همایشی که در آن «سوره عبس» حس شد!
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
همایش سوره مبارکه عبس، به همت دوستان مدرسه حمد(هنر، ادب، رسانه) سه شنبه هیجدهم اسفندماه برگزار شد. به نسبت همایش های سوره ای دیگری که دیدهام، آنقدر متفاوت و متمایز بود که بشود نکات خواندنی زیادی را در آن یادآور شد.
1. این همایش یک منطق تدبری در مورد سوره مبارکه عبس داشت؛ و آن اینکه آیات ابتدایی سوره همان بخشی از سوره است که دیده می شود و الباقی آیات سوره،(که شامل چهار دسته دیگر می شوند) لایهها و جانِ همان بخش است که در مراتب مختلف تحلیل شده است.با این فرض تمرکز روی تصدی و تلهی نابجای عبوس است و هر چه بعد از این آمد، پردههای مختلف از این توجه و بی توجهی نابجاست.
2. تمرکز فوق، آنقدر کار را ساده و آنقدر محور بحث را مشخص نمود، که خیلی نیاز به توضیحات جزئی پیدا نشد و تنها تک مضراب هایی که بگوید قسمت های بعدی سوره چه ربطی با آن مضمون دارد، کافی به نظر رسید. به همین دلیل مخاطبان دو دسته شدند: دسته ای که توضیح کم و اشاره وار راضی شان نکرد. این دوستان منظور حرف ها را خوب فهمیدند اما دلیل فهمشان را به دانسته های قبلی خودشان استناد دادند و با در نظر گرفتن یک مخاطب مبتدی، توضیحات همایش در مورد سوره را ناکافی فرض کردند. گفتنی است این دوستان، علی رغم نقد و احساس نیازشان، راضی بودند و حس مثبت و بانشاطی داشتند. دسته دوم دوستانی بودند که کمتر با این فضا و حتی این سوره آشنایی داشتند اما هم خوب متوجه منظور شدند و ابهام زیادی برایشان به وجود نیامد و هم راضی بودند و حس مثبت و با نشاطی داشتند.
3. دکور این همایش بسیار جزئی بود؛ با ورودم به محل، اولین چیزی که به ذهنم رسید یک ای کاش بود! ای کاش فضاسازی شبیه کلاس های معمول و همیشگی که در این محل تشکیل می شود نمب بود! و کمی تغییر ایجاد میشد. کمی که گذشت ای کاشم را پس گرفتم و تحسین کردم همایشی را که در آن دکور شبیه یک کلاس بود اما هرگز تداعی کلاس نکرد و همایش باقی ماند!
4. همایش یک تفاوت متمایز با همه همایش های سابق داشت و آن تمایز در این بود که تدبر را هم به مفهوم و بهم بیشتر به سیرِ ایده پردازی و قالب اجرا، سرایت داده بود؛ کارها توسط سازندگان توضیح داده میشد و بعد از جمع خواسته می شد که نظرشان را بگویند. افراد با این کار تکریم و تحسین می شدند اما یک چیز در کلام همه شان آشکار بود؛ عظمت سوره عبس! و عجزو ادب و تواضع عمیق مؤلفان!
5. در این همایش دوستان مدرسه حمد(ادب هنر و رسانه)خودشان را واضح تر دیدند. توضیح اینکه در تمام این دو سال که از تأسیس مدرسه می گذرد پاسخ به این سؤال که ما دقیقاً چه کسانی هستیم؟ و تفصیلا قرار است چه کار بکنیم؟ بسیار پرسیده می شد و همواره جواب هم داده می شد اما انگار که پاسخ این سؤال به زبان نباشد و باید با یک کار عینی و عملی مشخص شود. در این همایش صدایی شنیده شد؛ صدا پاسخی روشن به آن سؤال بود. به اینکه تدبر برای ما وضوست تا نمازِ هنر ادبیات و رسانه را اقامه کنیم. اینکه از تدبر تا تخصص فاصله ای است که باید با محتوایی میانی پر شود و طی شود. اینکه کلاس های تدبر، لایه ای از همایش یا تولیدات را به وجود می آورند؛ نقطه عطف کار ما دقیقاً از آنجا به بعد است و...در این همایش به تفکیک تمایز هنر، ادبیات و رسانه از هم مشخص شد. الان هر کس که آن همایش را دید، برای کار رسانه ای، هنری یا ادبی، مصداقی قابل تجسم می شناسد.
6. در این همایش معلوم شد توسعه دامنه فعالیت، به سمت آموزش تدبر در بستر دانشگاه و ورود نیروهای فراوان و جدید، خیلی مهم است.
7. در این همایش هر کلیپ و برنامه ای نقش خود را داشت یکی جسم شد، یکی روح یکی چشم و یکی...
8. به نظرم رسید در این همایش دوستان مدرسه به هم نزدیکتر شدند چه کسانی که غریبی می کردند و صمیمی شدند و چه کسانی که انگیزه زیادی برای صمیمیت نداشتند و دارای انگیزه و ربط شدند.یاد رفته گان و اشخاص کار داشتند و نرسیدگان و نیز مأموریت رفتگان تا اطلاع ثانوی، گرامی باد...
9. نکته شیرین این همایش، پذیرایی همایش بود. دوستان خلاقانه سیخی چوبی از کباب میوهای، متشکل از پرتقال(همان اُترُج/ارجانّۀ در روایات) و موز(همان طلح در قرآن)فراهم کردند، کباب را که خوردم چوبش را به همراه کاغذ تزئینی اش کناری گذاشتم؛ گفتند: «ببخشید استاد! این کاغذ حاوی یک گزاره از سوره است... »برق از سرم پرید به طعامم نظر نکرده بودم...فلینظر الانسان الی طعامه...این همایش سراسرش ذکر داشت؛ از همون کاغذها که مُچت را می گیرد و تو را از عبوس بودن پاک می کند.
10. تشکر می کنم از خدا...از سوره عبس و از شمایی که با همه کج خلقی های یک عبوس کنار آمدید و به او افتخار همنشینی با ذکر را دادید. سعی و خشیت و تزکی خود را به نمایش گذاشتید و بروزی نیکو داشتید...تشکر میکنم از همه کسانی که آمدند و مراسم باشکوهی را رقم زدند.
11. ایرادات جزئی هم بماند برای دلِ کار.