد نرم چه چیز باید باشد؟آن ضروریاتی که داشتن آنها برای انجام یک عملیات ضروری است چیست؟ پاسخ درست شما، احتمالاً در دو ساحت قابل طبقه‌بندی است، لوازمی که به علم و معرفت و شناخت روش تحقیق و مطالعه و به ویژه دانستن و بهره‌گیری از واژگان قرآنی و غیر آن مربوط است، و نیز لوازمی که مربوط به ایمان و تحمل سختی‌ها و عزم راسخ و نشاط و عدم تردید و تزلزل  و غیر آن است.

خاطرم هست که در جمعی، توانایی‌ها، مهارت‌ها، تکه کلام‌ها، لطیفه‌ها، حسن خلق و حتی کج‌خلقی‌های افراد را به عنوان ابزارهایی که می‌توانند مورد استفاده قرار بگیرند، به عنوان محتوای کوله‌پشتی در جهاد نرم معرفی کردیم. همه موارد یاد شده درست است اما باید دانست، در بسیاری از مواقع، آنچه که در یک کوله پشتی نباید باشد، به مراتب از چیزهایی که باید باشند مهمتر است. یک نگاه به گذشته تا امروز خودمان بیندازیم، آنچه که از ناکامی‌ها، نداشتن‌ها، نشدن‌ها، غربت‌ها و بی استعدادی‌ها به دست آوردیم به مراتب ارزشمندتر از داشته‌های ماست. در ذات فقر، درد و فهمی نهفته است که ضروری‌ترین ابزار در کوله‌پشتی یک مجاهد محسوب می‌شود. خدا را شکر بابت همه آنچه که نداریم، چون با نداشتن آنها درک بهتری از آنها پیدا می‌کنیم و البته احساس نیازمان به آن ذات بی‌نیاز همه کوله‌پشتی ما را پرخواهد کرد. امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)         

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۰ ، ۰۹:۱۹
کاظم رجبعلی

در ادبیات کبوتربازها-که البته کبوتر بازی با شکل خاص خود، کاری مذموم و ناپسند است- اصطلاحی وجود دارد به نام «جَلد»، که منظور از آن تربیت کبوتر به‌گونه‌ای است که پشتِ‌بام یا برجِ صاحب خود را بشناسد و هر جا که رفت دوباره به آنجا بازگردد. گاهی کبوترها را دو برجه جلد می‌کردند یعنی این احساس شناخت و انس را به دو جا در او ایجاد می‌کردند و به این طریق حتی می‌شد نامه‌هایی را توسط این کبوترها ردّ و بدل کرد. اصلاً اگر صفت جلد شدن در کبوتر وجود نمی‌داشت، پرداختن یک عده به این کار و یا حتی اعتیاد به آن، موضوعیت نداشت. البته کبوتری که جلدِ یک جایی باشد، در صورتی که به دام بیفتد، می توان او را نسبت به جایی جدید جَلد کرد. به شرطی که کبوتر، «جلدِ بُکُش» نشده باشد. جلد بکش، به کبوتری می‌گویند که وفاداری او به برج صاحبش ملکه شده باشد و دیگر نتوان او را جلد جای جدیدی کرد. این کبوتر اگر به دام هم بیفتد، در اولین فرصتی که برای پرواز پیدا کند، به همان‌جایی خواهد رفت که جلد بکشِ آنجا بوده و از اول به آنجا تعلق داشته است. از این روی چنین کبوتری برای دیگران طمع برانگیز نیست و چاره او فقط کشته شدن است و گرنه تا زنده باشد به همان جایی باز می‌گردد که جلد آنجاست. این کبوتر بهترین گزینه برای اجرای هر مأموریتی است. مأموریت در ذات او رسوخ کرده و چیزی جدا از او نیست؛ از این روی حضور در مأموریت در او ایجاد احساس تنگی و سنگینی نمی‌کند. مرخصی برای او آماده باش است، نه تعطیلات.

ناگفته پیداست که یک مجاهد جلدِبکشِ جهاد در راه خداست ان هم با مختصات و وسعت یک انسان، و نه در ظرف محدود یک کبوتر. جلدِ بکشِ جهاد، خوابش هم خواب مجاهدانه است. چه برسد به مرخصی او. راستی چه خبر از مرخصی؟ خستگی‌ها برطرف شد؟ توانستیم یک نفسی بکشیم؟ به بقیه کارهامون رسیدیم؟ بقیه‌اش بقیة‌الله است؟ کجاها رفتیم؟دوره مرخصی پرکار تر بودیم یا قبل از آن؟ احساس دلتنگی‌ای چیزی، نسبت به چیز خاصی نداشتیم؟ امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)  

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۰ ، ۱۲:۱۱
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

نفر اول: حالش از همه چیز به هم می‌خورد، به خصوص جواب‌هایی که از قبل حدسش را می‌زد، رفتارهایی که به نظرش کلیشه می‌آمدند واکنش‌ها و تقریباً بیشتر چیزهای دور و اطراف، معده او را تا آستانه گلو بالا می‌آورد. عین یک کسی که توی ماشین در حال حرکت، دل‌آشوب شده باشه یا مادری که دچار بدویاری باشه. این آدم استعداد هر کاری را داره به خصوص فرار از جبهه...

