متنی از سرکار خانم خانزاده
این روزها گوشها ضعیف عمل میکنند کسی حوصله شنیدن متن دیگران را ندارد همه میخواهند خودشان حرف بزنند و این فاجعه است. بازار قلم کساد است. جنسی توی بازار نیست اگر هم هست روی دستها باد کردهاند. متنها افسردهاند، بو میدهند! آدم از کمترین اظهار نظر هم میترسد چون ممکن است این رویه را تشدید کند. حیات متن به اخلاص آن است. متن سرکار خانم خانزاده اخلاص دارد؛ چون حداقل بنایش متنی دیگر است و در جواب آن نوشته شده است. متنی در ادامه متن حقیر برای متن استاد اخوت. اولش که جوابی به متن استاد دادم تخمین زدم
حداقل ده نفر آن را ادامه دهند تخمین یک جریان از رجز...
بسم الله النور
فاصلهها گاهی از زمین اند تا آسمان، گاهی نزدیکتر، گاهی دورتر.
فاصله ها را میشود کم کرد تا یک قدم؛ کمی نزدیکتر، کمی دورتر؛ آنقدر میشود کم کرد که دیگر فاصله، بیمعنا شود؛ از دایره لغات هستی پاک شود؛ اما بیشک، تا ذرهای "من" هست و "تو"یی؛ فاصله هم هست!
اینکه "من" و "تو" ، "ما" نیستیم، "یک"ی نیستیم یعنی "کاف" تشبیهمان، تاب دارد که شبیه نیستیم و اینگونه میشود که آنچه تو عقل میخوانی، گاهی برای من به جنون شبیهتر است تا عقل!!!
و از همین رو ست که
«تو میدان رزم میبینی و در حال رصد تجهیزات دشمنی؛ من اصولا دشمنی نمیبینم!!
تو تاکتیکهای دشمن را بررسی میکنی و در اندیشه نقشهای برای دفع و حتی تهاجمی جدید؛ من در هیاهوی معرکه به دنبال تواَم که سلاح، کم دارم!!!»
در گمانام "متقین"ای که «به عون الله، فریاد و خون و خاکستر برای طوفان مشق میکنند و باور کردهاند ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم» تسبیحای از جنس برائت داشتهاند که «دور باد از دایره هستاَم هر آنچه غیر تو» ؛ اما ...
اما بی خبر از اینکه تاب "کاف"مان از همین جا آغاز شده که اگر متقین، متقین شدند ذکرشان این بوده: «موهبت وجود تو وابستگی به ارتباط با خدا دارد و حاشا که با پرستش تو، مسیح را شرمنده کنم!»
"من"، دنبال تو بودهام که "تو" شوم و "متقین"، به دنبال «"قرآن" ی که از دهان تو شنیده میشود».
"من"، خواستهام که "تو" شوم؛ بی خبر از آنکه "تو" خود، در هوای "او" شدن به "قرآن" اقتدا داری و اصلا غرض، "او" شدن است و بس.
فاصله ها را می شود کم کرد تا یک قدم؛ کمی نزدیکتر، کمی دورتر؛ وقتی باور کنم که همه شکرِ نعمتِ بودن تو، داشتن تو، دیدن نعمت "قرآن" ی است که از دهان تو شنیده می شود.
به عون الله آن روز دیر نیست که بفهمم برای "ما" شدن، فقط باید "قرآن" را ببینم، بی "من"، بی "تو" ... !
درود و صلوات بر حال توحیدی عجیبی که در این متن جریان داره..
لک الحمد
لک الحمد