.

بایگانی

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

الان که مشغول نوشتن این سطور هستم، هفته­ها از برگزاری این جلسه گذشته است؛ معمولاً این بخش از نوشته را ترجیح می­دهم دوستان حاضر در جلسه بنویسند چون هدفش ایجاد تصویر و نمایی از حال و هوای حاکم بر کلاس، لااقل از زبان یکی از شرکت­کنندگان است؛ تا بتواند به عنوان تجربه­­ای از ثبت فضای یک کلاس برای هر خواننده­ای که این مطلب را می­خواند و در آنجا حاضر نبوده ایجاد حس حضور کند، به هر حال بنا به دلایلی این امر میسر نشد و من بعد از زیر و رو کردن خلاصه و نکته­برداری­های خانم حقیقت­جو، غیر از سیر علمی بحث، این نکته یادم می­آید که جلسه را با خلاصه­ای از آنچه در پنج جلسه قبل گذشت شروع کردیم. به برکت وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) موضوعات عالی و باشکوه بوده است به ذهنم می­رسد که به طرزی ناآگاهانه بیان سیر جلسات گذشته با موضوعی که در جلسه ششم مطرح شد ارتباط معنایی داشته و تصادفی نبوده است. چون در این جلسه به بررسی ارکان و اجزاء حکومت امیرالمؤمنین(ع) از این حیث پرداختیم که هر جزئی از این اجزاء با هم ارتباط دارند و افساد و اصلاح هر کدام مستقیماً در دیگر اجزاء جامعه نیز مؤثر است، مثل همان حکمت بنی آدم اعضای یک پیکرند که اصل عبارتش از علی(ع) بوده و به مدد بیت شعری سندش به نام سعدی علیه الرحمه هم نخورده بلکه سر در سازمان ملل صاحبش شده، آن هم کی دیده و کی شنیده!!

