.

بایگانی

۱۴ مطلب در آبان ۱۳۹۰ ثبت شده است

بخشی از کتاب تعقل اجتماعی:

جلوه ابراهیمی در قیادت و رهبری امت­ها

و [یاد کن‏] هنگامى را که ابراهیم گفت: «پروردگارا، این شهر را ایمن گردان، و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتان دور دار. پروردگارا، آنها بسیارى از مردم را گمراه کردند. پس هر که از من پیروى کند، بى گمان، او از من است، و هر که مرا نافرمانى کند، به یقین، تو آمرزنده و مهربانى. پروردگارا، من [یکى از] فرزندانم را در درّه‏اى بى‏کشت، نزد خانه محترم تو، سکونت دادم. پروردگارا، تا نماز را به پا دارند، پس دلهاى برخى از مردم را به سوى آنان گرایش ده و آنان را از محصولات [مورد نیازشان‏] روزى ده، باشد که سپاسگزارى کنند. پروردگارا، بى‏گمان تو آنچه را که پنهان مى‏داریم و آنچه را که آشکار مى‏سازیم مى‏دانى، و چیزى در زمین و در آسمان بر خدا پوشیده نمى‏ماند. سپاس خداى را که با وجود سالخوردگى، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید. به راستى پروردگار من شنونده دعاست. پروردگارا، مرا برپادارنده نماز قرار ده، و از فرزندان من نیز. پروردگارا، و دعاى مرا بپذیر. پروردگارا، روزى که حساب برپا مى‏شود، بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشاى.» تماشای ابراهیم نیازمند هیچ تصویر متحرک و ثابتی نیست؛ مگر نه اینکه تماشای خدای ابراهیم ع جز با نظاره در آثار صنع و تدبیرش میسّر نیست؟ و مگر نه اینکه تماشا کردن، بینایی می­خواهد نه چشم؟ پس ابراهیم ع را باید با بینایی دید. و باید او را در مناسکی که پایه‌هایش را خود بالا آورد، تماشا کرد. رهبری که خانه‌ای در بیابانی بنا می‌کند، زعیمی که هزاران سال قبل تدبیری کرده است، باغبانی که نسل­ها قبل شجره طیبه‌ای را غرس کرده است، و اکنون از پس همه قرون و تا قرن‌های آتی، پیروانش هر روز با شکوه‌تر و پرشورتر از گذشته، از سازماندهی و قیادت او بهره‌مند می‌شوند. قیادت ابراهیمی، مدیریت قلب‌هاست و ابراهیم ع فرماندهی قلب‌های متوجه به توحید را رهبری می‌کند؛ در حالی که سر رشته‌های تدبیر در چنین حکومتی، دعا و عبودیت خالصانه است. محبوبیت و حکومت بر قلب­ها شاید بشری به نظر برسد، اما با ابعاد و عمقی که در سیره ابراهیمی وجود دارد، شایبه‌ای در غیر بشری بودن آن باقی نمی‌گذارد. نکته قابل توجه اینکه، مدیریت ابراهیمی در سیره رسول خدا ص، جلوه‌گاهی منطبق‌تر از غدیر خم را نمی‌شناسد، زیرا غدیر اساس یک پیروزی انکار ناشدنی و بنای ساختاری مدیریتی است که تا ابد پابرجا و فعال است، و هزاران سقیفه نیز در مقام عمل، نمی‌تواند کاری کند که غدیرِ برپا شده، برپا نشود.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۰ ، ۱۴:۲۰
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها

به بهانه سوره مبارکه همزه اردیبهشت 89

   بهانه انباشته بودند برای کبودی ات!  به شماره ی همه سکه های زرد و سفیدِ رؤیا هایشان، و به مقیاسِ و ما ادراکِ[1] بدی ها و پلیدی هایشان، که می خواستند با کبودی، چهره ات را مخدوش کنند!

حاشا[2] که چه معجزه ای کرد کبودی ات  که  کبودی چهره ی تو، فاطمه، نزول دوباره ی «ویل لکل همزة لمزة» شد،  بر مهبط سپید وحی![3]

به مقیاس و ما ادراک، بهانه انباشته بودند، برای سوختن درب شهر علم![4] که پشته پشته هیزم فراهم آمده بود، تا شعله ها در بگیرند و علی  را درمانده کنند!  حاشا که دو لنگه داشت درب این شهر، لنگه ای که می سوخت و لنگه ای که با ضربات پی در پی غلاف، اگر چه شکست، غلاف نفاق را شکست!

