.

بایگانی

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها


با فرض اینکه کسی تصادفی این سه مقدمه را بخواند، آیا انگیزه ای برای دنبال کردن کتاب پیدا خواهد کرد؟
۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۵ ، ۰۰:۲۸
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

چه کسی این متن را از اول تا آخر آن دنبال خواهد کرد؟

با فرض دنبال کردن متن، چه نکته ای به ذهنش متبادر می شود؟

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۱۹:۳۹
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

می گفت: علمتان را تبدیل به جهل نکنید. مومن علم را تبدیل به جهل نمی کند و یقین را به شک نمی‌کشاند. حضرت امیر(ع) می‌فرماید علم را جهل نکنید. هر چقدر علم دارید همانقدر عمل کنید. هرچه را می‌دانید خوب است به جا بیاورید، نپرسید. وقتی تکرار شد، علمتان تبدیل به جهل می‌شود. آن وقت به خیال اینکه جاهل هستید می‌گویید ما هیچ چیز نمی‌فهمیم. بعد کم کم در چیزهایی هم که یقین دارید شک می‌کنید. تا به حال با مومنین نماز جماعت می‌خواندید و لذت می‌بردید یا تشییع جنازه می‌رفتید و سبک می‌شدید. حال شک می‌کنید. در صورتی که اگر کسی درست تشییع جنازه کند، اگر آن جنازه قوی باشد، اگر امام(ع) و پیغمبر(ص) باشند ما را با خود می‌برند.
او رفیقم بود یا دوستم بود یا مولایم بود، صفت خوبی داشت، من را کشید تا قبرستان با خود برد. من هم همراه میّت از این دنیا کنده شدم. میّت به من چیزی داد، از من چیزی نگرفت. اگر امام و یا پیغمبر(ص) باشد که ده قدم تشییع آنان انسان را اهل آخرت می‌کند و دیگر از قبرستان به دنیا بر نمی‌گردد.

اگر صورتاً هم زنده باشد در اصل مرده است. جنازه‌های خوبی را که رو به خدا می‌روند، تشییع کنیم. این که شما به اینجا می‌آیید تشییع است. هر وقت می‌روید از شخصی دیدن کنید، تشییع اوست. اگر درست تشییع کنید یک بار بس است. سلمان تشییع جنازه می کرد. اباذر تشییع جنازه می‌کرد. بلکه بعضی اوقات ائمه(ع) هم تشییع جنازه می‌کردند. مومنین همدیگر را تشییع می‌کنند. بدن‌هایشان جنازه است. این روح‌شان است که زنده است و با خداست. روح مال عالم امر است، مال خداست. جسم برای عالم خلق است، برای دنیاست. نان می‌خورد، آب می‌خورد. سؤال دارد عدالت دارد.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۰۶:۳۲
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیهاو بعلها و بنیها

مسجد خیف محلّی است در منی که معمولاً اهل سنّت در ایام حج می روند آنجا می‌خوابند. شیعیان هم می‌روند سر می‌زنند و می‌آیند بیرون. اما اهل سنّت معمولاً آنجا می‌خوابند.
یک نفر رفت مسجد خیف دید همه خوابیده‌اند. جمعیت زیاد بود او هم با اکثریت توافق کرد رفت بخوابد. دید اگر بخوابد گم می‌شود! مقداری هشیار شده بود. مثل همین دنیا که اگر انسان با افراد کوتاه بنشیند خوابش می‌گیرد. او هم دید اگر بخوابد خوابش می‌برد و گم می‌شود! با خود گفت چکار کنم! کدوی کوچکی در جیب داشت، آن را نخ کرد انداخت گردنش تا اگر خوابش برد وقتی بیدار می‌شود گم نشده باشد. رندی آمد دید یکی اینجا خوابیده و کدو به گردنش بسته است. درک کرد کدو را برای چه بسته است گفت چرا من این کار را نکنم! یواش کدو را باز کرد بست به گردن خودش و خوابید. نفر اول از خواب بیدار شد هرچه عقب کدو گشت دید نیست. گفت پس من کوشم!
یک وقت چشمش افتاد به آنکه کدو را به گردنش بسته و خوابیده بود. گفت: اگر این که کدو به گردنش بسته من هستم، پس من کیستم! اگر اینکه اینجا نشسته من هستم پس کدوی گردنم کو! معمولاً یک سر کلاف گم می‌شود ولی حالا دو سر کلاف گم شده بود. آن که خوابیده بود خودش بود یا آنکه نشسته بود؟ انسان هم وقتی به دنیا و طبیعت پاگذاشت این جور شد. اول گیج بود، عقب و جلو کرد هیاهو شد. یک چرت خوابید بعد که بیدار شد دید گم شده است.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۵ ، ۰۹:۲۳
کاظم رجبعلی