.

بایگانی

قالب متن رجز است برگرفته و ملهم از نامه امیرمؤمنان(ع) به عثمان بن حنیف، متن حاضر در جواب نامه‌ای است که استاد اخوت برای تحریض به جهاد فرمودند.
گاهی به نظرم می‌رسد نیازمند رجز خواندن هستیم، رجز در جای خود توحید ناب است 

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

از طرف کسی که همه حیاتش را مرهون قرآنی است که از دهان تو شنید
و حکایت این روزهای او این‌چنین است:
دشمن در وسط میدان است، و من نمی‌ترسم که اساسا می‌بینم دشمنی را که خباثت و تعفنش  اجازه نخواهد داد به خود بپردازم! که تعفن رنج‌آور تر از آن است که بمانم و همچون یک هرزه همّاز قدو قامت خودم را ورانداز کنم. بمیرد این من که از سر ترس و از روی تعلق به منی نجس، تماشای یوسف وجود تو را بفروشد! چشم همرزمانم روشن که راضی شوم به اینکه مرا با قرآن بشناسند و او کارش به یوسف فروشی کشیده باشد!آن هم در بازار دشمن؟
چشم همرزمانم روشن که بعد  از عمری سردرگمی و خواب، بعد از آن همه ناله عاجزانه و از سر نیاز " که خدایا خط مقدم جهادت را به من نشانن بده" حالا پس از بیدار شدن بخوابم؟خواب را به حقارت خواهم کشید نه به خاطر آن که امر تو را تحقیر کرد که خواب حقیر تر از این امر بزرگ است؛ تحقیرش می‌کنم و زیر پایم قرارش می‌دهم چون اینگونه برداشت شد که قصد تحقیر شدن تو را کرد!چشمانم حسرت آسوده خوابیدن را به گور خواهد برد. خاک بر چشمی که نداند دشمن کجاست که او را هدف بگیرد؟
گفتی که دشمن جدی است در انحراف، حاشا که من سردرگم باشم یا به کارهایی بپردازم که لازم  نیست که این کار دلالت بر عدم وقوف و بی‌خبری است.
گفتی که دشمن آمده است تا همه باورها را به  زیر بکشد و رزمنده نمی‌داند چه کند و چه باورهایی را در خود و جامعه و چگونه القا کند. می‌گویم با فریادی که دوست و دشمن را میخکوب کند که من نه آن چوب خشکیده روی آبم که تسلیم امواج شود.
دشمن اگر دشمن است، من هم رزمنده ام و باور کرده ام اگر او همه امکانات را دارد، خدا را ندارد. و من از وقتی با توام و تا وقتی که باور دارم که رزمنده‌ام،خدارا دارم. 
دشمن چون خدا را ندارد، فرمانده نخواهد داشت پس موهبت وجود تو وابستگی به ارتباط با خدا دارد و حاشا که با پرستش تو مسیح را شرمنده کنم!
گفتی که دشمن همیشه در وسط میدان و معرکه است و رزمنده به فکر با جمع بودن، خوش بودن با هم، در کلاس و مدرسه بودن، من آماده‌ام تا مأمور شوم تا آخر عمر به دورترین جغرافیایی که از آن دورتر نباشد جایی که نام تو را هم نبرند و از تو و اهداف تو نگویند  و آنجا را چنان کنم که همه تو را بشناسند و حسرت دیدار تو را داشته باشند و آنجا پرچم توحید را بر زمین خواهم کوفت.   
گفتی که دشمن با هر سلاحی که دارد بر سر دیگران می‌کوبد و رزمنده خود را با دیگران مقایسه می‌کند که سلاحش کمتر از سلاح دیگری نباشد؛ این یکی را به خاطر خواهم سپرد بی‌جواب تا بر قلبم بنشانم و ثبتش کنم که هر وقت هوای نشستن سراغم را گرفت، خونم را به جوش آورد و چشمانم را سرخ کند و همه سستی‌هایم را ذوب کند. این یکی را به خاطر خواهم سپرد بی جواب...
....
اینجاست رزمنده ای که چون دشمن نامش را بشنود، عقب بنشیند
اینجاست تدبیر نبرد؟!
من به عون الله از اسلام دفاع خواهم کرد و یک‌ تنه و در مقابل شبهات می‌ایستم
پر می‌کنم صحنه نبرد را از هر کسی که کلامم در او به عون الله نافذ باشد که اگر هم نیامدند فریادم و خونم و خاکسترم را برای طوفان مشق کرده‌ام
باور کرده‌ام ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم
والسلام
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۲۴
کاظم رجبعلی

نظرات  (۱۶)

