.

بایگانی

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۱ ثبت شده است

بیست و شش، هفت سال بیشتر نداشت  و مسول اعزام نیروی به جبهه ها حداقل در دو یا سه استان بود. کلّی پشت سرش  حرف بود و پدر و مادرهای بسیاری بودند که از ارتباط فرزندانشان با او می ترسیدند. روح لطیف و مهربانی داشت و آدم های خودش را هم به واسطه این لطافت و از مسجدها انتخاب می کرد مثل آهن ربای قوی قدرت جذب هر کسی را داشت. یکی از شگردهای او بردن بچه ها به کوه بود آن هم با ظرافت ها و برنامه چینی های خاصی که حاصلش فهم و بلوغ و بیرون آوردن بچه ها از عوالم کودکانه بود. خودش به تنهایی یک رود بود و هر جا که می آمد و پا می گذاشت، جریانی انسانی راه می افتاد  و همین باعث حساسیت های حسودان بسیاری می شد و همراه سرو صدا و نشاطی که در بقیه به وجود می آورد، خیلی ها هم حال بدی پیدا می کردند. عبدالعلی که بعدها به شهادت رسید، مثل نهری از بهشت بود که گاهی اعمال و رفتارهای او حکم آب را داشت حیات بخش بود و برطرف کننده عطش و البته باعث شوره زدن عده ای که چشم دیدن او را نداشتند. برخی از رفتارها و حرف های او، به ویژه مواقعی که مثلاً تحلیل سیاسی می کرد حکم لبَن و شیر را داشت که خوراک افراد را تأمین می کرد و برطرف کردن سوء تغذیه را در پی داشت. اداها و خوشمزگی ها و بگو و بخندهای او و حرف های پر از احساس و شیرینش در حکم خَمر و شرابی بود که برای کسانی که از آن می نوشیدند،  لذت و مستی فوق تصور به وجود می آورد. یک مستی معنوی و پر از احساس. کلمات عبدالعلی گاهی شربتی از عسل بود که شفای دل های زخم خورده محسوب می شد و اثر طبابت داشت. عبدالعلی نه فقط مسول اعزام نیرو به جبهه ها بلکه محمل تولید تدارکاتی بهشتی اعم از آب و غذا و دارو و نشاط یک جبهه بود. ضعف و سستی در او راه نداشت، حکومت می کرد بر دل های فراوانی از بچه های مسجد و قدرتی داشت بیش از قدرت چهل مرد با دلی که در استواری همچون پاره های آهن بود.

امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۹:۲۶
کاظم رجبعلی

رسول خدا (ص) فرمود: بهترین صحابه(همسفر) چهار نفر و بهترین سرایا(دسته قشون جهت اعزام مأموریت) دسته چهار صد نفرى و بهترین (جیوش)لشکر چهار هزار است و لشکر دوازده هزار نفرى اگر پایدارى کنند(صبروا) و صمیمى باشند(صدقوا) شکست پذیر نخواهند بود.( الخصال،  ج‏1 ؛ ص202).

با قید موضوع پس‌زمینه که مثلاً این روایت در شرایط آن روز عربستان و به اقتضای نوع جنگ تن‌به تنی که رواج داشته است کاری ندارم. قصد طرح این ادعا را هم ندارم که مثلاً یک دسته چهارصدنفری برای نجات مردم بحرین کافی است. نمی‌خواهم بگویم همین تعداد برای از بین رفتن اسرائیل کافی است. نمی‌خواهم بگویم با همین تعداد بساط آل سعود برچیدنی است. نمی‌خواهم تأکید روی صبروا و صدقوا داشته باشم که در این خصوص بحث‌های فراوانی شده است.

بحث بر روی عدد و نفرات در جهاد نرم است و جایگاهی که این موضوع در جهاد نرم دارد. آنچه مسلّم است در این عرصه احیای نفرات، موضوعی مهم بوده و زنده شدن هر نفر، معادل احیای همه بشریت است. و از جهت و زاویه دیگر، بدیهی است که افزایش نفرات، تحت شرایطی خاص می‌تواند مفهوم قدرت بیشتر داشته باشد. این شرایط خاص را می‌توان در این جمله خلاصه کرد که، هر افزایش و تعددی اثر قدرت ندارد، هیچ، بلکه عامل ضعف نیز می‌تواند باشد. اینجاست که مثلاً قید صبر و صدق که در روایت بالا آمده بود اهمیت پیدا می‌کند.