آتش و دود را به معرکه آوردند تا در سیاهی دود، نشانی از تو و خانه ات پیدا نباشد، که به مقیاس و ما ادراک، بهانه بود برای بی نشانی ات! حاشا که  بی نشانی تو بانو، خود نشانی شد برای پیدا شدن!

مسیح را این بار، نه در آغوش مریم، که در بطن، نه به زبان، که به طعنه های لگد تکذیب کردند؛ و تو، که نه یک مریم، که به مقیاس و ما ادراک مریم بودی! برایت و برای شهادت محسنت، به همان مقیاس و ما ادراک، طعنه و بهانه  فراهم آمد !

به عیادتت آمدند، تا  نارالله غضبت را، که خدا بر افروخته بود، بی اثر کنند[5]، حاشا که چون روی برتابیدی و  غضب کردی، مغضوب فاطمه شدن،  آتشی بسته و سهمگین شد؛ که به مقیاس و ما ادراک،  بر دل ها ی سیاهشان تابید و در ستون هایی ممتد، امتداد  یافت!    


[1] و ما ادراک در این سوره، مستقیم ترین تعبیری است که انسان کامل را مورد خطاب قرار داده است.

[2] نزدیک ترین معادل کلمه کلاّ که در فارسی هم کاربرد دارد.

[3] منظور چهره و صورت فاطمه سلام الله علیها است.

[4] اشاره به حدیث نبوی انا مدینة العلم و علی بابها

[5] اشاره به عیادتی که شیخین بعد از جنایتشان از فاطمه(س) کردند.

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۰ ، ۲۳:۰۸
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه وابیها وبعلها وبنیها

به بهانه سوره مبارکه فجراسفند83

چشم‌های تو چشمه‌های توست! آبشخور اندیشه و تصمیمت و مقدمه ملاک و امتیازت و پلک‌هایت صدف بصیرت تواند شرافت دیدگانت!

تو دیدبان خلقتی به اعتبار انسان شدن و به بهای خلافت ربّت که "انّ ربک لبالمرصاد"

بر فراز نردبان آفرینشی به امتیاز تمیز دادن و صره از ناصره شناختنت! تو فجری به اعتبار سیاهی دریدن و سکوت در هم شکستنت.

چشمان تو، چشمان ببر و گور و آهو نیست که فقط سیاه از سپید بازشناسی و زلال از گل آلود و مطبوع از نامطبوع تمیزدهی

تفاوت تو با بهایم در چشمان توست!

چشمان تو چشمه های توست اندیشه‌ات از آنجا روی به قبله می گرداند و نماز می‌گذارد.

دیدگان نافذت صیاد حقیقتند! آری مستوری حقیقت، بهانه‌ای نیست تا نظاره‌گرش نباشی و به تماشایش ننشینی!

تو حقیقت را می‌شناسی حتی اگر در لا یه‌های تو در توی فتنه آرمیده باشد و باطل را خواهی شناخت حتی اگر با پاره های حقیقت بَزَک شده باشد. تو مظلومیت را از ورای تهمت ها و افترا ها و شایعات، و فریاد اذان را از ورای نعره‌ها و هلهله‌ها و قهقهه‌ها تمیز می‌دهی!

مناره‌های بی نور اما بلند و بی مانند قوم عاد و حفره‌های خاموش اما استادانه ثمود، و اهرام پر رمز و راز مصر ،در نگاه تو بناهای پایه، دارند؛ نه سراهای پایدار!

تو در پس فراخی و تنگی رزق و فرصتت و در پس امان و بیمت، بندگی جستجو می‌کنی!

