.

بایگانی

یکی از زیباترین ماجراهای عشقی

پنجشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۴۴ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

قاسم را فراموش نخواهم کرد

صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد

که چون شکنج ورق های غنچه تو در توست

نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است

فدای قد تو هر سرو بن که بر لب جوست

حتما تا به حال مگسی را دیده اید که در دام عنکبوتی افتاده باشد . آن وقت ها که کوچکتر بودیم ، گاهی مگس ها را می گرفتیم ، آن وقت آن را در دام عنکبوتی گیر می دادیم و لحظه ای بعد ... منظور همان حالت مگس است . مگس بیچاره با پیکره ای نه چندان سالم سعی می کرد که از شر تار ها خلاصی یابد ، ولی هرچه بیشتر تقلا می کرد ، بیشتر در دام فرو می رفت . مگس شاید می دانست که چه سرنوشت محتومی انتظارش را می کشد ؛ ولی با علم بدان هنوز دست و پا می زد .

ما هم گه گاهی مثل آن مگس می شویم ؛ مگسی که در دام تارهای موهومی بیافتد و آن قدر دست و پا بزند که همین سر و صدای دست و بال ها سبب شود که شکارچی یعنی عنکبوت پی ببرد . ما هم در انتظار سرنوشت محتوم معلومی در حال نبرد با تارهاییم ؛ البته نه در همه جا و برای همه چیز .

یکی از تغییرات نسیان است و فراموشی . با اینکه می دانیم در تارهای این دام فرو افتاده ایم ، ولی راه چاره و نجاتی برای آن نمی یابیم و بی هیچ امیدی و بی هیچ سپیدی ، شب سیاه را تمام خواهیم کرد .

گویی زمان قدرت عیب سحر آمیزی دارد که تمام حالات انسان را دستخوش نسیان می کند . گذشته های دور را با همه اهمیتی که دارند ، وقایع بزرگ زندگی را با همه ظرافتی که دارند ، از یاد می بریم . هیچ گاه سعی نمی کنیم که بفهمیم سرنوشت محتوم ما در همین تارها پایان می گیرد . با این حال ها و با تمام این چیزها سعی می کنیم که لا اقل تصویری نه از وقایع گذشته مثل یک دفتر خاطره یا یک کتاب تاریخ بلکه تصویری از حالات و غم های گذشته را در یاد داشته باشیم . شاید بتوانید خاطره ای را به یاد بیاورید حتی با تمام ریزه کاری هایش ، ولی اگر توانستید حالت آن هنگام خود را داشته باشید توانستید احیای خاطره بکنید . اینجا دیگر زمان را در اختیار گرفته اید ، یعنی زمان نتوانسته است حالت آدمی را از بین ببرد .

تمام وقایع ما اینطورند . آن گاه که رخ می دهند تب و تاب خاصی دارند ، ناب ترین جوهره ها را به میدان می کشند ؛ احساس ها ، عاطفه ها ، هیجان ها ، اضطراب ها و ... ولی پس از مدتی فقط یادی از آن بیشتر به جای نمی ماند . نمونه این حالت مثلا مرگ یک عزیز مثل پدر و فرزند که به قول معلممان در دبیرستان ، این وقایع ابتدا که رخ می دهند گویی تمام دنیا بر سر آدمی خراب شده است .داغ دیده جزع و فریاد می کند ، کسی را یارای تسلایش نیست ، خود به خود هر دم گریه می کند و ... ولی مثلا چند ماه بعد یا یک سال بعد ، همان شخص را می بینی که در فلان مجلس عروسی چه خنده ها که نمی کند و یا حتی چه رقص ها که ...

مراسم مجلس تدفین را با مجالس اربعین و چهلم مقایسه کنید !خلاصه این سرنوشت محتومی است که بر سر اندیشه ها ، حالات و عواطف ما می آید و همه را بر باد می دهد . تازه از این ها دردناک تر آن که نه تنها نسبت به تمامی این حالات فراموشی پیدا می کنیم ، بلکه یک حالت تمسخری هم گاهی نسبت به بعضی حالات برایمان پیش می آید ، که مثلا فکر می کنیم که چرا فلان موقع بر سر آن موضوع کوچک آن قدر ناراحت بودیم ، یا خیلی از این ها را دیده ایم .

با اندکی که نه ، با تاملی چند پی می بریم که رهایی از این تارهای تندیه شده ممکن نیست . مگر فرجی باشد ! گفتم که : قاسم را فراموش نخواهم کرده ...

آن سه نقطه بعد از عبارت ، تفصیلی بود بر اینکه بگویم :

باز هم این خاطره غم آلود ! من و آن یاد سوزناک تو ؛ باز هم این وجود آشفته من و آن ظرافت دل انگیز تو .

پسرک کجایی ؟ که خانه قلب من بی تو همچونخرابه ای است . پسرک نمی خواستم بگویم  ؛ یعنی پیش روی تو نمی گفتم . اما حالا پشت سرت می گویم که وقتی پایه های سست دنیایی ام فرو می ریزد ، وقتی از همه بیزار می شوم ، وقتی همه غریبه می شوند و واقعا تنها در میان این کثرت پرسه می زنم ، تمام خلاء این تنهایی را با اندک یادی از تو جبران می کنم .

پسرک وقتی به تو می اندیشم ، از همه چیز راحت می شوم که می گفتی : قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون . فقط دوست داشتم که یاد تو باشم . شاید به خاطر اینکه خیلی تنها بودی . تو همانطور تنها بودی و هنوز هم شاید تنها در بستر گرم هور آرمیده ای .

اما ای هور ...

آرام باش ! مبادا پسرک را بیدار کنی ! مبادا بزم تنهایی اش را به هم بزنی ! نمی دانم ؛ شاید پسرک سرد و بی جان در فلان بستر یا در لا به لای انبوه نی هایت ، ای هور آرمیده باشد .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۲۵
کاظم رجبعلی

نظرات  (۲)

آرام گرفتن در هور، افسونی است که هر شبی را به شب دیگر وصل می کند.
خیلی متن خوبی بود پر از نکات و یادآوری.گاهی چه به سادگی ما از کنار هر چیزی میگذریم و چقدر دردناک در دام عنکبوت گیر کردن و دست و پا زدن .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی