.

بایگانی

۶ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

به خاطر دارم که سال‌ها پیش، اون موقع که به جهت سن و سال هم کوچکترین عضو مجموعه در مسجد و پایگاه به حساب می‌اومدم، - والبته این کوچکی در ابعاد دیگر همچنان وجود دارد- بعضی بزرگ‌ترها که اکثراً جبهه رفته هم بودند، در مجموعه حضور و نقشی ویژه و خاص داشتند. نقشی فارغ از مسئولیت مستقیم اما کاملاَ موثر. مفهوم حرفم، این نیست که الان چنین نقشی رو نداشته باشند، بلکه دارم از دریچه گذشته موضوع رو بررسی می کنم. بیشتر اونها شاید ظاهراً مسؤولیتی نداشتند، اما حضورشون وزن خاصی به مجموعه می‌داد. اونقدر که کوچکترین کارها و مسؤولیت‌ها هم با وجود اون‌ها مهم جلوه می‌کرد. خلاصه که حالی وجود داشت؛ فضا گرم و پر حرارت بود حتی برخی ناملایمتی‌ها و دلخوری‌ها و دعواها هم نشان از این حرارت و پویایی داشت. اون موقع و در اون فضا من متوجه این حرارت نبودم. بعدها که به دلایلی محیطم عوض شد و خودم را در مجموعه دیگری یافتم متوجه خلئی در محیط تازه شدم. یعنی نبودن وزنه‌هایی که بودن اونها توی جمع قیمت مجموعه رو بالا می‌برد. واقعاً فضای محیط جدید سرد بود و هیچ نقش و مسئولیتی برای کسی اهمیت نداشت. مدت‌ها گذشت و تقریباً مجموعه سردی که صحبتش را کردیم به نقطه‌ای قابل قبول از گرما و حرارت رسید. مشغله زیاد به من اجازه نمی‌داد که حضور مستمری در اونجا داشته باشم اما مجموعه سرپا بود و توسط بر و بچه‌ها به خوبی اداره می‌شد. به مرور و با ارتباط بیشتری که مجدداً حاصل شد، فهمیدم همون جایگاهی که بزرگ‌ترهای یاد شده -که در اولِ گفته‌هام به اون اشاره کردم،- داشتند در من به وجود اومده و شکل گرفته بود. یعنی بر و بچه‌های نسل سوم یک دید ویژه‌ای نسبت به این حقیر سراپا تقصیر پیدا کردند دیدی مشابه اون چیزی که من نسبت به بزرگترها در سال‌های دور داشتم. من که اهمیت چنین جایگاهی رو از قبل فهمیده بودم، تردید نکردم در اینکه بهترین استفاده رو از این جایگاه برای تقویت اون مجموعه به‌کار بگیرم. باورتون نمیشه اگر از توی خیابون هم رد بشم و ببینم مجموعه یا جریانی ارزشمند و بهره‌مند از حق وجود داره تردید نمی‌کنم در حمایت کردنم، اصلاً چشمم نسبت به چنین جریان‌هایی حساس شده و سرم درد می‌کنه برای تقویت اونها...

با ذکر این خاطره خواستم ابعادی از پشتیبانی لجستیکی رو در جهاد نرم معرفی کنم، جنس پشتیبانی گفته شده یک پشتیبانی معنوی بود که اقسام دیگری هم داره، مثلاً ممکنه عده‌ای توی جمع باشند که طهارت و معنویتشون سرمایه‌ای برای حرارت یا حیات جمع باشه، گاهی افراد دارای سن و سال، سرمایه حیات برای یک جمع هستند، گاهی نیز این پشتیبانی، ابعاد علمی پیدا می‌کنه و وجود کسانی که بتونند پژوهش بکنند و ظاهراً هیچ نقش دیگه‌ای هم نداشته باشند یک سرمایه محسوب میشه. جلوگیری از انحراف و جهت دهی مناسب زاویه‌ای دیگه از پشتیبانی لجستیکی در جهاد نرم محسوب میشه. به ویژه حضور در جمع و واکنش با نشاط به برنامه‌ها و عملیات‌ها هم نوعی پشتیبانی از جریان حقه. باید طوری با اشتها با نعمت‌های الهی برخورد کرد که ذائقه دیگران هم تحریک بشه. نتیجه مهم اینه که چشممون حساس باشه تا تقویت کننده جریان‌های حق باشیم حتی اگر نسبت به اونها نقد هم داشته باشیم.

امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۰ ، ۱۵:۱۴
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

هنوز هم که یادش می‌افتم شگفت زده‌ام، طفلک هیچ چیزش نبود اما اونقدر با خودش ور رفت و اونقدر به پرو پای خودش پیچید و خودش رو سرزنش کردکه تلف شد و از دست رفت. باور کنید معلوم نشد چرا در اوج بالندگی یک دفعه سوخت و راهش رو جدا کرد. ان شاءالله الان هر جا که هست موفق باشه و خدا به سببی دستش رو بگیره! من اسم او رو میگذارم کسی که خودکشی کرد یا شاید هم کسی که طلاق گرفت شاید هم بهتره به او گفته بشه، کسی که از جبهه جهاد نرم، فرار کرد.

خوب دیگه، برخی عادت به حذف خودشون دارند و به کمترین بهانه‌ای می‌خوان که نباشند. چیزی شبیه قهرهای کودکانه یا طلاق‌های خام و بدون توجیه. این افراد شکننده اگر چاره داشتند از پدر و مادر و خواهر و برادرشون هم طلاق می‌گرفتند اما ظاهراً چون چنین چیزی تعریف نشده، مدتی به گوشه‌ای می‌رن و بعد از مدتی برمی‌گردند. اما در مورد پیوندهای غیر نسبی اینطور نیستند هر تعهدی که قابل فسخ باشه احتمال فسخش از طرف اونا وجود داره حتی ازدواج و یا هر دوستی و پیوند دیگه. یکی نیست از اونا بپرسه که پیوندها مگه چغندر هستند؟ که اگه چغندر هم بودند، پدیده جدی محسوب می‌شدند، چغندر رو دست کم گرفتید؟ تصور کن با چنین روحیه‌ای به عرصه نبرد بیاییم! چقدر جبهه نامطمئنن و شکننده خواهد بود.

احتمالاً علت این خودکشی یا فرار از جبهه به دو چیز بر گرده: یکی خوف و ترس و عدم استقامت و تحمل در برابر تهدیدات و فشارها، و دیگری ملول شدن و حزن و اندوه. که باید با ظرافت بر طرف بشوند. یکی از راه‌های برطرف شدن بی‌صبری و اندوه اشتباه نگرفتن ماهیت نرم در جهادنرم، با مفهوم مجازی بودن یا بازیه. باید به اون آدم‌هایی که از صحنه و جبهه جهاد نرم فرار می‌کنند گفت، جهاد نرم، از جهاتی روح جهاد سخت محسوب می‌شه. جنسش از جنس پیوند نسبیه، طلاق در اون تعریف نشده و پیروزی و شکست در اون و در هر حالتی همان پیروزی و شکست حقیقی محسوب می‌شه. اصلاً این افراد باید طلاق را از قاموس باورهاشون خارج کنند، نه اینکه طلاق وجود نداره، بلکه مگه طلاق چغندره؟ محکم باشیم و صحنه رو خالی نکنیم، چون پشیمونی حاصل از فرار از جبهه، به مراتب آزاردهنده تر از ملولی و سنگینی‌های احتمالی در جهاد نرمه. متنفر باشیم از طلاق و این پدیده مبغوض‌ترین چیزها نزد ما باشه و با هر علامت و نشانه‌ای از اون مبارزه کنیم تا اسیر پشیمونی که از اون صحبت کردم نشیم.

 امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۰ ، ۰۶:۱۴
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

به بهانه سوره مبارکه زخرف، 19/10/1388

    به واژگونی مرکّبی کبود نیست، که صفحات این کتاب، نیلگون جلوه می کند؛  کودکان، به ضرب  و کبودی سیلی، آیه های مبین شدند! و دست درازی مسرفان، مانع از نزول این آیه های مبین نشد!

 آیه های سیلی خورده ی کتاب این کاروان، اطفال ام الکتابند، که به اسیری ورق  می خورند!

پیش از این، آیه های کبود که بر ناقه های برهنه سوارند، در آغوش امن و بلند امّ الکتاب بودند و از آنجا نازل  شدند؛ که اگر چنین نبود، اینگونه خوش لهجه و  فصیح، حقیقت را شیون نمی کردند!

