.

بایگانی

تو و من مخاطب این تحلیل و هر تحلیل سیاسی دیگر هستیم! ما که شاید برایمان بسیاری از حرف‌هایی که در ادامه می‌آید، بدیهی باشد. اصلاً مسأله ما مسأله بدیهیات است و مخاطب، من  و تویی هستیم که امروز با هم هستیم اما فردا با خداست. تحلیل سیاسی موضوع خوبی برای یک گفتگوی عمومی با کسانی که بدیهیات اعتقادی را نمی‌شناسند نیست! پس حساب این را نکن که دیگران این حرف‌ها را می‌پذیرند یا نه؟ چندتا بحث سیاسی را سراغ داری که با آن توانسته باشی کسی را متقاعد کنی؟اما من سراغ دارم مثلِ خودمان را که بدیهیات کافی داریم و این مباحث نجات‌بخش بوده است. خیالتان را راحت کنم مباحث سیاسی بدون بدیهیات نمی‌شود، اصلاً غیر ممکن است.

  • نظام ثابت و متغیر در هستی، گاهی بروزش را در بدیهیاتی می­یابد که برای طرفداران حق معنادار است. وقتی با این افراد روبرو می­شوی، بدیهی است که حکم خدا بر هر چیز ارجحیت دارد، بدیهی است که انسان باید در راه خدا مال و حتی جانش را انفاق کند، این بدیهی است که نباید طاغوت را به حکمیت پذیرفت، بدیهی است که زن و مرد با هم باید ازدواج کنند و غیر این مسیر مسرف بودن است، بدیهی است که زوجین باید نسبت به یکدیگر وفادار باشند و زنا بد است، بدیهی است که فرزندان باید حرمت والدین را نگه دارند، بدیهی است که دشمن را نباید به خانه راه داد، بدیهی است که ایران همیشه باید تیتر یک همه اخبار باشد، بدیهی است که سوخت اتمی میخواهیم برای زیردریایی­ها و کشتی­هایی که حاضر بودنشان در اقیانوس­ها یعنی بودن ما در جایگاه اول معادلات قدرت و بدیهی است که امام آموخت مرگ بر امریکا! ...
  • پس بدیهیات، حقایق نقش بسته و حکم های ثابتی هستند که اولیّات هر تفکر و سنجش محسوب می­شوند. البته نباید از نظر دور داشت که ممکن است در جامعه­ای، به ظاهر چیزهایی بدیهی باشد که از نظر طرفداران حق سخیف و غیر قابل اعتنا هستند. استدلال یا سیری از بررسی دوباره این موضوعات کافی است تا بدیهی نبودن آنها ثابت شود. به بیان روشن­تر ادعایی که حجیت ندارد از اول شکست خورده است فقط کمی به بررسی نیاز دارد تا این موضوع معلوم شود. مثل متهمی که اگر شناسایی شود حرفی برای گفتن ندارد او در خیابان راه می­رود زندگی عادی خود را دارد اما در تمام این لحظات محکوم است چه کسی بداند و چه کسی نداند و فقط تا کشف این ماجرا، یک بررسی ساده فاصله است. 
  • بدیهیاتی که مبنای حق دارند، قابل ابطال نیستند اما می­توان وانمود به غیربدیهی بودن آنها کرد و به دیگران چنان القاء کرد که بدیهی مذکور ناحق و غیر بدیهی است. این روش همان چیزی است که به آن استهزاء می­گویند؛ که روش­های مختلفی دارد. یک روش برخورد متکبرانه است و القاء نادیده گرفتن و بی ارزش بودن، یک روش تحریف است که شامل کتمان، قلب و مصادره می­شود، روش دیگر نسبت عقب ماندگی و کهنگی دادن به یک بدیهی است، روش دیگر شبیه این مواجهه است که مثلاً می­گوید این گونه حرف زدن شبیه فلانی حرف زدن است و...، روش دیگر قداست زدایی یا به قول مشهور تابو شکنی است که همان دریدن حریم است گاهی هم با محاربه برابر است، روش دیگر که ظاهراً عکس روش قبلی است ادعای قداست برای چیزی به منظور مهجور کردن و از دور خارج کردن آن است نظیر فرار کردن از انطباق دوره رسول خدا(ص)یا دوره امیرالمؤمنین(ع) یا کربلا و غیر آن با دوره اکنون و...
  • طرفداران حق شاید برایشان سخت باشد تصور اینکه بدیهیات آنها که بدیهیات هر انسان رشید و عاقلی است، از سوی دیگران به چالش کشیده شود و اساساً بدیهی بودن آنها زیر سؤال برود. اما باید دانست که این تصور چه سخت باشد و چه آسان، بدیهیات قابل جابجا شدن هستند. چیزی که یک روز بدیهی است و امکان تشکیک در آن هم به مخیله کسی خطور نکند روزی چنان مورد تردید قرار بگیرد که گویی سابقه بداهت ندارد که هیچ، اصلاً انگار نظری جدیدالتأسیس است.
  • دیپلماسی دولت محترم در خصوص بحث اتمی و مواضعی که اطراف آن گرفته می­شود حتماً خیرخواهانه و با نیت صادق است اما حتماً ساده‌لوحانه است بوی معاهده­‌ ترکمانچای دارد، می­پرسید چرا؟ چون نیازمند دستبرد به بدیهیات اولیه­ است که اگر اینطور نبود، مذاکره اتمی نیازی به انتساب کذب به امام(ره)نداشت که وای و صد وای از تحریف و استهزای یکی از مهمترین و بلکه مهمترین بدیهیات انقلاب اسلامی، یعنی «مرگ بر امریکا!».
  • نمی­دانم در این سی و چند سال، چند بار گفته شده مرگ بر اسرائیل، شاید صدها میلیارد! اما هیچگاه این برائت بدون مرگ بر امریکا نبوده است! مرگ بر ولیده فاسد امریکاوانگلیس-که همان اسرائیل است- آری، اما مرگ بر والد این فساد نه؟ بدین وسیله خواستم برائت کرده باشم از مرگ بر اسرائیل‌های مشمئز کننده این روزها که قلّابی است چون بدیهیات را نادیده می‌گیرد. مرگ بر، مرگ بر اسرائیل‌های منافقانه!
  • در فتنه سال 88یکی از چیزهایی که توجهم را به خودش جلب کرد، ارزش برخی افراد بود که قبل از این برایم جلوه نداشتند، آیت‌الله‌هایی که شاید به آنها نقد هم داشته و دارم برخی به تندی‌شان و برخی به ظاهر خنثایشان اما چه خوب رفتار کردند، مداحانی که برغم نقدهای وارد به ایشان، الحق بصیرت داشتند و  ایام و مراسم‌هایی که حیاتی بودنشان را  درک نکرده بودم و شعارهایی که نمی‌دانستم چقدر مهم هستند. این مورد اخیر را دوجای دیگر بیشتر شناختم یکی در انقلاب‌های منطقه و دیگری این روزهای خودمان! از همان موقع که انقلاب مصر را رصد میکردیم دیدیم که مرگ بر امریکایش کم است کمبودی که بهایش به باد رفتن بود تا خدا بعد از این برایشان چه بخواهد...
  • فهمیدم و از سال 88بهتر فهمیدم از انقلاب مصر فهمیدم که جایگاه بی مانند ولایت فقیه، برخی مراسم‌ها مانند نمازجمعه، برخی شعارها مانند مرگ بر امریکا، کانون بدیهیات هستند بدیهیاتی که اگر از آنها فاصله بگیری عوض می‌شوی، آنقدر که دیگر نمی‌شود تو را شناخت آنقدر که قرآن به تو بگوید فاسق، فسقِ سیاسی!
  • راستی فاصله غدیر تا رحلت رسول خدا(ص)، از 18ذی‌الحجه بود تا28صفر. فاصله‌ای که برای تحریف بدیهیات جامعه کافی بود. این وسط سؤال مهم این است که چرا بدیهیات رنگ باختند. شاید چون مسلمانان افتخار کردنشان به بدیهیات کم بود، شاید قدرناشناسی آفت بدیهیاتشان شد و شاید فراموشی آفت میثاق بدیهی‌شان شد و شاید از کانون بدیهیات-اهل بیت نبوت(ع)- فاصله گرفتند، هر چه بود حقیقت که آسیب ندید غدیر که سندی ثابت شد و تا همیشه هست؛ افراد بدیهیاتشان را که همان بهره از حقیقت است، باختند!
۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۲ ، ۲۲:۲۹
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم 

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

واکنش انسانها به حقیقت متفاوت است، و این تفاوت حاصل وابستگی آنها به عقبه­ای از پس زمینه­ها و بسترهایی است که ظرف ادراکی او را ساخته­اند، اینکه برخی حقیقت را تلخ میشمارند یا آن را به چشم شیری مهیب می­بینند که منجر به رمیدن آنها می­شود، حاصل همین وابستگی است. سخت­ترین کار در چنین جامعه­ای قیام در راه حق است و جامعه با این کیفیت در حکم کودکی است که ترسیدن بیمارگونه­ او اجازه نزدیک شدن طبیب را نمی­دهد و به تبع مداوای او نیز صعب و سخت خواهد بود.

در این میان نکته­ای را نباید از نظر دور داشت و آن این که همان انسان­هایی که متأثر از پس زمینه­ها هستند، خود اصلی ترین مؤلفه در شکل­گیری بستر و پس­زمینه محسوب می­شوند. ملاحظه این نکته در کنار بیان گذشته، نتیجه مهمی را سامان می­دهد و آن این که واکنش انسان­ها به حقیقت حاصل نسبت ارتباطی آنها با انسان­های دیگر است. به بیان روشن­تر چهار مرحله­ای که در مقاله گذشته از آنها به عنوان مراحل عقلیِ ساختِ یک نظام قرآنی یاد شد، یعنی بستر سازی، کادرسازی، مدل­سازی و نهایتاً نظام سازی،  بیش از هر چیز متأثر از آن عنصری است که از آن به عنوان کادر یاد کردیم.

  • به این نکته دقت شود که رسول خدا(ص) در بستری که به شدت متأثر از جهالت انسان­ها بود، به دنبال انسان­هایی می­گشت که به او ایمان بیاورند.یعنی از یک بستر ناآماده، به دنبال تراشیدن کادر لازم و صالح بود تا بتواند جامعه کوچکی از آنها را به عنوان مدل بسازد و رونوشت­های آن مدل و قالب را برای تحقق ظَهر و غلبه دین حق بر همه دین­های دروغین به­کار بگیرد. در این میان تنها ابزار او قیامی است که عین وحی است که در پیامبری از جنس بشر یعنی خود ایشان متجلی شده است. همه چیز پیامبر(ص) ابتدائاً در خود او خلاصه می­شود و علی(ع) و خدیجه(س) که به مثابه خود اویند و اگر کسی میخواست او را به سخره بگیرد همین که ایشان حرفی بزند و کسی مثل علی(ع) هم شاهد او باشد کافی بود...(خطبه قاصعه)
  • سهمگین ترین قسمت قیام همینجاست یعنی آنجا که پیامبر باید بگوید خدا از بین همه افراد با من سخن گفته است و از کلامی تعریف کند که خود آورده است و انسان­ها را به مرام خود دعوت کند، علی(ع) هم سر تکان بدهد و  تأیید کند! اگر شنیدی که در سوره­ای گفته شد، ای جامه بخود پیچیده قیام کن و انذار بده، و لباست را که به انواع تهمت و تعرض آلوده شده را پاک کن و لب بازکن و تکبیر بگو تعجب نکن چون، همه این فعل­های امر از آن روست که موانع قیام سهمگین است و اوج این سهمگینی آنجاست که هر چه از بزرگی قرآن بگویی و زیادت آن دلالت بدهی اینگونه تلقی شود که منت می­گذاری و فخر می­فروشی!(ولاتمنن تستکثر). وای خدا! چقدر سخت است برای ولی الهی اینکه مجبور شود بگوید انا ابن کعبه و مِنا! انا ابن زمزم و صفا!... و چقدر دلچسب و ضروری است اینکه همه این حرف­ها از کس دیگری شنیده شود، یکی دیگر بگوید تا او مجبور نباشد طرف شود با بستر و معرکه­ای که همه میپندارند او خودرأی است یا خودشیفته است یا به خود و در جهت منافع خود دعوت می­کند و ...
  • نمی­دانم امام(ره) چه حالی داشت وقتی که می­گفت: ولایت فقیه ولایت رسول الله است! چه حالی داشت وقتی که ولایت فقیه را عمود خیمه اسلام معرفی میکرد چه حالی داشت وقتی که شکست جمهوری اسلامی را شکست اسلام معرفی میکرد وقتی که می­گفت پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد و...این مرد چگونه توانست چنین کلماتی را بگوید! او چه کرد؟این حرف­ها چه معنی داشت؟حاصلش غیر این بود که گفته­است از نظر من تبعیت کنید! این نظر که نظر من است، همان نظر خداست!
  • امام راحل(ره) با به ­کار بردن تعبیر جام زهر، دو ساحت از شرایط را ترسیم کردند، یکم شرایطی که اساسش قواعد رایج تحلیلی است و شکست و پیروزی و کلیدواژگان دیگر، معنایش چیزی متفاوت با آنچه در معادلات معمول است تحلیل نمی­شود. گرانی، گرانی است و همان اثری را ایجاد میکند که در بلاد کفر. تورم، بیماری هلندی، نقدینگی، رکود، پیشرفت همگی منظم به نظم جهانی است. بله با این ملاک اگر گلوی تو را فشردند باید با هر ابزار رایجی که هست این فشار را برداری.  دوم شرایطی که شبیه­ترین مثل به کربلاست؛ فقر و فشار و تحریم، نبرد نابرابر، توان یک به صد و همه و همه بهانه­ای برای بروز انفاق اغنیا، توسعه زیرساخت­های کشاورزی، بنای صنعت هماهنگ با مقاومت یا به بیان دیگر اقتصاد مقاومتی است. فشار به معنی فشار نیست به معنی همدلی است و محدودیت یعنی عرصه جدید و... . حال اگر امام راحل(ره) فرمودند پذیرش قطعنامه، معنایش گوارایی و هینئاً مریئاً بودن نیست. جام زهر جام زهر است و در آنجایی تحقق میابد که مرگ بر امریکا را فرهنگ نکرده باشی و به تفصیل نرسانده باشی در این شرایط مطابق با قواعد معمول مذاکره صورت میگیرد حمایت هم می­شود اما هرگز دست مریزاد ندارد دیپلماسی پذیرش قطعنامه، ایدآل نیست، جام زهر است! جام زهر تحت شرایطی حمایت می­شود اما تبریک گفتن ندارد!  
  • این روزها، خیلی دلم می­خواهد بشنوم که شیر مرد یا شیر زنی بگوید: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ ...       
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۵:۱۳
کاظم رجبعلی

ما از تحرک دیپلماسی دولت حمایت میکنیم و به تلاش دیپلماسی اهمیت میدهیم و از آنچه در سفر اخیر بود حمایت میکنیم البته برخی از آنچه در سفر نیویورک پیش آمد به نظر ما بجا نبود

 

ما به هیئت دیپلماسی دولت عزیزمان خوشبین هستیم ولی به آمریکایی ها بدبینیم.

خودبرتربین و غیر منطقی و عهدشکن است و دولتی در تصرف شبکه صهیونیسم بین المللی است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۲:۱۳
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

برای اینکه این سطور نوشته نشود دلایل بیشتر بود  زیرا موضعگیری امثال ما در مسائل سیاسی کشور، فرضاً درست هم که باشد، به نظر چندان مؤثر و نافذ نمی­رسد و در مجرای درست خود قرار ندارد. اما از آنجا که انعکاس این مطلب در وبلاگ شخصی یا نشریه کاشف در حد صفر است، مجاب شدم مطالبی را بنویسم شاید به این دلیل که دوستان تصور نکنند که حال و هوای علمی و پژوهشی حاکم بر جمع ما جدا از تحلیل­های سیاسی است و شاید هم به این دلیل که مشقی نوشته باشم جهت پر شدن نامه اعمالِ نه چندان جالبم و شاید به دلیل برائت از سکوت منفوری که ناشی از نوعی حنّاق است و همیشه سر حساس­ترین بزنگاه­ها این عارضه در حنجره خواص عود می­کند.

  • مذاکره و مکالمه­ای که در نیویورک صورت گرفت، به هیچ وجه هنر نبود، پیروزی دیپلماسی نبود، اصلاً چیزی جز از دست رفتن عِرض و آبرو نبود. شبیه­ترین مَثَل به این ماجرا این است که مثلاً کسی در کربلا به حسین بن علی(ع) بگوید که آقا خیالتان راحت مذاکره کردم آب را باز کنند، حتماً به این مذاکره کننده گفته می­شود، بیجا کردی که بر سر باز شدن آب معامله کردی، اگر ماجرا به همین سادگی بود یا مسأله مضیقه آب بود، که این همه هزینه لازم نبود، تصور کردی که کار سختی بود باز شدن آب به روی خیمه­ها؟
  • تمثیل فوق شاید توانسته باشد افتضاح کودکانه صورت گرفته در نیویورک را تبیین کند اما روی تحلیل من بیش از هر چیز ناظر به خواص یاد شده است والّا از ابتدا روی کار آمدن صد در صد قانونی و مشروع رئیس جمهور و دولتی که محترم به حرمت جمهوری اسلامی است، تکلیفش و شعارهایش روشن است و حقیر از اول هم  بی تدبیری و یأس را بزرگ­ترین منفی پشت همه این جریان می­دانستم. چون جریان بی­تدبیری و یأس را با حماسه چه کار؟  پرشورترین حماسه­ها از دریچه چشمان این جریان، با حکمیت برابر است؛ حماسه برای این جریان هر جایی است که باید ترسید و به مصلحت شرایط را بر ولی تنگ گرفت برای امتیاز دادن!
  •  به کسانی که پشت تفسیر غلطشان از تعبیر نرمش قهرمانانه پنهان شدند و سکوت اختیار کرده­اند باید گفت، این سکوت مسموم، به هیچ وجه در جهت منویات امام خامنه­ای نیست چون این سکوت القاء نوعی اجماع می­کند، یک شرایط یکنواخت و میدانی برای یکه­تازی­های خالی از تدبیر. حضرت آقا فرمودند نرمش قهرمانانه، اما هرگز نگفتند پای اکل میته این همه بَه بَه و چَه چَه کنید. یا سکوتی نمایید که از هر چیز بدتر است. واضح است همین سکوت منجر به امثال این تعبیر شد که، «شرایط در ایران بعد از انتخابات عوض شده است»، همین سکوت منجر به آزاد شدن جنایتکارانی از زندان شد که آبرو و امنیت و همه چیز این نظام را به بازی گرفتند. و همه اینها در حالی است که رئیس جمهور محترم با اندکی آرای بیشتر حایز اکثریت شدند.
  • سکوت موجود از یک جهت مشابهت با شرایط پذیرش قطعنامه 598 دارد  و آن ضعف و اهمال خواص و روحیه دور از آرمان آنهاست اما باید دانست ملتی که در سابقه خود این تجربه تلخ تاریخی را دارد، هرگز به تجدید تلخی تن نخواهد داد. مؤید این نکته گرایشی فطری است که سراغ آن را می­توان در ذهن متفاوت­ترین تحلیل­ها نیز گرفت، همه شجاعت را می­ستایند و از وازدگی و انفعال متنفرند، همانطور که همه از خودسری و لجاجت بیزارند هرچند خلاف این موضوع را از خود بروز دهند. با این منطق سرنوشت هر دولتی که خلاف فطرت حرکت کند، تمام شدن و کنار رفتن است. اجل این موضوع در جامعه ما 4تا 8سال است. به بیان روشن­تر همان منطقی که منجر به کنار رفتن گذشتگان شد، آیندگان را هم تهدید می­کند.
  • سکوت را شکستن مترادف با عصبانیت و ایجاد چالش نیست مسأله اثبات عدم اجماع است بر سر ادعای گزاف دولت؛ از این روی واکنش­های غیر منطقی همچون پرتاب کفش و غیر آن، (با فرض صحت خبر) هرگز قابل دفاع نیست اگر چه اندازه زشتی صورت گرفته در نیویورک با این مسأله قابل قیاس نیست.
  • اما گرگ باید بداند –که می­داند- تا وقتی گرگ است مذاکره با او معنا ندارد و این دانسته تکوینی که مشترک در همه درندگان و بهایم است را می­توان از خلال موضعگیری­ها و اظهاراتش نظیر آنجا که گفته: شاید تحریم­ها برداشته شود، ببینیم چه می­شود، گزینه نظامی همچنان روی میز است و... می­توان فهمید. اما در عجبم از تغافلی که نه می­توان آن را خوش­بینی گذاشت و نه نام دیگری.
  • سخن آخر اینکه این تحلیل از صدر تا ذیل آن تا وقتی معتبر است که فرمایشی خلاف آن از رهبر عزیزمان امام خامنه­ای شنیده نشود. که اگر بر نگارنده معلوم شود این تحلیل خلاف افق ایشان است، اولین مخالف آن خواهد بود. و این عبارت اخیر مناط ماست برای موضعگیری کردن و با سکوت خو نگرفتن چون تبعیت از رهبری با اشتراک در افق تحلیل، میسّر است و الّا اگر بخواهیم منتظر فرمایشات صریح ایشان باشیم، از آنچه که ولی الهی می­خواهد جا می­مانیم!            

 

 

۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۲ ، ۰۰:۰۹
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

انا لله و انا الیه راجعون

بیش از سه دهه از عمرم گذشته!  اصلاً خوش ندارم آه بکشم که جوانی کجایی که یادت بخیر... که اون موقع هم چیزی نبودیم! نه که ناراحت باشم از اینکه چرا چیزی نبودم کلّاً این نوع حدیث نفس به مذاقم خوش نمی­آید. تا به یاد دارم شاید در حدود دو سوم این عمر، از خدا خواسته­ام خط مقدم را پیدا کنم! جایی برای خدمت به امام زمان(عج)! شاید دوازده، سیزده سال باشد که بعد کلّی پرسه زدن و این طرف و آن طرف پریدن، به این نظر رسیده­ام که جنس این خدمت هر چه هست قرآنی است!

السلام علیک یا علی بن موسی­الرضا(ع)

یا به قول اون پسر کوچولو، سلام امام رضا(ع)! خیلی دلم نمیخواهد افسوس بخورم برای این همه آدم­هایی که خوب هستند و یا خوب بودند، نسل به نسل آمدند و عمرشان تمام شد اما فقط خوب بودند برای خودشان خوب بودند!بر همه­شان سلام و درود اما...

شیعه بودن مهمترین دعاست! مهمترین شفاست! مهمترین حاجت روا شدن است!

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

 امروز مهم­ترین کار برای ما معماری است؛ یک معماری قرآنی؛ که شیعه بودن خود یک بناست!

چه شود، بنایی که مشق بنّایی کند!  

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۲۶
کاظم رجبعلی

 بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

 

ترمی که گذشت توفیق داشتم در کارگاه زبان تمثیل در جهاد نرم حضور داشته باشم به نظرم برپایی این کارگاه ضرورت داشت. هم تلطیف ذائقه برای دوستان مدرسه قرآنی بود هم مشق در عرصه ای که به اندازه خودش بدیع می نمود و هم برکات آشنایی با زبان تمثیل را داشت. زبانی که از ضروریات یک معلم است. زبان تمثیل سری در آسمان و ریشه ای در زمین دارد چون میتواند مفاهیم عقلی را ملموس کند اثرش درک شهودی حقایق است و البته ایمان زا و زمینه ساز تعقل و تفکر است. خودش نوعی سبک زندگی است مدلی از زندگی توحیدی را نشان می دهد که در نهایت سادگی آدم ها در آن میخورند میخوابند ازدواج می کنند بچه دار می شوند نوه دار می شوند پیر می شوند و میمیرند مثل بقیه آدم ها اما...

اما همه این شئون توحیدی است و در نهایت عمق و معرفت است. مومن بودن فانتزی مثل بعضی قصه ها و فیلم ها نیست روی رو است اما فراتر از تصور و خیالت عمق دارد...

9جلسه برگزار شد شاید یک روز مثل کلاس نهج البلاغه این جلسات را هم ثبت کنم. فعلاَ مجالش نیست. 5جلسه به عهده خودم بود آشپزی و خیاطی و باغبانی و فیلم برداری و نهایتاَ خواب و رویا وجه مشترک همه این موارد لایه برداری از یک موضوع به ظاهر عادی در مراتب تدبر در هستی بود. قرار شد هر کس که یاد گرفت موضوعی را تعیین کند و خودش ارائه دهد حاصل آن تا امروز چهار جلسه شد: طب و زنبورعسل و خوشنویسی و قالی بافی البته یکی از یکی قوی تر و بهتر خدا میداند چقدر لذت بردم...

برپایی این کارگاه وابسته به داوطلب برپا کننده است به خاطر همین اگر داوطلب ارائه بحث پیدا شد جلسه هم تشکیل می شود. در آخرین جلسه یعنی کارگاه قالی بافی که توسط خانم کاظم لو به خوبی ارائه شد یکی از شرکت کنندگان متنی ادبی نوشت اصلاحاتی روی آن انجام شد از آنجا که این متن به غایت زیبا و دوست داشتنی از آب در آمده آن را روی وبلاگ گذاشتم تشکر میکنم از سرکار خانم میرامینی به خاطر این متن قشنگی که خودش یک تابلو فرش ادبی است!

بسم الله

داری برپا کرد به نام زمین و شاهدی فرستاد برای به مقصد رسیدن، برای دارالقرار، تا نقشه­ای  داشته باشی تا هر گره و رج که بر ساحت معرفت و اعمالت می­زنی راه گم نشود! 

دوتا آبی سه تا سبز چهار تاارغوانی

 در صفی از وسائط بهره­مند از ابزار نعمت و رزق شدی وشکر تو وسعت یافتن توست

 سه تا لاکی دو تا مشکی چهارتا آبی

 بباف نقشه وجودت را تا ذاکر شوی که بقایت به ذکر توست و حضوری که اگر پیوسته داشته باشی گسترده میشوی

تار تارِ وجودت را با تسبیح پود بزن و گاه برگرد به نقشه راهت به فطرتت نگاه کن ببین چه بافته ای ؟

 چهارتا مشکی دو تا لاجوردی سه تا ارغوانی

 زمینه رنگهای به کار رفته در فرش وجودت را خشیت قرار بده تا در بیرنگی و رنگ پریدگی­اش رنگ­های دیگر جلوه کنند که اعمال و وظایفِ رنگ به رنگت در اخلاص مجال بروز می­یابند 

چهارتا سفید سه تا سفید دو تا سفید

 راستی خامه­های بندگیت را خوب گره زده­ای؟ تقوا داشته­ای تا همه تار و پود وجودت استغفار و تسبیح باشد؟

مانوسی به این دار و این در اقتضای تو بود در اقتضای انسان بودنت!

اما باید که برداری قیچی تسلیم را و تا قبل از آنکه بریده  شوی قطع تعلق کنی...

که چون سر بالا کنی، خداوند خریدار است!

سی و چهار تا الله اکبر  سی و سه تا الحمدلله سی و سه تا سبحان الله

۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۲ ، ۰۷:۱۷
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

این آخرین جلسه، همه چیز بود، به نظرم جدّاً جایگاه و شأن شایسته­ای برای خاتمه جلساتی را داشت که به عنوان جلسات مروری بر نامه­های نهج البلاغه، «حکومت اسلامی از ذهنیت­ها تا واقعیات»شکل گرفته بود. متن معلوم بود، بند آخر نامه علی(ع) به مالک اشتر. تفصیلی از باورها و نکات عملی در حکومت­داری و نیز بیان برنامه­ای شخصی برای یک حاکم اسلامی. وقتی پیش از جلسه و با شگفتی جملاتی از آن را برای استادم خواندم، تعبیری به­کار برد که لحظاتی میخکوب شدم؛ می­گفت این متن معجزه است علی(ع) خودش را برای مالک رونوشت کرده تا او بتواند همانگونه حکومت کند که علی(ع) می­کرد! برای لحظاتی نفس کشیدن از یادم رفت؛ دستم را روی صفحه رایانه کشیدم و خوشحال بودم چون پیدا کردم آن عنوانی را که می­بایست همه این هشت جلسه را در خود جای می­داد. مطالب را دو دسته کردم: یکی مرور مجموعه نکاتی که فقط سرخط­هایش به اندازه یک دنیا با آخرتش تجربه و تسلط است و دیگری تمرکز بر روی شخصی­ترین نکته که جانِ حکومتداری است. بخش اول شامل نکات پیش­روست که در مقدمه مرور می­شود و البته هر کدام توضیحاتی چند سطری نیز دارد: بخشى از کارها به گونه‏اى است که خود باید انجام دهى، مانند...، نیکوترین وقت‏ها و بهترین ساعات شب و روزت را براى خود و خداى خود انتخاب کن، اگر چه همه وقت براى خداست...، هیچ گاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار، که پنهان بودن رهبران، نمونه‏اى از تنگ خویى و کم اطّلاعى در امور جامعه مى‏باشد...، همانا زمامداران را خواص و نزدیکانى است که خود خواه و چپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ریشه ستمکاریشان را با بریدن اسباب آن بخشکان...، و هر گاه رعیّت بر تو بد گمان گردد، عذر خویش را آشکارا با آنان در میان بگذار، و با این کار از بدگمانى نجاتشان ده...، هرگز پیشنهاد صلح از طرف دشمن را که خشنودى خدا در آن است رد مکن...، از خونریزى بپرهیز، و از خون ناحق پروا کن، که هیچ چیز همانند خون ناحق کیفر الهى را نزدیک مجازات را بزرگ نمى‏کند، و نابودى نعمت‏ها را سرعت نمى‏بخشد و زوال حکومت را نزدیک نمى‏گرداند...، مبادا هرگز دچار خود پسندى گردى... مبادا هرگز با خدمت‏هایى که انجام دادى بر مردم منّت گذارى، یا آنچه را انجام داده‏اى بزرگ بشمارى، یا مردم را وعده‏اى داده، سپس خلف وعده نمایى...، مبادا هرگز در آنچه که با مردم مساوى هستى امتیازى خواهى! از امورى که بر همه روشن است، غفلت کنى و... .

