و کتاب
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
مردمی هم که قرآن نمی خوانند، شگفت زده از ثواب قرائت هایی هستند که محمد درباره سوره های قرآن می گوید. هر کسی که سوره فلان را بخواند، خدا فلان پاداش معنوی را به او می دهد و ... ممتازترین پاداشها هم همنشین شدن با محمد در بهشت است. مطرح کردن پاداش و ثواب برای خواندن قرآن، هیچ کاری هم که نکند، نقل مجلس ها و گفتگوهای مردم شده است و جای بسیاری از هرزگویی ها را گرفته است. برای خیلی ها هم رغبت و میل ایجاد کرده تا سوره ای را یاد بگیرند و با خواندن آن بی نصیب از برکات قرآن نمانند. برخی هم اشتیاق و ولع یادگیری سوره های بیشتر را پیدا کرده اند تا هرچه بیشتر از پاداش های معنوی قرآن بهره ببرند. پاداش هایی که گاهی برای برطرف شدن مشکلات و گره های دنیایی آنها نیز مفید است. مسجد پیامبر، پایگاه آموزش قرآن است. و تا محمد زنده است، قرآن نازل می شود. هرچه به مسجد محمد نزدیکتر باشی و محمد و اهل بیتش را هم ببینی فهم و برداشت بهتری از کتاب خدا پیدا می کنی. محمد می خواهد برای تماشای حقیقت، شاهد بسازد. شاهدهایی که بتوانند دریافت قرآن از آسمان توسط محمد را تماشا کنند و آنچه را او گرفته است را در زندگی خود ببینند و مورد استفاده قرار دهند. با آن گریه کنند، بخندند، حیات پیدا کنند و به شکلی که گفته بمیرند؛ اگر سؤال و مشکلی پیش آمد از آن بپرسند؛ برداشت سطحی و فهم کج نداشته باشند و خلاصه حرفها و ادعاها و آرزوها و گذشته و حال و آینده خود را در کتاب خدا مشاهده نمایند.
محمد اسبی را از مردی اعرابی خریده است. اعرابی اصطلاحی است که درباره بیابانگردان به کار می رود. بعد از تمام شدن معامله، منافقان دور آن مرد را گرفتند.
منافقان: اگر این اسب را به بازار برده بودی، چندین برابر میفروختی.
این حرف باعث شد، اعرابی طمع کند.
مرد اعرابی: می خواهم معامله را بر هم بزنم.
منافقان: این کار را نکن؛ صبر کن هنگامیکه محمد خواست قیمت اسب را بپردازد، بگو به این مبلغ نفروختم بلکه به فلان مبلغ بوده است. محمد مرد سادهای است و هر چه پیشنهاد کنی میپردازد.
منافقان می دانستند اگر به این شکل معامله صورت بگیرد، محمد متهم به دروغگویی می شود از طرفی شاهدی هم ندارد تا آن را اثبات کند و با همین اتهام نبوت او و قرآنی که او می گوید کتاب خداست، زیر سؤال می رود.
محمد: بیا این مبلغی که با هم توافق کردیم.
مرد اعرابی: من چنین قیمتی را تعیین نکردم
محمد: تو آن اسب را به همین مبلغ فروختی.
در این میان خزیمه پسر ثابت از ماجرا با خبر شد. جلو آمد و وارد بحث شد.
خزیمه: شهادت میدهم که به همین قیمت فروختی.
مرد اعرابی: اما موقعی که معامله کردیم کسی نزد ما نبود.
محمد: خزیمه! باآنکه در معامله حاضر نبودی، چگونه گواهی و شهادت میدهی؟!
خزیمه: یا رسولالله! پدر و مادرم به قربان شما، از جانب خدا و عالم غیب به ما خبر میدهی و ما شما را تصدیق میکنیم، چگونه است که درباره قیمت اسبی شما را تصدیق نکنیم.
محمد لبخندی زد و گفت: اگر خزیمه به تنهایی به نفع کسی شهادت دهد، شهادت او درست و معادل دو شاهد محسوب می شود و با وجود او احتیاج به شاهد دیگری نیست.