  • چنان­که اشاره شد هر اختلالی در اجزاء و اعضای یک انسان، باعث اختلالی کلی در او می­شود علت این موضوع به جامع بودن حیات باز می­گردد، حیات بر همه اجزاء انسان حکومت دارد و هر قسمتی از قلمروش که به هر دلیل در این حاکمیت قرار نداشته باشد، آن انسان سالم تشخیص داده نمی­شود. در کلامی از حضرت علی(ع)پایه­ای ترین مصادیقی که دلالت بر حکومت حیات بر انسان دارند، آب و غذا و لباس و نکاح اوست، محرومیت از هر کدام به نحو خاص خود منجر به اختلال و عدم حیات می­شود. البته هر قطع جریان حیاتی در آن و لحظه صورت نمی­گیرد و گاهی نابودی، اجلی دارد چند ساله و حتی ممکن است چند قرن نیز به طول بینجامد. چنان­که در مورد بی میلی انسان­ها به ازدیاد نسل نابودی در فرآیندی چند ساله اتفاق می­افتد.  بهره­گیری از آب و غذا و لباس و نکاح یا نیازمند غریزه­ای قوی است تا به الزام خود هم ضمانتی باشد  بر سلامت این عناصر و هم بهره بردن قطعی از این مواهب. چنانکه حیوانات به دلیل غریزه قوی، هم بهره سالم از آنها می­برند و هم تخطی از الزام به استفاده آنها نمی­کنند. و یا نیازمند دین و وحی و امر و نهی و شریعتی است که همان ضمانت­ها را در بستری آزاد فراهم نماید. این ضرورت مختص انسان است زیرا غریزه­اش مانند حیوانات قوی و تعیین کننده نیست. از این رو دین و وحی برایش اهمیت حیاتی دارد.
  • در ادامه و توضیح کلام یاد شده از امیرالمؤمنین(ع) می­توان گفت، بهره­مندی انسان از آب و غذا و لباس و نکاح، در دامنه وسیع خود، آنجا که موضوع جامعه به میان می­آید، پیچیده تر می­شود مثلاً ضرورت عمارت و آبادانی که همان تلاش برای توسعه کشاورزی و به تبع آن دامداری است، مؤلفه­ای به نام عمارة را به عنوان اصلی مهم در حیات جامعه مطرح می­کند. که اگر عمارتی در کار نباشد جامعه انسانی دستش از غذا و لباس و به طبع نکاح کوتاه است؛ و این یعنی قطع جریان حیات. این پیچیدگی با مؤلفه دیگری به نام «اجارة» جالب­تر می­شود  اجاره همان اجیر گرفتن و به خدمت گرفتن کار و سرمایه دیگران است که ابتدا با عمارت پیوند می­یابد و بعد با عناصر حیات گره می­خورد زیرا اگر اجاره نباشد عمارت توسعه نمی­یابد و مدیریت و برآورده کردن تنوع نیازها هم میسر نیست. مالکیت در این بستر و نیز منازعات بر سر آن  و ضرورت پیمان­نامه و سند و ثبت، ضرورت نظام اداری و دیوانی را به وجود می­آورد عنصری که در کلام علی(ع)به «تجارة» موسوم است. در این میان ضعفا و مستمندانی هم هستند که دستشان از هر سرمایه و مهارت و توانی کوتاه است پس نمی­توانند به آب و غذا و لباس و نکاح دسترسی داشته باشند و این یعنی تهدید حیاتشان؛ این موضوع مؤلفه­ای به نام «صدقات» را پیش می­کشد و تهدید حیات را، با بخشی از مال اشخاص دارای تمکن که صرف افراد بی بضاعت و ضعیف شود برطرف می­کند. همه این مؤلفه­ها نظام و مدیریتی نیاز دارند که به منبع وحی متصل بوده و تضمینی باشد برای به­دست آوردن احکام و تقویت افرادی که به استخراج و اجرای آن اشتغال دارند، علی(ع) از این مؤلفه به عنوان «اشاره» یاد می­کنند.
  •   توضیحات فوق باید منجر به این نتیجه شود که حکومت علاوه بر عنصر قدرت، نسبت مستقیمی با حیات دارد. بهره بیشتر از حیات، قدرت ایجاد کرده و مکانیزم ایجاد قدرت را هم از هماهنگی میان اجزاء ایجاد مینماید. این نکته در فهم کلام پیش­رو از امیرالمؤمنین(ع) بسیار مؤثر است: «ای مالک، بدان! مردم از گروه های گوناگونی می باشند که اصلاح هر یک جز با دیگری امکان ندارد، و هیچ یک از گروه ها از گروه دیگر بی نیاز نیست. از آن قشرها، لشکریان خدا، و نویسندگان عمومی و خصوصی، قضات دادگستر،‌ کارگزاران عدل و نظم اجتماعی، جزیه دهندگان، ‌پرداخت کنندگان مالیات،‌ تجار و بازرگانان،‌ صاحبان صنعت و پیشه وران، و نیز طبقه ی پایین جامعه، یعنی نیازمندان و مستمندان می باشند، که برای هریک خداوند سهمی مقرر داشته و مقدار واجب آن را در قرآن یا سنت پیامبر (ص) تعیین کرده که پیمانی از طرف خداست و نگهداری آن بر ما لازم است».
  • تأکید امیرالمومنین (ع) بر ارتباط ارکان به هم مرتبط در حاکمیت، و اینکه اصلاح هرکدام وابسته به دیگری است، نکات و نتایجی را به ذهن متبادر می­کند که از جمله آن این نکته است که، حاکمیت نباید از هیچ جزء خود غافل شود یعنی نمی تواند به بهانه اینکه متمرکز بر اصلاح بخشی از اجزاء حکومت هستی و بقیه را در نوبت­های بعدی گذاشته­ای، از آنها غفلت شود. مثلاً نمی­شود به تقویت سپاهیان به شکلی پرداخت که از دستگاه قضا غفلت شود زیرا همین غفلت، آن اصلاح را تحت­الشعاع خود قرار می­دهد و معمولاً سقوط­های غیر منتظره و غافلگیرانه سیاست­ها و حکومت­ها از همین جا نشأت می­گیرد. نکته یاد شده در مقام کلان و کلی است اما از زاویه­ای دیگر نکته­ی به ظاهر متضاد هم می­توان نتیجه گرفت و آن اینکه چون همه اجزاء حکومت به هم مرتبط هستند، پس اصلاح شأن یا جزئی از حکومت منجر به بهبودی بقیه نیز می­شود با این تعبیر مثلاً اصلاح شأنی به نام امنیت به شرط داشتن برنامه و حکم الهی، خودبه خود رونق دیگر اجزاء را هم در پی دارد. جمع این دو نکته وابسته به دانستن جایگاهی است که هر بخش دارد مثلاً بخشی مثل امنیت، جامعیت بیشتری داشته که توجه به آن سایر شئون را بهبود داده و اگر بخشی که این جامعیت را ندارد اولویت داده شود، امکان شکست و افساد وجود خواهد داشت. گفتنی است درک عنصر زمان و مکان در این اولویت­بندی مهم است و می­تواند در شرایط مختلف اولویت­های متفاوتی ایجاد کند. این نکته هم مهم است که گاهی اصلاح یک شأن به دلیل سهولت و باز بودن مسیر اولویت می­یابد چون می­تواند به عنوان فتح و دریچه ورود به اصلاح سایر شئون محسوب شود.
  • جامعه اسلامی زیر مجموعه جامعه­ای جهانی است که شامل دوستان و دشمنانش می­شود، و بنا به همان قاعده­ای که اصلاح یک شأن به تنهایی حقیقتاً اصلاح آن شأن نیست، و تا همه اجزاء اصلاح نشود همه اجزاء اصلاح نمی­شود، باید در سر اندیشه حکومت بر جهان را بپروراند به بیان دیگر حکومتی حکومت اسلامی است که دغدغه اجرای همه اسلام را داشته باشدحکومت اسلامی بدون حکومت جهانی ناممکن است. پس حکومت اسلامی به بیان دقیق کلمه تا جهانی نشود حکومت اسلامی نیست و این مسأله باخود نتایج مهمی را مطرح می­کند. از جمله اینکه چرایی اصرار امیرالمؤمنین(ع)بر کنار گذاشتن معاویه معلوم می­شود. چرایی و ضرورت وضعیت جهادی در جامعه اسلامی را نشان می­دهد و نیز تأکید بر کمیت توسعه را خیلی بیشتر از آنچه در اذهان وجود دارد روشن می­کند.
  •  در توضیح ضرورت بر کمیت در حکومت اسلامی می­توان فهمید چرا رسول خدا(ص) در اداره جامعه و اعطای برخی مسئولیت­های اجرایی و نظامی حتی از منافقین هم بهره می­بردند و چرا به مؤلفة قلوبهم سهم بیشتر می­پرداختند و چرا بر ازدیاد نسل تأکید داشتند. گویی ایشان به زیر کشیدن طاغوت را مهمتر از زندگی با منافقین و تحمل مشکلات آنها می­دانستند و گویی بر عکس کسانی که می­گویند تا امکانات آموزشی و تربیتی فراهم نبود فرزند آوری ناصواب است، اصرار بر ازدیاد نسل داشته باشند و ایجاد این زمینه­ها را مقدم بر آن نمی­دانستند. چون می­دانستند چه می­کنند اول مبارزه با طاغوت و بعد ایجاد اقتضائات دیگر.
  • ساختار حاکمیت اسلامی بر اجزایش، همان حاکمیت حیات بر جامعه است حاصل این نکته پیوسته دانستن اجزاء حکومت اسلامی است و در نتیجه شفافیت در قواعد حرکت از جزء به کل و از کل به جزء در اصلاح شئون حکومت است، پیام جدی این امر ضرورت راهبرد و استراتژی و سیاست­های هجومی و فعال است. با این تعبیر حکومتی که مبنای الهی دارد باید به صدور و توسعه خود در بیرون از مرزهایش اهتمام بورزد، که در غیر این صورت، شئون داخلی­اش هم اصلاح نمی­شود.با این فرض، این حکومت چون به صدور انقلاب می­اندیشد، ارزش بودن دارد.