  • پیش از این در جای دیگری از این نامه شریف، یکی از معیارهای مهم حکومت اسلامی، حسن ظن به خدا دانسته شده بود؛ اصلی که هم ملاک انتخاب افراد بود و هم به عنوان معدل قبولی یک حکومت تلقی گردید. دلیل آن هم به این نکته بازمی­گشت که چون اساس حکومت اسلامی حاکمیت خداست، سوءظن به خدا، اعلان تمرّد و خروج از حاکمیت خداوند تلقی می­شود. و در این شرایط هر حکومتی که ارکانش مبتلا به این سوء­ظن باشد، از داشتن روح لازم برای حکومت اسلامی بی­بهره است. با این تعبیر حساس­ترین قسمت حکومت به رابطه حاکم با خداوند باز می­گردد؛ از این روی علی(ع) به مالک اشتر فرمود: « نیکوترین وقت‏ها و بهترین ساعات شب و روزت را براى خود و خداى خود انتخاب کن، اگر چه همه وقت براى خداست، اگر نیّت درست و رعیّت در آسایش قرار داشته باشد.از کارهایى که به خدا اختصاص دارد و باید با اخلاص انجام دهى، انجام واجباتى است که ویژه پروردگار است، پس در بخشى از شب و روز، وجود خود را به پرستش خدا اختصاص ده، و آنچه تو را به خدا نزدیک مى‏کند بى‏عیب و نقصانى انجام ده، اگر چه دچار خستگى جسم شوى.هنگامى که نماز به جماعت مى‏خوانى، نه با طولانى کردن نماز، مردم را بپراکن و نه آن که آن را تباه سازى، زیرا در میان مردم، بیمار یا صاحب حاجتى وجود دارد. آنگاه که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مرا به یمن مى‏فرستاد از او پرسیدم، با مردم چگونه نماز بخوانم؟ فرمود: «در حد توان ناتوانان نماز بگذار و بر مؤمنان مهربان باش».
  • کیفیت برپایی و اقامه نماز توسط حاکم اسلامی، شاخص توفیق او در تحقق حکومت صالحان است از این روی خداوند در قرآن فرموده است: « الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُور»ِ (سوره مبارکه حج، آیه41).
  • در فرمایش علی(ع) ترسیم دقیق و جامعی از یک حاکم در مواجهه با نماز و عبادت شده است. از سویی اقتضای حاکمیت کثرت مشغله است و از سوی دیگر او ملزم به انتخاب بهترین اوقات برای خلوت کردن به خداست. از سویی حاکم یاد شده به حرص و ولع نسبت به عبادت تصویر شده است و از سوی دیگر در اجتماع و نماز جماعت ملزم به رعایت حال ضعیفا و تخفیف در عبادت است. مجموع این تضادها برای یک موحدِ حاکم در نظام اسلامی، اگر چه ساده به نظر می­رسند اما موجِد و مولّد و نیز تقویت کننده صلاحیت حکومت­داری در اوست.
  • از آنجا که نقش اولیه هر انسان و البته حاکم، عبودیت خداست، ایفای شایسته وظایف عبادی در حکم بنیاد همه شایستگی­هاست. از این رو بنده خدا کاری جز بندگی ندارد و قدرت او در بندگی قدرت در هر کار و وظیفه­ای است. با این مقدمه می­توان عبادتی مانند نماز را به عنوان شاخص ارزیابی شئون شخصی و اجتماعی حاکم اسلامی تلقی کرد و با برطرف کردن نواقص نماز، نواقص حکمیت را مرتفع کرد.
  • در دعایی منسوب به امیرمؤمنان(ع) آسیب­هایی تفصیلی برای نماز ذکر شده و البته با ذکر روش برطرف شدن این آسیب­ها از خداوند خواسته شده تا نواقض مزبور را مورد مغفرت خود قرار دهد کلیدواژگان خاصی که در این دعا آمده­اند بسیار ارزشمند بوده و می­تواند عناصر اصلاح در کیفیت حکومت اسلامی را بیان نماید؛ بخشی از دعای مزبور به شرح پیش­رو ذکر می­شود: «اللَّهُمَّ لَکَ صَلَّیْتُ وَ إِیَّاکَ دَعَوْتُ وَ فِی صَلَاتِی وَ دُعَائِی مَا قَدْ عَلِمْتَ مِنَ النُّقْصَانِ وَ الْعَجَلَةِ وَ السَّهْوِ وَ الْغَفْلَةِ وَ الْکَسَلِ وَ الْفَتْرَةِ وَ النِّسْیَانِ وَ الْمُدَافَعَةِ وَ الرِّیَاءِ وَ السُّمْعَةِ وَ الرَّیْبِ‏  وَ الْفِکْرَةِ وَ الشَّکِّ وَ الْمَشْغَلَةِ وَ اللَّحْظَةِ الْمُلْهِیَةِ عَنْ إِقَامَةِ فَرَائِضِکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ مَکَانَ نُقْصَانِهَا تَمَاماً وَ عَجَلَتِی تَثَبُّتاً وَ تَمَسُّکاً  وَ سَهْوِی تَیَقُّظاً وَ غَفْلَتِی تَذَکُّراً وَ کَسَلِی نَشَاطاً وَ فَتْرَتِی قُوَّةً وَ نِسْیَانِی مُحَافَظَةً وَ مُدَافَعَتِی مُوَاظَبَةً وَ رِیَائِی إِخْلَاصاً وَ سُمْعَتِی تَسَتُّراً وَ رَیْبِی‏  ثَبَاتاً وَ فِکْرِی خُشُوعاً وَ شَکِّی یَقِیناً وَ تَشَاغُلِی فَرَاغاً وَ لِحَاظِی‏  خُشُوعاً  فَإِنِّی لَکَ صَلَّیْتُ وَ إِیَّاکَ دَعَوْتُ وَ وَجْهَکَ أَرَدْتُ وَ إِلَیْکَ تَوَجَّهْتُ وَ بِکَ آمَنْتُ وَ عَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ وَ مَا عِنْدَکَ طَلَبْتُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد.» گفتنی است که دو امتیاز ویژه در این دعا وجود دارد: یکی شناخت تفصیلی و جزئی و متمایز اشکالات و نواقص و دیگری راه درمان و آنچه که باید خلأهای آن را پر کند.
  •  یک سلول از بدن انسان همه صفات ژنتیک او را داراست؛ یک بیمار همه بند بندِ بدنش بیماری را با خود دارد. نقص یک فرد در کاری مشخص، معمولاً همان نقص او در کارهای دیگر است از این رو وقتی در یک نماز، نقصان، عجله، سهو(چیزی که جلوی چشم فرد باشد و نتواند ببیند)، غفلت، کسالت، سستی، فراموشی، مدافعه(پس زدن معنویت)، ریا، سمعه(میل به ستایش شدن)، ریب(بددلی)، فکرة(پریشانی ذهنی و عدم تمرکز)، شک، مشغله، لحظه ملهیه(با گوشه چشم نگاه کردن، زیرچشمی و دویدن چشم از سر بی­توجهی) وجود دارد، کارهای دیگر نیز سهمی از این آفات و نواقص را دارند. از این روست که گفته می­شود کسی که یک کار درست و خالصانه انجام دهد، همه کارهایش اصلاح می­شود. این کار درست که می­تواند اینچنین تفصیلی مورد ارزیابی قرار بگیرد، نماز است از این رو درمان نُقصان نماز با تمام، و عجله با تثبّت، و تمسک و سهو با بیداری، و غفلت با یادآوری، و کسالت با نشاط، و سستی با قوّت، و فراموشی با محافظت، و مدافعه با مواظبت، و ریا با اخلاص، و سمعه با پوشیده داشتن، و بددلی با ثبات، و پریشانی با خشوع، و شک با یقین، و مشغله زیاد با فراغت، و عدم تمرکز با خشوع ممکن است و همین درمان دوای بقیه اعمال و امور است.
  • با توجه به سیری که در سطور گذشته ذکر شد می­توان مدعی شد، حکومتی که در آن با اصلاح نماز و عبودیت خداوند شئونش اصلاح شود، ارزش بودن دارد چون اسلام به عنوان ذات و گوهره آن نسبتی مستقیم با آن دارد؛ که اگر چنین نبود اصلاح عبادت ربطی به اصلاح آن نداشت.

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۲ ، ۱۵:۰۳
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فطمه و ابیها و بعلها و بنیها

نوشتن این شماره نیز در زمانی اتفاق افتاد که فاصله زمانی نسبتاً زیادی با جلسه برگزاری دارد. اما به طرز عجیبی یوم الله نیمه شعبان و دغدغه­های حاصل از آن، با آنچه در جلسه هفتم گذشت هم­راستا و دارای فضایی مشترک است. زیرا تا ظهور، بلوغی لازم است که دامنه­اش به طرز تفکر در خصوص اندیشه سیاسی و مدیریتیِ جامعه، گسترده است. مسأله اولویت­بندی و تقدیم و تأخّر تعهد و تخصص که از اوایل انقلاب مطرح بوده، بحثی نیست که بشود به سادگی از کنار آن گذشت؛ نوع پاسخ­های موجود اقناع کننده نیست همه به نوعی وسط ماجرا را به شکلی می­گیرند و به طرزی نسبی­گرایانه موضوع را رها می­کنند یادم هست که چندی پیش مجری مناظرات انتخاباتی در سؤالی چهارگزینه­ای ملاک انتخاب مدیران را به نحوی پرسید که هر کاندیدا ناگزیر از پذیرش و اولویت دادن به یکی از دو گزینه بود: یا تخصص و یا تعهد. این در حالی است که عقلاً جمع این دو محال نیست اما در مقام عمل، اشکال جدی وجود دارد و تعیّن این هر دو در یک شخص، آن هم در جامعه­ای که نظام آموزشی متناسبی با این هدف ندارد، سخت و ناممکن به نظر می­رسد. عین این ماجرا در خصوص اصل تشکیل یک نظام اسلامی و نیز حاکمیتی که عدالت شاخص و مؤلفه اصلی آن است، مطرح می­شود. منظور از عدالت چیست؟ آیا گناه کبیره نداشتن و اصرار بر صغیره نکردن پاسخ مناسبی برای این پرسش است و آیا همین اندازه از تعریف برای اداره جامعه کافی است؟ و آنچه که به عنوان مدیر مدبّر، به عنوان شرط سوم پس از فقاهت و عدالت مطرح می­شود، در عرض تعریف عدالت قرار دارد؟ پاسخ اگر مثبت باشد، ماجرای تعهد و تخصص همچنان معضل حل ناشدنی خواهد بود. شاید تعهد را بتوان معادل معتمد بودن در نظر گرفت و اما در خصوص عدالت، کار قدری پیچیده­تر است چون از طرفی معنای عرفی آن که معادل معتمد بودن است، به هیچ وجه قابلیت لازم را برای هر مسؤولیت مهمی ایجاد نمی­کند. این جنس اشکالات پای مبحث مهمی به نام عدالت تخصصی را به میان می­کشد که سیر نکات پیش­رو، این موضوع را در بخشی از نامه امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر پی می­گیرد.           