 قسم به آیه های مبین این کاروان!  عجیب نیست اگر  ام الکتاب،  آسیمه سر  باشد،  که ام الکتاب،  میان آیه های ریخته از دستش، با تازیانه ها، حایل است!  

و چون معجر را، از سر عقیله بنی قرآن برداشتند،  دست درازی مسرفان، مانع خطابه زینب نشد؛ که ام الکتاب، خطابه ی برهنه سرش را روانه می کرد، تا در مباهله با جهالت،  لعلکم تعقلون، جلوه کند!

 لعلکم تعقلون،  از پس سیلی، جلوه گر شد؛ تا دیگر، دست درازی مسرفانه، مانع اقرار به عزیز حکیم نباشد!

که توحیدِعزیزِ حکیم، همچنانکه بر ناقه های برهنه، به اسارت می رفت،  خطابه برهنه سرش آیه های مبین می شد!

به واژگونی مرکّبی کبود نیست  که آسمان و زمین آیه های مبین شدند؛ که ام الکتاب، آسیمه سر، میان آسمان و زمین، با تازیانه ها حایل است؛ و اینچنین بود که گنبد کبود، به کبودی مبین شد!

 دست درازی مسرفانه، مانع نبود که ناقه ها،  رام خطابه های زینب باشند، که آیه های آفتاب سوخته ی منقلب، به قافله سالاری ام الکتاب،  إِلى‏ رَبِّنا، لَمُنْقَلِبُونَ می شدند.

کبودی توحید، از واژگونی مرکّبی کبود نبود؛ که توحید به ضرب سیلی افتراء، آیه هایش مبین شدند!

مسرفان دخترک کُش، که دستشان به خون صفات جلالی توحید، رنگین بود، نتوانستند، صفحات سپید صفات جمال را به زیر کبودی، زنده به گور کنند؛ چرا که ذکر جمال و جلال، به کبودی  این دخترکان، مبین شد!!

و عجب نیست اگر برغم حایل بودن زینب، میان تازیانه و این کودکان، باز هم آیه ها را کبود ببینی؛ که این مروارید های کبود، تبیینگر بخشی از کبودی ام الکتاب هستند؛ و مسرف بودن مسرفان، مانع تجلی زینب نیست!

چه باک اگر، مرواریدی کبود، از پس نثار شدن میان خار و خاشاک، و به رشته در آمدن با ریسمان، گُم شود، که اسرافکاری مسرفان، مانع کم شمار شدن گنجینه های بی قرینه نیست.

 و چون آیه ای کبود، در آغوش ام الکتاب، شیونِ «وَ قیلِه‏ یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ» سر داد، نماز نشسته زینب، به این آیه قرین شد که: «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۰ ، ۲۲:۰۵
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

عادت کرده بود در بحث‌ها، سطح موضوع را به حداقل منتقل کنه و از منظر یک مُنکِر که هیچ چیز را قبول داره، آن را دنبال کرده و به جواب برسونه. اگر می‌تونستی مُجابش کنی، مطمئن بودی که یک دهری و یک بی اعتقاد را هم مجاب کرده‌ای حتی گاهی به نظر می‌اومد، قانع کردن یک لامذهب، از قانع کردن او،  راحت تره. خیلی خوبه آدم اعتقاداتش اینقدر پایه‌ای باشه توپ هم نمی‌تونه چنین اعتقادی رو بترکونه! اما یک اشکال بزرگ در این روش وجود داره و اون پرسه زدن در سطحی خاص از موضوعات و مسایله، لایه این جنس از بحث‌ها جدلی است و لایه جدل، نمیتونه پاسخگوی بسیاری از مسایل باشه، مثلاً در لایه جدل باید اون گزاره‌ای رو انتخاب کنی که طرف مقابل بپذیره و معلومه که گوینده از بسیاری نکات صرف نظر میکنه...