وقتی جایگاه نفرات معلوم شد، دو موضوع در جهاد نرم بسیار پر رنگ می‌شود اول اینکه چگونه می‌توان بر نفرات جریان حق افزود؟ و دوم اینکه در برابر کثرت عدو و دشمن چه باید کرد؟ پاسخ به هر دو پرسش، با خود انواع طرح و نقشه‌ها را تصویر می‌کند و راه‌های متعددی را پیش  پای مجاهد می‌گشاید. مثلاً در جهاد سخت برای پاسخگویی به این مهم بوده که ابزار و اسلحه‌هایی که کارآیی یک رزمنده را از یک نفر به چند نفر ارتقا بدهد، ساخته شده است. یک تیربار که در جای خوبی کاشته شده باشد حقیقتاً توان یک رزمنده را چند برابر می کند قدرت و امکان یک خلبان جنگنده با یک نیروی پیاده قابل مقایسه نیست. یک نفر می‌تواند نشریه‌ یا رسانه‌ای را اداره کند و نیرو و ظرفیتش میلیون‌ها برابر شود.  ولی بار ویژه‌ای در پرسش دوم وجود دارد و آن تأکید بر ظاهر قلیل نفرات در جبهه حق است. تأکیدی که چاره‌ای جز فراهم آوردن ابزاری با قابلیت چندین برابر کردن توان یک رزمنده باقی نمی‌گذارد و عاملی می‌شود برای ابراز شدت نیاز به امدادهای غیبی و اتصال به منشأ حیات و قدرت. در قرآن به شکل‌های مختلفی به این موضوع پرداخته شده است. مثلاً در جایی فرموده است: « اى پیامبر، مؤمنان را به جهاد برانگیز. اگر از [میان‏] شما بیست تن، شکیبا باشند بر دویست تن چیره مى‏شوند، و اگر از شما یکصد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز مى‏گردند، چرا که آنان قومى‏اند که نمى‏فهمند. اکنون خدا بر شما تخفیف داده و معلوم داشت که در شما ضعفى هست. پس اگر از [میان‏] شما یکصد تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز گردند، و اگر از شما هزار تن باشند، به توفیق الهى بر دو هزار تن غلبه کنند، و خدا با شکیبایان است». (آیات65و66سوره انفال) منطق این آیات همان منطقی است که جزای بدی را معادل آن بدی و پاداش خوبی را معادل ده برابر آن می‌داند. بر این اساس، با این منطق هفتادو دو نفر در مقابل سی‌هزار نفر که هیچ در مقابل همه کفر در همه زمان‌ها نیز کم نیست. با این منطق فاطمه(س) نسائنا، علی‌(ع) انفسنا و حسنین(ع) ابنائنا است. با این منطق سیصد و سیزده نفر برای یک انقلاب جهانی کم نیست که وحی خود حیات و قدرت می‌آفریند، وحی انسان را بیشمار می‌کند. امام سجاد(ع) فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۱:۱۹
کاظم رجبعلی

فضاسازی اول:

قرآن هم که خوانده شود، میزان فهم، وابسته به افق قاری قرآن است. مثلاً فهمی که ما از اعطای کوثر به پیامبر خواهیم داشت ممکن است سطحی بسیار عادی داشته باشد. در حالی که اگر در نظر بگیریم رسول خدا(ص) با شنیدن این خبر که خیرکثیر به ایشان اعطا شده است، غرق در حیا و رقّت می‌شوند، مفهوم دیگری ایجاد خواهد شد. با فرض یاد شده، عبارت فصل لربک و انحر، یعنی امر به نماز و قربانی، در پاسخ به حال زیبای یادشده و به هدف توجه الهی برای رسول خدا(ص) تفسیر می‌شود. خلاصه اینکه اگر افق مطالعه و تفکر بالا باشد نتایج صحیح و در سطح عالی خواهند بود و اگر این افق کوتاه باشد، برداشت حاصل شده نیز کوتاه خواهد بود. این منطقه همان جایی است که مفسرین را به دسته‌های مختلف تقسیم می‌کند و مثلاً برخی از خطاب‌های خاص به انبیا در قرآن، استنباط سهو و ترک اولی می‌کنند یا که به عکس، برخی به فهم صحیح نایل می‌شوند و ساحت انبیا را منزه از کوتاه‌فهمی‌های سخیف می‌دانند. انتقال به این میدان دید و این افقِ مبین، حکایت از بلوغ افراد دارد. و کار جهاد نرم به بلوغ رسانی جامعه است.

فضاسازی دوم:

از مداومت و جدیت تمام دوستانی که در این کلاس حضور دارند می‌توان به احساس فایده و تعلق‌خاطرشان پی برد تا جایی که اگر در همین مرحله کلاس را تعطیل کنیم، اکثراً رنجیده خاطر خواهید شد. اما بیایید یک عملیات را باهم تحلیل کنیم. هر کس به خودش مراجعه کند و ببیند آیا اگر به او گفته شود یکی دیگر از افراد کلاس را از حضور در این جمع منصرف کرده یا لااقل بدبین نماید، این توان را دارد؟ موفقیت او تا چه میزان خواهد بود؟(تقریبا پاسخ همه مثبت بوده و تفاوت در میزان تأثیرگذاری قابل تحلیل بود.) پس ظاهراً میزان آسیب‌پذیری ما در مقابل کسی که طرح قبلی داشته باشد، بسیار بالاست. خلاصه اینکه دوستان همگی بسیار بیشتر از آنچه که تصور می‌شد شُل هستیم.(وحشت حضّار) فکر می‌کنم ثبات ما در برخی جایگاه‌ها توجیهی جز خواست خداوند ندارد. تا امروز در هر کاری که مداومت داشته‌ایم، خدا ما را نگه داشت وگرنه با آمادگی که در پذیرش القائات منفی در ما وجود دارد، این مداومت عجیب به نظر می‌رسد.