  • تشکیل حکومت و مراتب آن مبتنی بر تحلیلی عقلی و روایی است، تحلیلی که از مطلق ضرورت تشکیل حکومت، آغاز شده و تا حاکمیت معصوم امتداد دارد. بنابراین، به استناد روایتی از امیرالمؤمنین(ع)، حکومتِ حاکمِ ظالم، ترجیح دارد بر بی­حکومتی و مطابق روایتی دیگر مُلک و حکومت ممکن است مدتی با کفر دوام یابد اما با ظلم محکوم به نابودی است، عقلاً پذیرفتنی است که حاکم معتمدی که کافر نباشد اما صلاحیت­های کلّی را برای اداره حکومت داشته باشد، پذیرفتنی­تر از حاکمِ کافر است و نیز حاکمِ عادل قطعاً ترجیح دارد بر حاکمی که با ملاکهای عرفی قابل اعتماد است. و البته قاطعانه می­توان گفت که حاکمیت معصوم بر هر حکومتی ارجح است.
  • از سیر مطالبی که در فوق مورد اشاره قرار گرفت، نتایج مهمی حاصل می­شود: از جمله اینکه غالباً مخالفان حاکمیتِ فقیه عادل، که بعضاً صبغه و گرایشات مذهبی نیز دارند، برایشان تبعیت از فقیه عادل سنگین است چون فاصله میان او را با امام معصوم می­سنجند و عجب اینکه با تصور این فاصله او را به حاکم معتمد یا حتی حاکم کافر و ظالم می­فروشند! حاضر نیستند ولایت او را بپذیرند چون با معصوم فاصله دارد اما حاضر می­شوند هر ولایت دیگری را بپذیرند. اینان اگر از پایین به بالا نگاه می­کردند قدر تک تک مراحلی را که به حاکمیت عادل منجر شده، می­دانستند.
  • عدالت در این مقیاس نمی­تواند منحصر در ساحت عرفی و کلی باشد از این رو آن عدالتی که مناسب کشورداری است متفاوت است با احراز شرایط متناسب با امامت نماز جماعت. با این تحلیل، ضرورت دارد عدالت به شکل تخصصی و متناسب با شأن و نقش تعریف شود. این موضوع از دو جهت مهم است: یکی، اصلاح ذهنیت­ها در خصوص عدالت؛ ذهنیت­هایی که مثلاً قدرت و قاطعیت و یا تسامح­های مقتضی را با بی­عدالتی اشتباه می­گیرد. افراد دارای این ذهنیت، نوعی حکومت تخیلی و فانتزی و غیر واقع را در ذهن جا داده­اند که در مقام عمل هرگز امکان وقوع ندارد و هر حاکمی را به دلیل چالش با موضوعات جاری از عدالت خلع می­کنند. اهمیت دیگر، مربوط می­شود به حل معضل قدیمی تخصص و تعهد و مجبور شدن به انتخاب یکی از دو موردی که گاهی در جامعه به عنوان ضد و حتی نقیض یکدیگر تلقی می­شوند.
  • بر اساس توضیحات یاد شده می­توان گفت که طرح عدالت و قدرت مدیریت و نیز تعهد و تخصص در عرض هم از اساس اشتباه است زیرا آنچه که عدالت عمومی و تقوای فرد را حیثیت تخصصی می­دهد، همان بروز و ظهور تقوا در حیطه و قلمرو تخصصی است. مثلاً تقوا و عدالت یک آهنگر در حرفه و تخصص اوست که مجال بروز و ظهور می­یابد.
  • با این حساب در حکومت با اقسامی از عدالت مواجه هستیم، عدالت یک زمامدار، عدالت فرمانده نظامی، عدالت قاضی، عدالت تجار و غیر آن که شاخصه­های آن ملاک گزینش افراد برای سمت­های مربوطه است.
  • در نامه امیرالمؤمنین(ع) به جناب مالک اشتر عدالت ویژه در خصوص فرماندهی لشکریان و نیز تقوا و ملاحظات ضروری که حاکم نسبت به ایشان باید ملحوظ دارد، اینگونه بیان شده است: «براى فرماندهى سپاه کسى را برگزین که خیرخواهى او براى خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و امام تو بیشتر، و دامن او پاک‏تر، شکیبایى او برتر باشد، از کسانى که دیر به خشم آید، و عذر پذیرتر باشد، و بر ناتوان رحمت آورد، و با قدرتمندان، با قدرت برخورد کند، درشتى او را به تجاوز نکشاند، و ناتوانى او را از حرکت باز ندارد.سپس در نظامیان با خانواده‏هاى ریشه‏دار، داراى شخصیّت حساب شده، خاندانى پارسا، داراى سوابقى نیکو و درخشان، که دلاور و سلحشور و بخشنده و بلند نظرند، روابط نزدیک بر قرار کن، آنان همه بزرگوارى را در خود جمع کرده، و نیکى‏ها را در خود گرد آورده‏اند. پس در کارهاى آنان به گونه‏اى بیندیش که پدرى مهربان در باره فرزندش مى‏اندیشد، و مبادا آنچه را که آنان را بدان نیرومند مى‏کنى در نظرت بزرگ جلوه کند، و نیکوکارى تو نسبت به آنان- هر چند اندک باشد- خوار مپندار، زیرا نیکى، آنان را به خیرخواهى تو خواند، و گمانشان را نسبت به تو نیکو گرداند، و رسیدگى به امور کوچک آنان را به خاطر رسیدگى به کارهاى بزرگشان وامگذار، زیرا از نیکى اندک تو سود مى‏برند، و به نیکى‏هاى بزرگ تو بى‏نیاز نیستند. برگزیده‏ترین فرماندهان سپاه تو، کسى باشد که از همه بیشتر به سربازان کمک رساند، و از امکانات مالى خود بیشتر در اختیارشان گذارد، به اندازه‏اى که خانواده‏هایشان در پشت جبهه، و خودشان در آسایش کامل باشند، تا در نبرد با دشمن، سربازان اسلام تنها به یک چیز بیندیشند. همانا مهربانى تو نسبت به سربازان، دل‏هایشان را به تو مى‏کشاند، و همانا برترین روشنى چشم زمامداران، برقرارى عدل در شهرها و آشکار شدن محبّت مردم نسبت به رهبر است، که محبّت دلهاى رعیّت جز با پاکى قلب‏ها پدید نمى‏آید، و خیرخواهى آنان زمانى است که با رغبت و شوق پیرامون رهبر را گرفته، و حکومت بار سنگینى را بر دوش رعیّت نگذاشته باشد، و طولانى شدن مدت زمامدارى بر ملّت ناگوار نباشد.پس آرزوهاى سپاهیان را بر آور، و همواره از آنان ستایش کن، و کارهاى مهمّى که انجام داده‏اند بر شمار، زیرا یادآورى کارهاى ارزشمند آنان، شجاعان را بر مى‏انگیزاند، و ترسوها را به تلاش وامى‏دارد، انشاء اللّه.  و در یک ارزشیابى دقیق، رنج و زحمات هر یک از آنان را شناسایى کن، و هرگز تلاش و رنج کسى را به حساب دیگرى نگذاشته، و ارزش خدمت او را ناچیز مشمار، تا شرافت و بزرگى کسى موجب نگردد که کار کوچکش را بزرگ بشمارى، یا گمنامى کسى باعث شود که کار بزرگ او را ناچیز بدانى.مشکلاتى که در احکام نظامیان براى تو پدید مى‏آید، و امورى که براى تو شبهه ناکند، به خدا، و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم باز گردان، زیرا خدا براى مردمى که علاقه داشته هدایتشان کند فرموده است: «اى کسانى که ایمان آوردید، از خدا و رسول و امامانى که از شما هستند اطاعت کنید، و اگر در چیزى نزاع دارید، آن را به خدا و رسولش باز گردانید» پس باز گرداندن چیزى به خدا، یعنى عمل کردن به قرآن، و باز گرداندن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم یعنى عمل کردن به سنّت او که وحدت بخش است، نه عامل پراکندگى.»
  • تقوای تخصصی برای یک قاضی در کلام حضرت علی(ع) چنین تفصیل داده شده است: «سپس از میان مردم، برترین فرد نزد خود را براى قضاوت انتخاب کن، کسانى که مراجعه فراوان، آنها را به ستوه نیاورد، و برخورد مخالفان با یکدیگر او را خشمناک نسازد، در اشتباهاتش پافشارى نکند، و بازگشت به حق پس از آگاهى براى او دشوار نباشد، طمع را از دل ریشه کن کند، و در شناخت مطالب با تحقیقى اندک رضایت ندهد، و در شبهات از همه با احتیاطتر عمل کند، و در یافتن دلیل اصرار او از همه بیشتر باشد، و در مراجعه پیاپى شاکیان خسته نشود، در کشف امور از همه شکیباتر، و پس از آشکار شدن حقیقت، در فصل خصومت از همه برنده‏تر باشد، کسى که ستایش فراوان او را فریب ندهد، و چرب زبانى او را منحرف نسازد و چنین کسانى بسیار اندکند!! پس از انتخاب قاضى، هر چه بیشتر در قضاوت‏هاى او بیندیش، و آنقدر به او ببخش که نیازهاى او بر طرف گردد، و به مردم نیازمند نباشد، و از نظر مقام و منزلت آنقدر او را گرامى دار که نزدیکان تو، به نفوذ در او طمع نکنند، تا از توطئه آنان در نزد تو در أمان باشد.در دستوراتى که دادم نیک بنگر که همانا این دین در دست بدکاران اسیر گشته بود، که با نام دین به هوا پرستى پرداخته، و دنیاى خود را به دست مى‏آوردند.»
  • اما تقوا و عدالت تخصصی در خصوص کارگزاران حکومتی و کارمندان دولتی نیز به شکل ذیل ترسیم شده است: «سپس در امور کارمندانت بیندیش، و پس از آزمایش به کارشان بگمار، و با میل شخصى، و بدون مشورت با دیگران، آنان را به کارهاى مختلف وادار نکن، زیرا نوعى ستمگرى و خیانت است. کارگزاران دولتى را از میان مردمى با تجربه و با حیا، از خاندان‏هاى پاکیزه و با تقوى، که در مسلمانى سابقه درخشانى دارند انتخاب کن، زیرا اخلاق آنان گرامى‏تر، و آبرویشان محفوظتر، و طمع و روزى‏شان کمتر، و آینده نگرى آنان بیشتر است.سپس روزى فراوان بر آنان ارزانى دار، که با گرفتن حقوق کافى در اصلاح خود بیشتر مى‏کوشند، و با بى‏نیازى، دست به اموال بیت المال نمى‏زنند، و اتمام حجّتى است بر آنان اگر فرمانت را نپذیرند یا در امانت تو خیانت کنند.سپس رفتار کارگزاران را بررسى کن، و جاسوسانى راستگو، و وفا پیشه بر آنان بگمار، که مراقبت و بازرسى پنهانى تو از کار آنان، سبب امانت دارى، و مهربانى با رعیّت خواهد بود.و از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن، و اگر یکى از آنان دست به خیانت زد، و گزارش جاسوسان تو هم آن خیانت را تأیید کرد، به همین مقدار گواهى قناعت کرده او را با تازیانه کیفر کن، و آنچه از اموال که در اختیار دارد از او باز پس گیر، سپس او را خوار دار، و خیانتکار بشمار، و طوق بد نامى به گردنش بیفکن.»
  • اما عدالت تخصصی و تقوای مرتبط با آن در نظام مالیاتی و تشکیلات مربوط به آن، اینچنین از زبان علی(ع) تشریح شده است: «مالیات و بیت المال را به گونه‏اى وارسى کن که صلاح مالیات دهندگان باشد، زیرا بهبودى مالیات و مالیات دهندگان، عامل اصلاح امور دیگر اقشار جامعه مى‏باشد، و تا امور مالیات دهندگان اصلاح نشود کار دیگران نیز سامان نخواهد گرفت زیرا همه مردم نان خور مالیات و مالیات دهندگانند.باید تلاش تو در آبادانى زمین، بیشتر از جمع آورى خراج باشد که خراج جز با آبادانى فراهم نمى‏گردد، و آن کس که بخواهد خراج را بدون آبادانى مزارع به دست آورد، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود، و حکومتش جز اندک مدّتى دوام نیاورد.پس اگر مردم شکایت کردند، از سنگینى مالیات، یا آفت زدگى، یا خشک شدن آب چشمه‏ها، یا کمى باران، یا خراب شدن زمین در سیلاب‏ها، یا خشکسالى، در گرفتن مالیات به میزانى تخفیف ده تا امورشان سامان گیرد، و هرگز تخفیف دادن در خراج تو را نگران نسازد زیرا آن، اندوخته‏اى است که در آبادانى شهرهاى تو، و آراستن ولایت‏هاى تو نقش دارد، و رعیّت تو را مى‏ستایند، و تو از گسترش عدالت میان مردم خشنود خواهى شد، و به افزایش قوّت آنان تکیّه خواهى کرد، بدانچه در نزدشان اندوختى و به آنان بخشیدى، و با گسترش عدالت در بین مردم، و مهربانى با رعیّت، به آنان اطمینان خواهى داشت، آنگاه اگر در آینده کارى پیش آید و به عهده‏شان بگذارى، با شادمانى خواهند پذیرفت، زیرا عمران و آبادى، قدرت تحمّل مردم را زیاد مى‏کند. همانا ویرانى زمین به جهت تنگدستى کشاورزان است، و تنگدستى کشاورزان، بجهت غارت اموال از طرف زمامدارانى است که به آینده حکومتشان اعتماد ندارند، و از تاریخ گذشتگان عبرت نمى‏گیرند.»
  • رعایت تقوا و عدالت ویژه و تخصصی که لازم است از یک سو تجار داشته باشند و از سوی دیگر زمامدار بر آن اهتمام نماید در تعابیر پیش رو تبیین شده است: «سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنایع بپذیر، و آنها را به نیکوکارى سفارش کن، بازرگانانى که در شهر ساکنند، یا آنان که همواره در سیر و کوچ کردن مى‏باشند، و بازرگانانى که با نیروى جسمانى کار مى‏کنند، چرا که آنان منابع اصلى منفعت، و پدید آورندگان وسایل زندگى و آسایش، و آوردندگان وسایل زندگى از نقاط دور دست و دشوار مى‏باشند، از بیابان‏ها و دریاها، و دشت‏ها و کوهستان‏ها، جاهاى سختى که مردم در آن اجتماع نمى‏کنند، یا براى رفتن به آنجاها شجاعت ندارند. بازرگانان مردمى آرامند، و از ستیزه جویى آنان ترسى وجود نخواهد داشت، مردمى آشتى طلبند که فتنه انگیزى ندارند.در کار آنها بیندیش! چه در شهرى باشند که تو به سر مى‏برى، یا در شهرهاى دیگر، با توجه به آنچه که تذکر دادم.این را هم بدان که در میان بازرگانان، کسانى هم هستند که تنگ نظر و بد معامله و بخیل و احتکار کننده‏اند، که تنها با زورگویى به سود خود مى‏اندیشند. و کالا را به هر قیمتى که مى‏خواهند مى‏فروشند، که این سود جویى و گران فروشى براى همه افراد جامعه زیانبار، و عیب بزرگى بر زمامدار است.پس، از احتکار کالا جلوگیرى کن، که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از آن جلوگیرى مى‏کرد، باید خرید و فروش در جامعه اسلامى، به سادگى و با موازین عدالت انجام گیرد، با نرخ‏هایى که بر فروشنده و خریدار زیانى نرساند، کسى که پس از منع تو احتکار کند، او را کیفر ده تا عبرت دیگران شود، امّا در کیفر او اسراف نکن.»
  • سفارش به زمامدار و تقوای ویژه و متخصصانه­ای که در خصوص اقشار ضعیف باید داشته باشد، از هر قسمتی گویاتر و روشن­تر است: «سپس خدا را! خدا را! در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه، که هیچ چاره‏اى ندارند، [و عبارتند] از زمین گیران، نیازمندان، گرفتاران، دردمندان. همانا در این طبقه محروم گروهى خویشتن دارى کرده، و گروهى به گدایى دست نیاز بر مى‏دارند، پس براى خدا پاسدار حقّى باش که خداوند براى این طبقه معیّن فرموده است: بخشى از بیت المال، و بخشى از غلّه‏هاى زمین‏هاى غنیمتى اسلام را در هر شهرى به طبقات پایین اختصاص ده، زیرا براى دورترین مسلمانان همانند نزدیک‏ترین آنان سهمى مساوى وجود دارد و تو مسئول رعایت آن مى‏باشى.مبادا سر مستى حکومت تو را از رسیدگى به آنان باز دارد، که هرگز انجام کارهاى فراوان و مهم عذرى براى ترک مسئولیّت‏هاى کوچک‏تر نخواهد بود.همواره در فکر مشکلات آنان باش، و از آنان روى بر مگردان، به ویژه امور کسانى را از آنان بیشتر رسیدگى کن که از کوچکى به چشم نمى‏آیند و دیگران آنان را کوچک مى‏شمارند و کمتر به تو دسترسى دارند. براى این گروه، از افراد مورد اطمینان خود که خدا ترس و فروتنند فردى را انتخاب کن، تا پیرامونشان تحقیق و مسائل آنان را به تو گزارش کنند. سپس در رفع مشکلاتشان به گونه‏اى عمل کن که در پیشگاه خدا عذرى داشته باشى، زیرا این گروه در میان رعیّت بیشتر از دیگران به عدالت نیازمندند، و حق آنان را به گونه‏اى بپرداز که در نزد خدا معذور باشى، از یتیمان خردسال، و پیران سالخورده که راه چاره‏اى ندارند. و دست نیاز بر نمى‏دارند، پیوسته دلجویى کن که مسئولیّتى سنگین بر دوش زمامداران است، اگر چه حق، تمامش سنگین است امّا خدا آن را بر مردمى آسان مى‏کند که آخرت مى‏طلبند، نفس را به شکیبایى وا مى‏دارند، و به وعده‏هاى پروردگار اطمینان دارند. پس بخشى از وقت خود را به کسانى اختصاص ده که به تو نیاز دارند، تا شخصا به امور آنان رسیدگى کنى، و در مجلس عمومى با آنان بنشین و در برابر خدایى که تو را آفریده فروتن باش، و سربازان و یاران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور کن تا سخنگوى آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتگو کند، من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بارها شنیدم که مى‏فرمود: «ملّتى که حق ناتوانان را از زورمندان، بى اضطراب و بهانه‏اى باز نستاند، رستگار نخواهد شد» پس درشتى و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار کن، و تنگ خویى و خود بزرگ­بینى را از خود دور ساز تا خدا درهاى رحمت خود را به روى تو بگشاید، و تو را پاداش اطاعت ببخشاید، آنچه به مردم مى‏بخشى بر تو گوارا باشد، و اگر چیزى را از کسى باز مى‏دارى با مهربانى و پوزش خواهى همراه باشد.»
  • چنانکه ملاحظه شد، حکومت اسلامی محمل تفصیل برای مفهوم عدالت است و در ساحت آن است که عدالت ابعاد و جنبه­های تخصصی به خود می­گیرد با این حساب ملاک تمیز و برتری یک حکومت و ترجیح آن در مراتب مختلف قدرت تفصیل در کلیدواژه عدالت است. بحث بر سر اولویت تخصص یا تعهد اگر چه به جهت مفهومی چندان دقیق نیست، اما خود دلالت بر طرح مسأله­ای دارد که نهایتاً می­تواند به ضرورت تفصیل کلیدواژه عدالت منجر شود. گفتنی است که این موضوع به شکل خاصی که در جامعه ما مطرح است، در هیچ ساختار حکومتی مجال طرح ندارد زیرا صورت مسأله این موضوع در ساختارهای دیگر پاک شده است. از این روی به جرأت می­توان گفت: حکومتی که در اقتضایش امکان طرح مسأله برای تفصیل تقوا و عدالت وجود دارد، ارزش بودن دارد.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۲ ، ۰۰:۰۳
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