نفر دوم: اصلاً تحمّل شنیدن نداشت. به خودش می‌پیچید و منتظر بود صحبت‌ها تموم بشه، دست از سرش بردارند تا بتونه تجدید وضو کنه، «آخه برادر من! لایه‌های ساختار وجودی انسان به چه کار من میاد؟ ول کن بابا این حرفارو، نیاز من چیز دیگه است، شما در هپروت به سر می‌برید یه سر توی جامعه بزن ببین چه خبره واقعیت یه چیز دیگه است... آخ»

نفر سوم: تموم سر و کلّه‌اش رو دود و کثافت گرفته بود. چرب بود و چنان با نوک ناخوناش روی پوستش می‌کشید که دلت ریش می‌شد. «چیه داداش؟تا تنی به آب نزنم هیچ‌چیز نمی‌فهمم. اصلاً از خودم هم بدم میاد چه برسه به...»

نفر چهارم: ضعف کرده بود و حال حرف زدن نداشت کمی سکوت کافی بود تا نغمه غم‌انگیزی از اعماق معده ایشان به گوش برسه. «حالا دیگه صحبت کردنت بین نماز چیه؟ همین کارها رو می‌کنید که امثال ما جوونا از دین زده می‌شیم بمیرم برای مردم سومالی و...»

چند نکته: اول اینکه مصادیق یاد شده معرّف اقسام مین یا تله‌هایی هستند که ممکن است یک مجاهد خودش یا دیگران را با اونها مواجه ببیند. اقسام مین‌های دیگر هم وجود داره که در اینجا به ذکر اونها نپرداختیم. دوم اینکه، همگی حالات یاد شده در یک چیز اشتراک دارند و اون قبض و کم حوصله‌گی و تنگ شدن ظرفیت عمل است. سوم اینکه، غالب تله‌هایی که مصداق‌هایی ساده از اون ذکر شدند دارای مصادیق بیشماری است که قابل انطباق با بدحالی‌های ما یا جامعه و افرادی است که با آن روبرو هستیم.

شاید توی نگاه اول و در جهت خنثی شدن همه این مین‌ها راه‌کارهایی بدیهی را پیشنهاد کنید به نفر اول کمک کنید تا به استقبال راحتی بره دومی هم تکلیفش روشنه نفر سوم هم با شستشو مشکلش برطرف میشه لقمه‌ای نان میتونه مشکل چهارمین نفر رو حل کنه. اینها همه در صورتی جوابش راحته که مصداق مورد مواجهه، همین شکلی باشه نه اینکه مجبور باشید. مثلاً فلانی را که با فلان مشکل روبروست، تحلیل کنید که جنس مشکلش، (بخوانید نوع مین او) شبیه نفر اولی است یا نه. کاش مسأله به همین جا ختم می‌شد، چون باید یک انطباق دیگر هم بدهید و اون انطباق راه حل یاد شده با راه حلی مناسب موضوع است. مثلاً اگر کسی کم حوصله بود و جنس کم حوصله‌گی او، از مدل نفر اول بود، نمی‌توانید از او دعوت به استفراغ کنید. باید کاری با مدل چنین واکنشی طراحی کنید. نوعی استفراغ مفهومی. خلاصه که خنثی کردن مین، از این منظر کار راحتی نیست و اینجا هم قصد تبیین جزئیِ خنثی‌سازی اقسام مین‌ها رو نداریم. اما نکته مهم‌تر اینه که بدونیم وقتی شخص شخیص بنده و شما پای مبارک‌مان روی یکی از این مین‌ها قرار گرفت و در آستانه انفجار بودیم، متوجه باشیم که تله در کار بوده و خونسردی خود رو حفظ کنیم، دقت داشته باشید علایم قرار داشتن در میدان مین، همون علایم مرگ نیست. پس لطفاً رفتار مناسب با وضعیتی که در آن قرار دارید داشته باشید. باید دانست که غالباً این تسلط بر خود و حفظ، هر نوع مین رو، در زمان مناسب خودش خنثی میکنه. راستی من و شما نه حق داریم و نه وقت، که تسلیم بشویم. به چه بهانه‌ای پا پس بکشیم؟ به بهانه دل‌آشوبی؟ یا به بهانه چرب بودن سر و کله؟ به هر حال پرچم دست ماست چه حال خوبی داشته باشیم و چه بدحال باشیم. امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)         

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۰ ، ۲۳:۰۶
کاظم رجبعلی