 انتقال به این میدان دید و این افقِ مبین، حکایت از بلوغ افراد دارد. و کار جهاد نرم به بلوغ رسانی جامعه است. به نظر می‌رسد پس از این فضاسازی و افقی که برای همه ایجاد شد، می‌توان آسیب‌پذیری کمتری را در جمع یادشده شاهد بود.

فضاسازی سوم:

همه دوستان فرض را بر این بگذارند که خبر موثقی از غیب رسیده است که همگی در جهنم خواهیم بود و هیچ جای اغماض و مغفرتی هم نیست و این سرنوشت قطعی ماست، پس از شنیدن این خبر و اطمینان از صحت آن، واکنش هر یک چه خواهد بود؟ تکلیف ما با دینی که داریم چه خواهد بود؟مثلاً با نماز چه خواهیم کرد؟پاسخ‌ها عمدتاً معطوف به اندوه شدید یا انفعالی است، تا اینکه بخشی از مناجات علی(ع) خوانده می‌شود. مناجاتی که با فرض جهنم رفتن و عذاب و محرومیت هم اعلام بندگی خداوند در آن موج می‌زند. احساس در این فضا، اعلام امیدواری به خداوند و تحلیل عقلی نیز با یک محاسبه معمولی به این نتیجه منجر می‌شود که انسان راهی جز خوب بودن و بندگی ندارد، اصلاً کار دیگری بلد نیستم، با چنین فرضی هم اگر بر دین خدا باقی باشم زندگی پوچی نخواهم داشت. انتقال به این میدان دید و این افقِ مبین نیز، حکایت از بلوغ افراد دارد. و کار جهاد نرم به بلوغ رسانی جامعه است.

فضاسازی چهارم:

شب فرا رسید حسین علیه السلام یارانش را جمع کرد و خداى را سپاس و ستایش گفت و سپس روى به یاران کرده و فرمود: اما بعد، به حق که من، نه یارانى نیکوتر از شما می­شناسم و نه خاندانى نیکوکارتر و بهتر از خاندان خودم، خداوند به همه شما، پاداش نیک عطا فرماید. اینک تاریکى شب شما را فراگرفته­است، شبانه حرکت کنید و هریک از شما دست یکى از خانواده مرا بگیرد و پراکنده شوید و مرا با اینان واگذارید که به جز من با کسى کارى ندارند...

ایجاد چهار فضای یاد شده به خوبی در این نوشته منعکس نیست و نوشته پیش‌رو نمی‌تواند منتقل کننده فضاهای یاد شده باشد. اما در همین حد هم شاید یک نکته مسلّم است و آن این‌که رسانیدن افراد به بلوغ، که حاصل تجربیات در خط سیر زندگی یا فضاسازی است، به خوبی نشان‌دهنده تفاوت یک کلاس درس با میدان جهاد است. چرا که بلوغ با دانستن‌های سطحی از پاره‌ای مسایل ایجاد نمی شود بلکه ابزارش ایجاد فضایی است که فرد آن علم را وجدان و تجربه می‌کند. مسأله افق مخاطب و میدان دید اوست و تأثیری که سطح یک مخاطب در فهم یک موضوع دارد. گاهی نوع خاصی از زندگی انسان‌ها را به بلوغ یاد شده می‌رساند مثلاً یتیمی را در نظر بگیرید که تجربیات ویژه‌اش او را در افقی بالاتر از هم‌سالانش قرار داده است اما نکته اینجاست که الزاماً هزینه پختگی از دست دادن عزیزان یا مسایل مشابه نیست. این پختگی با ساختن فضاهایی که خیال وتحلیل هم به کمک آن می‌آیند و با ملاحظه ظرافت‌هایی قابل ایجاد است. فضاهای یادشده هر کدام حاوی پیام‌هایی بودند که اهمیتشان به هیچ‌وجه در ردیف پیام‌های دیگر قرار ندارد. به قول معروف حکم شاه‌کلید را دارند. شاه‌کلیدی که می‌تواند ضعف‌ها را از بین برده قلب‌ها را به استحکام پاره‌های آهن کرده و توان یک نفر را به توان چهل مرد ارتقا دهد، چون افق دید افراد را بالا می‌برند. امام سجاد علیه السلام فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)

 

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۷:۰۶
کاظم رجبعلی