الان که مشغول نوشتن این سطور هستم، هفته­ها از برگزاری این جلسه گذشته است؛ معمولاً این بخش از نوشته را ترجیح می­دهم دوستان حاضر در جلسه بنویسند چون هدفش ایجاد تصویر و نمایی از حال و هوای حاکم بر کلاس، لااقل از زبان یکی از شرکت­کنندگان است؛ تا بتواند به عنوان تجربه­­ای از ثبت فضای یک کلاس برای هر خواننده­ای که این مطلب را می­خواند و در آنجا حاضر نبوده ایجاد حس حضور کند، به هر حال بنا به دلایلی این امر میسر نشد و من بعد از زیر و رو کردن خلاصه و نکته­برداری­های خانم حقیقت­جو، غیر از سیر علمی بحث، این نکته یادم می­آید که جلسه را با خلاصه­ای از آنچه در پنج جلسه قبل گذشت شروع کردیم. به برکت وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) موضوعات عالی و باشکوه بوده است به ذهنم می­رسد که به طرزی ناآگاهانه بیان سیر جلسات گذشته با موضوعی که در جلسه ششم مطرح شد ارتباط معنایی داشته و تصادفی نبوده است. چون در این جلسه به بررسی ارکان و اجزاء حکومت امیرالمؤمنین(ع) از این حیث پرداختیم که هر جزئی از این اجزاء با هم ارتباط دارند و افساد و اصلاح هر کدام مستقیماً در دیگر اجزاء جامعه نیز مؤثر است، مثل همان حکمت بنی آدم اعضای یک پیکرند که اصل عبارتش از علی(ع) بوده و به مدد بیت شعری سندش به نام سعدی علیه الرحمه هم نخورده بلکه سر در سازمان ملل صاحبش شده، آن هم کی دیده و کی شنیده!!