چشمان نافذت رصد می‌کنند ستاره‌هایی را که در آسمان نگاه یتیمان می‌درخشند و سو سو می زنند و شهاب‌هایی را که تا زیر گنبد کبود گونه‌هایشان می‌غلتند و ناگاه گم می شوند. آغوش تو به اعتبار چشمانت صدف درّ یتیم است. افق نگاهت بی انتهاست! امتدادش تا معاد گسترده است چرا که دیدگان نافذت، از پس از دست دادن سکه های برّاق، بُراق‌های بهشت را می‌بیند و از پی هزینه کردن اعتبار، اعتبار رصد می‌کند. چشمان نافذت حقیقت را می‌شناسند و نگران و بیدار، تازیانه‌های عذابی را که فروغ از دیدگان غافل خواهد ربود،وزنجیرهایی را که وبال گردن طاغوت هاست،نظاره می کند. چشمان نافذ و بی خوابت، چشمان نگران و بیدارت، چشمان در خون نشسته‌ات، چشم در چشم حقیقت دوخته اند. افق نگاهت بی انتها ست امتدادش تا معاد گسترده است،در این افق بی انتها او از حقیقت و حقیقت از او راضی است. و بستر نگاهت چشم بی خواب حقیقت است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۰ ، ۱۶:۰۶
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه وابیها وبعلها وبنیها

به بهانه سوره مبارکه فجراسفند83

چشم‌های تو چشمه‌های توست! آبشخور اندیشه و تصمیمت و مقدمه ملاک و امتیازت و پلک‌هایت صدف بصیرت تواند شرافت دیدگانت!

تو دیدبان خلقتی به اعتبار انسان شدن و به بهای خلافت ربّت که "انّ ربک لبالمرصاد"

بر فراز نردبان آفرینشی به امتیاز تمیز دادن و صره از ناصره شناختنت! تو فجری به اعتبار سیاهی دریدن و سکوت در هم شکستنت.

چشمان تو، چشمان ببر و گور و آهو نیست که فقط سیاه از سپید بازشناسی و زلال از گل آلود و مطبوع از نامطبوع تمیزدهی

تفاوت تو با بهایم در چشمان توست!

چشمان تو چشمه های توست اندیشه‌ات از آنجا روی به قبله می گرداند و نماز می‌گذارد.

دیدگان نافذت صیاد حقیقتند! آری مستوری حقیقت، بهانه‌ای نیست تا نظاره‌گرش نباشی و به تماشایش ننشینی!

تو حقیقت را می‌شناسی حتی اگر در لا یه‌های تو در توی فتنه آرمیده باشد و باطل را خواهی شناخت حتی اگر با پاره های حقیقت بَزَک شده باشد. تو مظلومیت را از ورای تهمت ها و افترا ها و شایعات، و فریاد اذان را از ورای نعره‌ها و هلهله‌ها و قهقهه‌ها تمیز می‌دهی!

مناره‌های بی نور اما بلند و بی مانند قوم عاد و حفره‌های خاموش اما استادانه ثمود، و اهرام پر رمز و راز مصر ،در نگاه تو بناهای پایه، دارند؛ نه سراهای پایدار!

تو در پس فراخی و تنگی رزق و فرصتت و در پس امان و بیمت، بندگی جستجو می‌کنی!

چشمان نافذت رصد می‌کنند ستاره‌هایی را که در آسمان نگاه یتیمان می‌درخشند و سو سو می زنند و شهاب‌هایی را که تا زیر گنبد کبود گونه‌هایشان می‌غلتند و ناگاه گم می شوند. آغوش تو به اعتبار چشمانت صدف درّ یتیم است. افق نگاهت بی انتهاست! امتدادش تا معاد گسترده است چرا که دیدگان نافذت، از پس از دست دادن سکه های برّاق، بُراق‌های بهشت را می‌بیند و از پی هزینه کردن اعتبار، اعتبار رصد می‌کند. چشمان نافذت حقیقت را می‌شناسند و نگران و بیدار، تازیانه‌های عذابی را که فروغ از دیدگان غافل خواهد ربود،وزنجیرهایی را که وبال گردن طاغوت هاست،نظاره می کند. چشمان نافذ و بی خوابت، چشمان نگران و بیدارت، چشمان در خون نشسته‌ات، چشم در چشم حقیقت دوخته اند. افق نگاهت بی انتها ست امتدادش تا معاد گسترده است،در این افق بی انتها او از حقیقت و حقیقت از او راضی است. و بستر نگاهت چشم بی خواب حقیقت است.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۰ ، ۱۶:۰۶
کاظم رجبعلی