محمد به فاطمه، فدک را بخشید. برای اداره چنین ثروتی، کسی از فاطمه بهتر نیست. بانوی پاکی که افطار خودش و همسر و طفلانش را سه روز به مسکین و یتیم و اسیر بخشید، بهترین کسی است که میتواند افتاده ها و ضعیفان را ببیند و به امور آنها رسیدگی کند. فدک را به فاطمه هدیه داد تا همیشه دست او باشد و با مدیریت این بانو اداره شود. برای هدیه، کسی شاهد نمی گیرد. اما شاهدِ فاطمه به امّ ایمن و اسماء دختر عمیس و حسن و حسین و علی، قرآن است. قرآن گفت: « فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذینَ یُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون» پس حقّ نزدیکان و مسکینان و در راهماندگان را ادا کن! این براى آنها که رضاى خدا را مى طلبند بهتر است، و چنین کسانى رستگارانند.
محمد هم مطابق کتاب عمل کرد. حالا اگر شاهدی قبول نکرد که او فدک را به فاطمه بخشیده است، با توجه به کتاب خدا، نمیتواند ارث بردن دختر رسول خدا را از پدرش، انکار نماید. حتی اگر مدعی شود، خلاف آن را از رسول خدا شنیده است.
مرد مدعی: به خدا قسم رسول خدا فرمود: «ما گروه پیامبران طلا و نقره و خانه و ملک به ارث نمیگذاریم بلکه ارث ما کتاب و حکمت و علم و نبوت است و هر متاعی از ما باز ماند، به دست ولی و امیر بعد از ماست تا هر طور صلاح دید، انجام دهد»
فاطمه: سبحان الله! هیچگاه رسول خدا از کتاب خدا رویگردان و نسبت به احکامش مخالف نبود، بلکه پیرو آثار و دنباله رو سورههای قرآن بود. این کتاب خداست، که داوری عادل و گوینده ای قاطع است، کتاب خدا میفرماید: «زکریا از خداوند خواست که به او فرزندی دهد تا از او و خاندان یعقوب ارث ببرد»؛ و یا فرمود «سلیمان از داوود ارث برد.» بنابراین خداوند متعال در آنچه توزیع و تقسیم کرده سهم هر کسی را تعیین و مقدار واجب و ارث را مقدر فرمود و سهم پسران و دختران را به گونه ای واضح کرده که راه بهانهجویی بر هر یاوهسرایی بسته شود و گمان و شبهه از آیندگان زائل گردد.
این ادعای شما معناهای بدی دارد. گمان کردید، بین من و پدرم نسبتی وجود ندارد؟ یا خداوند چیزی را به همه اختصاص داده ولی پدرم را استثنا کرده است؟ یا من و پدرم اهل دو مذهب متفاوت هستیم؟یا شما به احکام خدا از پدرم و پسرعمویم(علی)آگاه تر هستید؟
فاطمه از کتابی می گوید که در سینه حافظان قرآن یا نوشته های کاتبان و نویسندگان قرآن هست و مرد مدعی از حدیثی می گوید که نه تنها فقط خودش آن را شنیده است و کسی دیگر از آن خبر ندارد، بلکه با کتاب خدا که در دسترس همه است، تفاوت دارد. کتاب که باشد، حتی اگر محمد هم از دنیا برود، باز حضورش هست؛ اصلاً کتاب باعث میشود مسلمانها دو دسته باشند، گروهی که حتی در خلوت خود هم می دانند محمد هست و از همه چیز خبردار می شود؛ چون وحی الهی و کتاب خدا هست. دومین دسته کسانی هستند که محمد در بعضی جاهای زندگی آنها حاضر است. ممکن است نجوایی کنند و محمد با خبر نشود. ممکن است پوزخندی بزنند و محمد نداند برای چیست. ممکن است نقشه شومی داشته باشند، و محمد از آن خبر نداشته باشد. ممکن است در زمانی زندگی کنند که محمد مرده باشد. محمد برای اینها محدود شده است در جاهایی خاص و زمانی مشخص. کتاب اگر در زندگی یک مسلمان گشوده نباشد، محمد هم خاتم و آخرین پیامبر نخواهد بود. کتاب اگر در زندگی کسی نباشد، محمد نیست و یاد خدا و توجه به خدا هم نیست. کتاب اگر در زندگی کسی نباشد، امر و دستور رسول خدا و اهل بیت او اطاعت نمی شود و دستورات خدا در زندگی انسانها نفوذ نمی کند. کتاب اگر نباشد کسی پاک نمیشود و با پاکی خود چیزهایی را که مانع هدایت هستند، برطرف نمی کند.