  • چنان­که اشاره شد هر اختلالی در اجزاء و اعضای یک انسان، باعث اختلالی کلی در او می­شود علت این موضوع به جامع بودن حیات باز می­گردد، حیات بر همه اجزاء انسان حکومت دارد و هر قسمتی از قلمروش که به هر دلیل در این حاکمیت قرار نداشته باشد، آن انسان سالم تشخیص داده نمی­شود. در کلامی از حضرت علی(ع)پایه­ای ترین مصادیقی که دلالت بر حکومت حیات بر انسان دارند، آب و غذا و لباس و نکاح اوست، محرومیت از هر کدام به نحو خاص خود منجر به اختلال و عدم حیات می­شود. البته هر قطع جریان حیاتی در آن و لحظه صورت نمی­گیرد و گاهی نابودی، اجلی دارد چند ساله و حتی ممکن است چند قرن نیز به طول بینجامد. چنان­که در مورد بی میلی انسان­ها به ازدیاد نسل نابودی در فرآیندی چند ساله اتفاق می­افتد.  بهره­گیری از آب و غذا و لباس و نکاح یا نیازمند غریزه­ای قوی است تا به الزام خود هم ضمانتی باشد  بر سلامت این عناصر و هم بهره بردن قطعی از این مواهب. چنانکه حیوانات به دلیل غریزه قوی، هم بهره سالم از آنها می­برند و هم تخطی از الزام به استفاده آنها نمی­کنند. و یا نیازمند دین و وحی و امر و نهی و شریعتی است که همان ضمانت­ها را در بستری آزاد فراهم نماید. این ضرورت مختص انسان است زیرا غریزه­اش مانند حیوانات قوی و تعیین کننده نیست. از این رو دین و وحی برایش اهمیت حیاتی دارد.
  • در ادامه و توضیح کلام یاد شده از امیرالمؤمنین(ع) می­توان گفت، بهره­مندی انسان از آب و غذا و لباس و نکاح، در دامنه وسیع خود، آنجا که موضوع جامعه به میان می­آید، پیچیده تر می­شود مثلاً ضرورت عمارت و آبادانی که همان تلاش برای توسعه کشاورزی و به تبع آن دامداری است، مؤلفه­ای به نام عمارة را به عنوان اصلی مهم در حیات جامعه مطرح می­کند. که اگر عمارتی در کار نباشد جامعه انسانی دستش از غذا و لباس و به طبع نکاح کوتاه است؛ و این یعنی قطع جریان حیات. این پیچیدگی با مؤلفه دیگری به نام «اجارة» جالب­تر می­شود  اجاره همان اجیر گرفتن و به خدمت گرفتن کار و سرمایه دیگران است که ابتدا با عمارت پیوند می­یابد و بعد با عناصر حیات گره می­خورد زیرا اگر اجاره نباشد عمارت توسعه نمی­یابد و مدیریت و برآورده کردن تنوع نیازها هم میسر نیست. مالکیت در این بستر و نیز منازعات بر سر آن  و ضرورت پیمان­نامه و سند و ثبت، ضرورت نظام اداری و دیوانی را به وجود می­آورد عنصری که در کلام علی(ع)به «تجارة» موسوم است. در این میان ضعفا و مستمندانی هم هستند که دستشان از هر سرمایه و مهارت و توانی کوتاه است پس نمی­توانند به آب و غذا و لباس و نکاح دسترسی داشته باشند و این یعنی تهدید حیاتشان؛ این موضوع مؤلفه­ای به نام «صدقات» را پیش می­کشد و تهدید حیات را، با بخشی از مال اشخاص دارای تمکن که صرف افراد بی بضاعت و ضعیف شود برطرف می­کند. همه این مؤلفه­ها نظام و مدیریتی نیاز دارند که به منبع وحی متصل بوده و تضمینی باشد برای به­دست آوردن احکام و تقویت افرادی که به استخراج و اجرای آن اشتغال دارند، علی(ع) از این مؤلفه به عنوان «اشاره» یاد می­کنند.
  •   توضیحات فوق باید منجر به این نتیجه شود که حکومت علاوه بر عنصر قدرت، نسبت مستقیمی با حیات دارد. بهره بیشتر از حیات، قدرت ایجاد کرده و مکانیزم ایجاد قدرت را هم از هماهنگی میان اجزاء ایجاد مینماید. این نکته در فهم کلام پیش­رو از امیرالمؤمنین(ع) بسیار مؤثر است: «ای مالک، بدان! مردم از گروه های گوناگونی می باشند که اصلاح هر یک جز با دیگری امکان ندارد، و هیچ یک از گروه ها از گروه دیگر بی نیاز نیست. از آن قشرها، لشکریان خدا، و نویسندگان عمومی و خصوصی، قضات دادگستر،‌ کارگزاران عدل و نظم اجتماعی، جزیه دهندگان، ‌پرداخت کنندگان مالیات،‌ تجار و بازرگانان،‌ صاحبان صنعت و پیشه وران، و نیز طبقه ی پایین جامعه، یعنی نیازمندان و مستمندان می باشند، که برای هریک خداوند سهمی مقرر داشته و مقدار واجب آن را در قرآن یا سنت پیامبر (ص) تعیین کرده که پیمانی از طرف خداست و نگهداری آن بر ما لازم است».
  • تأکید امیرالمومنین (ع) بر ارتباط ارکان به هم مرتبط در حاکمیت، و اینکه اصلاح هرکدام وابسته به دیگری است، نکات و نتایجی را به ذهن متبادر می­کند که از جمله آن این نکته است که، حاکمیت نباید از هیچ جزء خود غافل شود یعنی نمی تواند به بهانه اینکه متمرکز بر اصلاح بخشی از اجزاء حکومت هستی و بقیه را در نوبت­های بعدی گذاشته­ای، از آنها غفلت شود. مثلاً نمی­شود به تقویت سپاهیان به شکلی پرداخت که از دستگاه قضا غفلت شود زیرا همین غفلت، آن اصلاح را تحت­الشعاع خود قرار می­دهد و معمولاً سقوط­های غیر منتظره و غافلگیرانه سیاست­ها و حکومت­ها از همین جا نشأت می­گیرد. نکته یاد شده در مقام کلان و کلی است اما از زاویه­ای دیگر نکته­ی به ظاهر متضاد هم می­توان نتیجه گرفت و آن اینکه چون همه اجزاء حکومت به هم مرتبط هستند، پس اصلاح شأن یا جزئی از حکومت منجر به بهبودی بقیه نیز می­شود با این تعبیر مثلاً اصلاح شأنی به نام امنیت به شرط داشتن برنامه و حکم الهی، خودبه خود رونق دیگر اجزاء را هم در پی دارد. جمع این دو نکته وابسته به دانستن جایگاهی است که هر بخش دارد مثلاً بخشی مثل امنیت، جامعیت بیشتری داشته که توجه به آن سایر شئون را بهبود داده و اگر بخشی که این جامعیت را ندارد اولویت داده شود، امکان شکست و افساد وجود خواهد داشت. گفتنی است درک عنصر زمان و مکان در این اولویت­بندی مهم است و می­تواند در شرایط مختلف اولویت­های متفاوتی ایجاد کند. این نکته هم مهم است که گاهی اصلاح یک شأن به دلیل سهولت و باز بودن مسیر اولویت می­یابد چون می­تواند به عنوان فتح و دریچه ورود به اصلاح سایر شئون محسوب شود.
  • جامعه اسلامی زیر مجموعه جامعه­ای جهانی است که شامل دوستان و دشمنانش می­شود، و بنا به همان قاعده­ای که اصلاح یک شأن به تنهایی حقیقتاً اصلاح آن شأن نیست، و تا همه اجزاء اصلاح نشود همه اجزاء اصلاح نمی­شود، باید در سر اندیشه حکومت بر جهان را بپروراند به بیان دیگر حکومتی حکومت اسلامی است که دغدغه اجرای همه اسلام را داشته باشدحکومت اسلامی بدون حکومت جهانی ناممکن است. پس حکومت اسلامی به بیان دقیق کلمه تا جهانی نشود حکومت اسلامی نیست و این مسأله باخود نتایج مهمی را مطرح می­کند. از جمله اینکه چرایی اصرار امیرالمؤمنین(ع)بر کنار گذاشتن معاویه معلوم می­شود. چرایی و ضرورت وضعیت جهادی در جامعه اسلامی را نشان می­دهد و نیز تأکید بر کمیت توسعه را خیلی بیشتر از آنچه در اذهان وجود دارد روشن می­کند.
  •  در توضیح ضرورت بر کمیت در حکومت اسلامی می­توان فهمید چرا رسول خدا(ص) در اداره جامعه و اعطای برخی مسئولیت­های اجرایی و نظامی حتی از منافقین هم بهره می­بردند و چرا به مؤلفة قلوبهم سهم بیشتر می­پرداختند و چرا بر ازدیاد نسل تأکید داشتند. گویی ایشان به زیر کشیدن طاغوت را مهمتر از زندگی با منافقین و تحمل مشکلات آنها می­دانستند و گویی بر عکس کسانی که می­گویند تا امکانات آموزشی و تربیتی فراهم نبود فرزند آوری ناصواب است، اصرار بر ازدیاد نسل داشته باشند و ایجاد این زمینه­ها را مقدم بر آن نمی­دانستند. چون می­دانستند چه می­کنند اول مبارزه با طاغوت و بعد ایجاد اقتضائات دیگر.
  • ساختار حاکمیت اسلامی بر اجزایش، همان حاکمیت حیات بر جامعه است حاصل این نکته پیوسته دانستن اجزاء حکومت اسلامی است و در نتیجه شفافیت در قواعد حرکت از جزء به کل و از کل به جزء در اصلاح شئون حکومت است، پیام جدی این امر ضرورت راهبرد و استراتژی و سیاست­های هجومی و فعال است. با این تعبیر حکومتی که مبنای الهی دارد باید به صدور و توسعه خود در بیرون از مرزهایش اهتمام بورزد، که در غیر این صورت، شئون داخلی­اش هم اصلاح نمی­شود.با این فرض، این حکومت چون به صدور انقلاب می­اندیشد، ارزش بودن دارد.

به قلم خانم حمیده حقیقت­جوی و کاظم رجبعلی

                                    برای مطالعه ترجمه متن نامه روی ادامه مطالب کلیک کنید. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۲۹
کاظم رجبعلی

امروز استاد متن نامه رو مرور می کرد، و جالب اینکه اصرار داشت متن عربی آن را بخواند. انگار برایش گذشتن از حتی یک واو هم سخت بود. حق داشت! بماند که شنیدن ترجمه های استاد هم حال و هوای خودش را دارد و در تحلیل و تفسیرهای او ابعاد ادبی و کاربردی نهج البلاغه، به طرز هیجان آورتری تبیین می­شود. حرف از نحوه اِعمال حاکمیت­ بود اینکه حکومت چگونه بودنش حس می­شود. حتی الان که سر کلاس نشسته­ایم با فرض اسلامی یا طاغوتی بودن حکومت چه چیزهایی را می­توان به عنوان آثار یک حکومت شناخت واقعاً این کلاس در هر دو شرایط چه تغییراتی دارد؟ گریزمان به روایت­های دیگر هم برای فهم مطالب خیلی مفید بود ای کاش همه دوستانی که دنبال راهی برای بصیرت و بینش بیشتراند یا با ما کلاس هایمان را بیایند یا حداقل سری به این نامه بزنند. بد نیست دنیای رفتار و کردار رهبرانمان را از دریچه چشمان امیرالمومنین(ع) ببینیم. ستارگان درخشانی داریم که به آنها باید بالید و البته رفتارهای نامناسب برخی نیز، بسیار معنادار است.

  • اعمال حاکمیت، در یک تمثیل ساده، شبیه اعلان و رسمیت یافتن یک ازدواج یا برش و نفوذ یک پدر یا نافذ بودن یک اراده است. پیداست که عنصر پذیرش در این مصادیق و در واکنش به اراده کننده نقش اساسی را دارد.
  • در حدیثی از امیرالمؤمنین(ع) هیبت، سطوت، قدرت، امر و نهی، به عنوان عناصر و مؤلفه­هایی معرفی شده­اند که در حقیقت مراتبی از صفت ملِک هستند. این عناصر همان ابزار و وسائطی هستند که اِعمال و نفوذ دادن حاکمیت و اراده حاکم را میسر می­کنند. هیبت همان ابهتی است که به عنوان پس­زمینه، امر یا نهی را نافذ می­کند؛ بدون اشاره­ای مستقیم و در واقع این مخاطب است که صادر کننده­ی امر و نهی را دارای ابهت می­یابد. منظور از سطوت، قاطعیت در اِعمال و ایجاد حاکمیت است. قدرت نیز همان روح و سببی است که اگر نباشد این عناصر مجال تحقق نمی­یابد در حقیقت این اِعمال قدرت است که خود را به شکل  امر و نهی و یا قاطعیتِ در آن نشان می­دهد و هیبت و ابهت نیز رؤیت و نظاره قدرت در صورت و وجهی است. جالب است بدانید که وقتی تصویر ما از حکومت اسلامی ذهنی و به دور از واقعیات باشد همین عناصر و مؤلفه­ها به عنوان نقطه ضعف تلقی می­شود گویی افراد تاب تماشای قدرت و هیبت و سطوت و امر و نهی را ندارند و در بسیاری از مواقع آن را با ظلم یکی می­دانند. در چنین شرایطی به دلیل معیوب بودن دستگاه تحلیلی افراد الفبای حکومت عدل به عنوان ضد خود تلقی می­شود.
  • به دلایلی که ذکر شد در نامه امام علی(ع) به مالک اشتر عناصر یاد شده با ظرافت فوق­العاده­ای در کلیدواژه رضایت تبیین شده­اند، رضایت در حقیقت همان پذیرش حاکمیت است که از سوی مخاطب ابراز شده و معنایش به رسمیت شناختن هیبت و سطوت و تمکین نسبت به امر و نهی است.
  • طبیعتاً مطلوب هر نظام حکومتی و هر حاکمی جلب رضایت کسانی است که بر آنها حکومت می­کند. اما در ترتیب اولویت رضایتمندی، برخی رضایت توده­های مردمی را ضروری می­دانند و برخی به سمت جلب رضایت نخبگان حرکت می­کنند. امیرالمؤمنین(ع) در این خصوص به مالک می­فرماید: «باید محبوبترین امور نزد تو میانه‏ترینش در حق، و همگانى‏ترینش در عدالت، و جامع‏ترینش در خشنودى رعیت باشد، چرا که خشم عموم خشنودى خواص را بى‏نتیجه مى‏کند، و خشم خواص در برابر خشنودى عموم بى‏اثر است. و به وقت آسانى و رفاه احدى از رعیّت بر والى پر خرج‏تر، و زمان‏ مشکلات کم یارى تر، و هنگام انصاف ناخشنودتر، و در خواهش و خواسته با اصرارتر، و زمان بخشش کم سپاس‏تر، و وقت منع از عطا دیر عذر پذیرتر، و در حوادث روزگار بى‏صبرتر از خواص نیست. همانا ستون دین، و جمعیّت مسلمانان، و مهیا شدگان براى جنگ با دشمن توده مردمند، پس باید توجه و میل تو به آنان باشد».  البته از این روایت نباید چنین برداشت کرد که سعی افراد نباید به سمت تبدیل  شدن به عنصر مؤثر و یا به تعبیر دقیق در جرگه خواص در آمدن باشد؛ بلکه باید در نظر داشت در جامعه­ای که افراد به دور از معنویت قرار دارند، خواص آن، به جهت طبقاتی در محل اصابت و ابتلا به خلقیات ویژه­ای هستند که پسندیده نیست. البته در میان عوام هم عناصری پیدا می­شوند که همان خلقیات را دارند لکن امکانات و مجال آن برایشان فراهم نبوده است. این موضوع را به خوبی می­توان از جمله پیش رو که از زبان حضرت علی(ع) صادر شده ملاحظه کرد: «از رعیت، آنان را که عیب جو ترند از خود دور کن»
  • به هر حال رضایت افراد غالباً در به­کارگیری صحیح آنها در امور حکومتی حاصل می­شود عنصر به کارگیری مهره­ها مؤلفه­ای مهم در اِعمال و کارآمدی حکومت محسوب می­شود. پس نحوه انتخاب و چینش مهره­ها عامل مهمی در تشدید یا تضعیف عنصر رضایت و تبع نفوذ حاکمیت است.
  • حکومتی که رضایت مردم را فدای رضایت نخبگان می­کند روی رضایت را نخواهد دید و در نتیجه حقیقتاً حاکمیتش دوام یا عمق لازم را نخواهد داشت. مظهر این توجه گاهی بستر قرار دادن هر کدام جهت انتخاب مسئولین است و گاه زمینه­های دیگری را شامل است: «بدان ای مالک! هیچ وسیله ای برای جلب اعتماد والی به رعیت بهتر از نیکوکاری به مردم،‌ و تخفیف مالیات، و عدم اجبار مردم به کاری که دوست ندارند، نمی باشد؛‌ پس در این راه آنقدر بکوش تا به وفاداری رعیت، خوشبین شوی،‌ که این خوشبینی رنج طولانی مشکلات را از تو برمی دارد» در عبارت فوق، حضرت به سه مولفه اشاره ­کردند، برّ و از خودگذشتگی، تخفیف مالیات و عدم اجبار مردم به کاری که دوست ندارند و حاصل آن را عنصری به نام وفاداری دانستند.
  •  حکومت­ِ حقی که وفاداران بیشتری دارد و در توسعه ی وفاداران موفق­تر است، به ساحت تحقق عملی صدق نزدیک است. وفاداری با رضایت حاصل می­شود و در حقیقت رضایت، شرط لازم آن است. رضایت حقیقی با معنویت سنخیت دارد و در برآورده ساختن منویات دنیایی جامعه خلاصه نمی­شود با این تعبیر، اگر حکومتی رفاه بیشتری برای مردم فراهم آورد، الزاماً رضایت مردم را با خود ندارد. رضایت حاصل القاء و جریان دادن نگاه خوشبینانه به خداوند است؛ به همین دلیل آثاری که برخاسته از عدالت هستند همچون نظام درست و مناسب تشویق و توبیخ و یا حفظ روش و سنت­های پسندیده گذشته و یا بهره نگرفتن از افراد بدسابقه و بدنام و امثال آن در نظر علی(ع) بسیار مهم تلقی می­شوند چون در حاصل شدن رضایت نقش اساسی دارند. البته این موضوع از نظر علی(ع) شاخصه­ای مهم برای تشخیص دارد ایشان سیاستی را که برآیندش سوءظن به خدا باشد مردود دانسته و امید به خداوند را به عنوان عنصر کلیدی در انتخاب و چینش مهره­های حکومتی و به تبع ایجاد رضایت در جامعه دخالت می­دادند. اینکه علی(ع) می­فرماید: «عیب جو را به خودت نزدیک نکن، ‌عیب جو نزدیک کنی یعنی از جامعه کشف عورت کرده ای.و جامعه بی آبرو شود تو هم بی آبرو خواهی شد.» و اینکه فرمود: «بخیل را در مشورت کردن دخالت نده،‌که تو را از نیکوکاری بازمی دارد، و از تنگدستی می ترساند و ترسو را در مشورت کردن دخالت نده، که در انجام کارها روحیه ی تو را سست می کند. و حریص را در مشورت کردن دخالت نده ، که حرص را با ستمکاری در نظرت زینت می دهد.» از آن روست که افراد مذکور منشأ و منبع بدگمانی به خداوند و القاء کننده ناامیدی در جامعه هستند. این حقیقت در تعبیر پیش رو گویا تر است آنجا که علی(ع) می­فرمایند: «همانا بخل و ترس و حرص، غرائز گوناگونی هستند که ریشه­ی همه آنها بد گمانی به خدای بزرگ است» حاصل این جملات این است که بد گمان به خدا را در امور دخالت نده زیرا هر سه تای اینها(بخیل و ترسو و حریص) درواقع هم ترسو هم بخیل و هم حریص هستند. بخیل ترسوست که بخیل شده، حریص هم حرص می زند چون بخیل است چون ترسوست. درواقع همه همدیگرند و وجه مشترک همه آنها، سوء ظن به خداست. و ظاهراً همین سوء ظن است که خود را در عدم وفاداری و خیانت به نظام اسلامی نشان می­دهد. در سایه تعابیر فوق مناط این حکم که حاکم به خواص یا عوام نزدیک شود، بدگمانی یا خوش­گمانی به خداست.
  • با این تعبیر، آنچه که حکومت اسلامی را از سایر حاکمیت ها متمایز می­کند، روحیه امید و حسن ظن به خدا و داخل کردن این روحیه در مؤلفه­های تدبیر است. شخصی که سوء ظن به خداوند دارد در حقیقت نسبت به حاکمیت خداوند رضایت نداشته و آن را نپذیرفته است پس چگونه ممکن است نسبت به حکومت اسلامی تمکین کند؟ تجلی خوش­بینی و حسن ظن به خداوند در یک حاکمیت را می­توان در تصمیم­گیری­هایی دانست که دلالت بر ایمان، شجاعت و در یک کلام، حسن ظن به خداوند و یاری او دارد.. وقتی حکومتی چشم امید به امدادهای غیبی و نصرت الهی دارد، یعنی بخیل و ترسو و حریص بر آن غلبه ندارند همچنین این حکومت هرگز و در هیچ شرایطی در بن بست قرار نمی­گیرد و از دشمن و قدرت او چنان یاد نمی­کند که گویی خدای روی زمین است. چنین حکومتی به رغم ضعف­های محتملش ارزش بودن دارد و شایسته نیست فضایل قدرت، هیبت، سطوت و امر و نهی­اش به عنوان نقاط ضعف تلقی و تحلیل شود.  

 

به قلم زهرا عجمی، حمیده حقیقت جوی و کاظم رجبعلی

  برای مطالعه ترجمه متن نامه روی ادامه مطالب کلیک کنید. 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۰۶:۲۷
کاظم رجبعلی