مثل وقتی که ادبیات، کودکانه باشه و مخاطب از تو توقع داشته باشه به‌گونه‌ای حرف بزنی که یک کودک بفهمه، در حالی که کودک نیست، مسلّم اینه که ادبیات کودکانه مفید هست اما در جای خود. و اصرار بر اون در همه جا یعنی محروم ماندن از نکاتی فراوان.  علامت اصرار بر ادبیات کودکانه و حداقلی، رویکرد شکّاکانه و در قالب رگباری از سؤالاته...   این روش و ادبیات در زاویه‌ای دیگر به نوعی نقدِ سلبی ختم میشه، نقدی که فقط نقاط منفی رو رصد میکنه، غلط می‌گیره اما هیچ نقطه مثبتی نمیتونه او رو به وجد بیاره، به حمد وادار کنه و به سجده بیندازه، این روش میتونه بگه که یک موضوع، عیب داره یا نه؟ باید از بیرون و از جایی دیگه موضوعی رو پیدا کنی و بیاری تا درباره اون نظر بده؛ خودش چیزی رو نمی‌سازه، گاهی سازنده، همون دشمنه و اگر او نسازه، این سیستم فشل و معطل می‌مونه. یک نگاه به جامعه بندازید، ببینید با اون که ساختاری اسلامی داریم اما مثلاً تولید یک کتاب، اگر چه خیلی هم مهم باشه، کسی متوجه اون نمی شه. اما همین جامعه، خیلی خوب متوجه نقاط ضعف یا انحرافات می‌شه. اگه معلمی سر یک کلاس معجزه هم کنه، کسی متوجه نمیشه، اما اگر ضعفی داشته باشه به او تذکر داده میشه. سطحی محدود از تسبیح را داریم اما تا حمد فاصله بسیاره! یعنی در خوش‌بینانه ترین حالت، نیمی از بینایی ما فعاله در حالی که دیدبانی در جهاد نرم وابسته به همه چشم و همه بینایی است. اصلاً پدیده چشم،  در جهاد نرم، وابسته به حمد و شکره؛ نشنیدید به کسی که قدر شناس نیست و ناسپاسه، میگن:  «بی چشم و رو»؟ کافیه توی یک جلسه، مبحثی ما رو اقناع نکنه، کافیه ادبیات یک متن درسی، به نظرمون نامأنوس برسه، کافیه... نه که فکر کنید منظورم اینه که ناسپاس هستیم یا به ضرب و زور و با ظاهرسازی لبخندی بزنیم و ادعای رضایت داشته باشیم.  فقط مراقب باشیم که جهاد نرم مجاهدانی تیز چشم نیاز داره، دیده‌بان‌هایی که، هم نقاط ضعف رو رصد کنند و هم شگفت‌زده نعمت‌هایی باشند که در اون غوطه‌ور هستند. امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۰ ، ۲۱:۰۴
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

به بهانه به نام سلام در نشریه کاشف:

انصافاً کلّی زحمت کشیده بود و یه جمع سر و شکل داده بود، بچه‌های بیست، مؤدب، نُچ! توضیحاتم فایده نداره، بذارید با توصیف یکی از اونها بهتون بگم که چه جور بچه‌هایی بودند. یه پسر چهارده، پانزده ساله که رفته دعای ندبه حس و حال عجیبی داره پشت چشم خمار کرده و کاملاً در جوّ قدیس بازی، فقط یه عصا کم داره که اگه دستش بدی موسای توی فیلم‌ها می‌شه_و نه حضرت موسی(ع)- که از کوه طور بر می‌گشت، محصول و دست پخت یک سیستم معیوب تربیتی، اونقدر براش عرفان دود شده بود و اونقدر سرگذشت علما شنیده بود، که شبیه یک کاریکاتور مقدس شده بود. و عجیب اینکه بچه ها یکی یکی داشتن، همین شکلی سوخت می‌رفتند. همه دنبال ذکر و برنامه سلوک و از این حرفا، اقسام خواب‌های رنگی و سیاه و سفید، از اماکن مقدسه بگیر تا ندای هاتفی که اون‌ها رو مأمور رساندن سلام کرده بود. بعضی هاشون هم حرف از شنیدن صدای اذان در سحرگاهان می‌کردند و بعضی از قبض‌هایی که دچارش بودند می‌نالیدند. مگه می‌شد باهاشون حرف بزنی یا مثلاً تذکری بدهی، چون حسّ مقدس اونها هرگز اشتباه نمی‌کرد وای از اون روزی که با کسی مشکل پیدا می‌کردند اون فرد دشمن دین و خدا بود و هزار توجیه خطرناک در مذمت او وجود داشت یادمه یه دفعه یکی‌شون به دیگران انار نمی‌داد چون شنیده بود در روایات آمده که انار رو باید تنها خورد یک دفعه هم که برای همشون بستنی خریداری شده بود یکی‌شون نمی‌خورد تا نکنه خدای ناکرده...