۲۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۵۳ عرفان اقوامی
بسم الله الرحمن الرحیم
ایّام میلاد امیرالمؤمنین (ع) و روز پدر مبارک
با پستی ویژه درباره ی معجزه ی فوق العاده عجیب حضرت ابوالفضل (ع) در خدمت شما هستیم!
حتما سر بزنید
نظر یادتون نره ها!
یا حق
حاضرم برای این «حالت» که «متن» شده است بمیرم.
۲۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۳۸ مهین سادات چاوشی
با عرض سلام. متن بسیار زیبایی بود. زیبا و پر از شوق به جهاد. انشاءالله خداوند تمام مردان خدا را در صحنه های جهاد یاری کند. بعضی مواقع البته انسان میبیند که حق خیلی مطرح نشده است تا اصولا کسی جهت گیری خاصی داشته باشد. حرف اسلام بعضا به گوش افراد نخورده است و فراتر از زندگی ای که دارند و خارج از آن چیزی را تصور نمیکنند. منظورم این است که همه کس "دشمن" نیستند برخی ها اساسا شما را نمیشناسند که بخواهند دوست یا دشمنتان باشند، بیگانه اند و کاری هم بکار شما ندارند. مثلا اینکه خیلی ها در غرب نام ایران هم بگوششان نخورده است دیگر آنکه کارهای خراب و کم کاری ها بعضا باعث میشود بعضی ها که با اسلام مواجه میشوند کمی دنبال کنند و پس از چندی پرونده ی آن را برای همیشه ببندند. یعنی برای خراب نشدن اعصابشان ترجیح میدهند که به همین شیوه و سبک زندگی خودشان بچشبند. دشمنی البته در مراحل بعدی پس از شناخت ممکن است بروز و ظهور پیدا کند که چیز درد آوری هم هست. ای کاش اماممان تشریف داشتند تا لااقل هر جور کار و حرکتی به نام اسلام ثبت و تمام نشود. گاهی احساس میکنی مظلوم تر از دین خدا در زمین وجود ندارد. 
کثر الله امثالکم لمولاکم..
۲۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۲۱ هانی چیت چیان
اینها را به خاطر خواهم سپرد، بی‌جواب...
۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۲۳ هانی چیت چیان

این متن را همینطور که در وبلاگ گردان‌ها چرخ می‌زدم به ذهنم رسید، برداشتی آزاد است از سوره مبارکه ق، گفتم آن را کجا بنویسم، دیدم جایی بهتر از وبلاگ شما نیست که پدر جد همه وبلاگ‌ها و متن‌های ادبی و تحلیلی در شعاع قرآن به شمار می‌رود.

***

و چه زیباست بلندای سر به فلک کشیده نخل، آن زمان که خرماها را رو به پایین برای چیدن من و تو آویخته است، گویی اتصال ملک است با ملکوت که سخاوتمندانه با علو خود، رزق بهشتی را تا اهل این پایین نازل کرده است، شاید نخل مصداق خوبی باشد برای مجد، برای سائق، برای شهید
و شاید سرّی است که علی در آن سال‌ها که کسی سراغ خدا را از او نمی‌گیرد، فقط نخل می‌کارد.

مطمئنم ، قطعا و یقینا ، نصرت خداوند شامل حال چنین نگاهی می شود
ولینصرن الله من ینصره

 پس من هم چشم می دوزم به چنین نگاهی
که منظور از چشم همه وجودم است که می تواند مشاهده کند
و مطمئنم غیر از این بینایی نیست


هیچ وقت یادمان نمی رود که نشانمان دادید هر کدام ستاره ای هستیم در اسمان خدا

و این نگاه کریمانه را نسل به نسل به امید خدا منتقل خواهیم کرد
۲۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۳۶ محمد جواد سالم
بسم الله الرحمن الرخیم

سلام

بسیار عالی

درپناه مهدی فاطمه باشید استاد

یاحق
عاشق شدن و تسلیم بودن در برابر مولا را می توان با شما آموخت.
این گونه برمدار ولی بودن را هم قبلا در شما دیده بودم و از آنجا در میدان عاشقی و تسلیم بودن در برابر مولا را شروع کردم. برایم دعا کن که درر این راه جز سخن مولا وسوسه های شیطان را نشنوم. وسوسه هایی که حرکت کردن را ازمن می گیرند و در راه معشوق حرکت کردن را برایم تبدیل به یک آرزو می کنند. 
اگر امکانش هست از فوت و فن های عاشق بودن و گرد مولا طواف کردن که خوب بلدید روزی ماهم کنید. تا شاید ماهم به جریان کوثر به پیوندیم.
انشاالله ما هم به رسم شاگردی بتوانیم همراهی تان کنیم برای پرکردن صحنه نبرد، چون ما هم به برکت وجود اساتیدی چون شما یاد گرفتیم که تسلیم نشویم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم؛
همسنگر گرامی این مطلب شما در پایگاه خبری مهدوی پیروان موعود منتشر شد.
http://p313.ir/post-84198.html
ما را از بروزرسانی خود آگاه
و با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
http://p313.ir -- info@p313.ir
یا علی
و حکایت این روز های او چنین است.

و قرآنی که از دهان او شنیدیم...

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام

خواب را به حقارت خواهم کشید...

رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات            بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک         

فریادم و خونم و خاکسترم را برای طوفان مشق می کنم...

نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش              زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک

بضرب سیفک قتلی حیاتنا ابدا                        لان روحی قد طاب ان یکون فداک

باشد که به برکت صلوات بر محمد و آلش تا همیشه در صف حق باشیم...

متن این پست، را کپی کرده ام، روی دسک تاپم است.
هر روز نخوانمش روزم شب نمی شود.
از دست این انسانی که بدون ذکر حیات ندارد.


بسم الله الرحمن الرحیم
کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی