بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً
آمدن تو هیچ معادلهای را تغییر نداد، هیچ لبخندی را نشکفت و هیچ کامی را شیرین نکرد، که میآیم و نمیآیمت نمایشی مضحک و تلخ بود به تلخی جام زهر!
چه تلخ بودی آنروز و چه تلخی امروز، زهری که هم آنروز و هم امروز عاجز است از سد شدن در برابر استقرار نصرت خدا و فتح!
تو هیچ وقت نبودهای و اکنون هم نیستی، تا آمدن و نیامدنت معنا داشته باشد. آمدن و نیامدن تو نه یاری حق است و نه فتح نمایان! چیزی که نیست، نیست! حتی اگر قاطبه افسادطلب، خوشحال شوند ویا گروهک انحراف تحریک و آن جماعت گرا دهندگانِ اصول، بترسند!
لحظهای هم به خیالت نیاید که آمدن تو معادلهای را تغییر داده است؛ حتی اگر بر مسند هم می نشستی و قیمتی می شکست و جماعتی بیشتر به میدان می آمدند، مبادا که فکر کنی آمدنت نقش داشته است که اساساً عدالت و حماسه نقش تو و از سنخ تو ودر اقتضای تو نیست!
تو را با حماسه چه کار؟ که پرشورترین حماسهها از دریچه چشمانت، با حکمیت برابر است؛ حماسه برای تو هر جایی است که باید ترسید و به مصلحت شرایط را بر ولی تنگ گرفت برای امتیاز دادن!به معرکه آمدن تو، هیچ چیز نیست که بهانه نفس تازه کردن دشمن، ارزش این همه را هم ندارد!
منطق تو، مهرهچینیهایت، دم از مردم زدنهایت و قیافه حق به جانبت، مرا یاد سقیفه میاندازد!
اما از یاد نبر که سقیفه شکست حق نیست، مخدوش شدن غدیر نیست تأخیر در ظهور نیست، چون اصلاً چیزی نیست!
از این روی اگر سقیفه هم بتوانی که بر پا کنی، باز هم باید تسبیح به حمد گفت و به استغفار لب گشود، در نظارهی آمدن نصر خدا و فتح، وقتی که مردم فوج فوج حماسه میآفرینند و داخل در دین خدا میشوند. و این حضور به آمدن تو هیچ ارتباطی ندارد چون آمدن تو چیزی نیست!
و خدا همیشه تواب بوده است!