به اون بزرگواری که مشغول زحمت کشیدن برای این بچه‌ها بود گفتم: اگه اینها سیگاری می‌شدن و از توی پارک جمعشون می‌کردی از این که الان هستند خطرشون کمتر بود. نازِ بچه‌های بی تربیتی که فحش می‌دن، اما ادعایی ندارن، خیلی اهل کار فرهنگی نیستند اما کارتون خوابند، حتی پدر و مادرشون رو می‌پیچونند تا توی ایست و بازرسی شرکت کنند...

حرف من تأیید مطلقِ دسته اخراجی‌ها نیست، خواستم همگی نسبت به برخی علایم و ادبیات حساس بشیم، تا خط تولید معیوبی نداشته باشیم. ممکنه کسی خوابی هم ببینه و در غالب موارد هم حسّ دقیقش زودتر از تحلیل‌های عقلی جوابگوی موضوعات باشه، حتی اشک تو گلوش حلقه بزنه اما تا با خاک یکسان نشه و کارتون خواب نباشه و تا شبونه کفش همرزم‌هاشو واکس نزنه و تا گریه‌هاش رو توی خنده‌هاش مخفی نکنه و تا برای هر حسّش شفافیت عقلی نداشته باشه، باید بهش گفت که سلام علیکم!

امام سجاد علیه السلام در حدیث بدون ترجمه‌ای فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)    

 

Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۰ ، ۱۱:۰۱
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه وابیها وبعلها وبنیها

به بهانه سوره مبارکه نوراردیبهشت 85

تو را به محرمیت آفتاب برگزیده اند!به پرده داری نور!به پاسداری ازچلچراغ!

تومرزبان آفاق طلوعی،پاسبان حصارحرم،امین آفتابی وصیانت از نور فریضه توست.[1]

توگنبد بلند حریمی،آسمانی،بارگاه وآشیانه نور،حریم نوری امانتدارامانت آفتاب.دربند بندوجودت ودرخشت خشت تنت ودربیت پرفروغ سینه ات امانت می درخشد!امانتی که نور توست ونوری که نوراوست.[2]

آری نوراوست که بربیت سینه ات می تابد ودلت را روشن می کند.

نوراوست که خانه چشمانت را می افروزدوخیره می کندودرحیرتی مقدس به سجاده می دوزد.

نور اوست که پشت به پشت ورحِم به رحِم،صیانت شدوبودنت را رقم زدتا ازپس این انتقال مقدس همچون پدران ومادران امینت اذن امانتداری بگیری؛آیات نورفریضه ات باشدواقامه گر احکام نورباشی درخانه وجودت ودرکوچه پس کوچه های شهرت[3]!

چراغانی کوچه ها فریضه توست تا تاریکی مجالی نباشد که نکبت خباثت دشمن حرمت حرم بدرد،آبرو ببرد ویافتنه وفحشا بخرد[4].

نکبت وخباثتی که اگرمجال دریدن حرمت یافت،حریم عبای نور را به حریق می سپاردوبه حریق خواهد سپرد حق وحرمت مسکین ومهاجردرراه خدا را![5]

یک عرش از ملائک یک آسمان چشم،یک کهکشان چلچراغ شب هنگام به تماشای نمازت می نشینندوبستر چون ستاره درخشانت رابه یکدیگر نشان می دهند!عرشیان را به شمارش ستاره های زمینی واداشته ای به حکایت وذکر مردانی که بیع وتجارت ازحدیث امانتداری بازشان نمی دارد.[6]

مشق اطاعت وبندگی را از کودکی آموخته ای!نواختن کوبه ها را از کودکی به یاد داری!تو اقامه گر اذنی تا بی اذن نور دری گشوده نگردد[7] وبی اشاره نور امر جامعی صورت نگیرد[8] که بی اشاره نور ،امور تاریکند.



1اشاره به آیه1سوره نوروفریضه بودن این سوره

2اشاره به آیه35سوره نور

3اشاره به وظیفه اشاعه پاکدامنی در زندگی شخصی وجامعه

4اشاره به آیات 12 تا21  

5نور اشاره به آیه22

6اشاره به آیه37نور

7اشاره به آیات58و59نور

8اشاره به آیه62نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۰ ، ۰۹:۰۱
کاظم رجبعلی