به قلم خانم حمیده حقیقت­جوی و کاظم رجبعلی

                                    برای مطالعه ترجمه متن نامه روی ادامه مطالب کلیک کنید. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۲۹
کاظم رجبعلی

امروز استاد متن نامه رو مرور می کرد، و جالب اینکه اصرار داشت متن عربی آن را بخواند. انگار برایش گذشتن از حتی یک واو هم سخت بود. حق داشت! بماند که شنیدن ترجمه های استاد هم حال و هوای خودش را دارد و در تحلیل و تفسیرهای او ابعاد ادبی و کاربردی نهج البلاغه، به طرز هیجان آورتری تبیین می­شود. حرف از نحوه اِعمال حاکمیت­ بود اینکه حکومت چگونه بودنش حس می­شود. حتی الان که سر کلاس نشسته­ایم با فرض اسلامی یا طاغوتی بودن حکومت چه چیزهایی را می­توان به عنوان آثار یک حکومت شناخت واقعاً این کلاس در هر دو شرایط چه تغییراتی دارد؟ گریزمان به روایت­های دیگر هم برای فهم مطالب خیلی مفید بود ای کاش همه دوستانی که دنبال راهی برای بصیرت و بینش بیشتراند یا با ما کلاس هایمان را بیایند یا حداقل سری به این نامه بزنند. بد نیست دنیای رفتار و کردار رهبرانمان را از دریچه چشمان امیرالمومنین(ع) ببینیم. ستارگان درخشانی داریم که به آنها باید بالید و البته رفتارهای نامناسب برخی نیز، بسیار معنادار است.

  • اعمال حاکمیت، در یک تمثیل ساده، شبیه اعلان و رسمیت یافتن یک ازدواج یا برش و نفوذ یک پدر یا نافذ بودن یک اراده است. پیداست که عنصر پذیرش در این مصادیق و در واکنش به اراده کننده نقش اساسی را دارد.
  • در حدیثی از امیرالمؤمنین(ع) هیبت، سطوت، قدرت، امر و نهی، به عنوان عناصر و مؤلفه­هایی معرفی شده­اند که در حقیقت مراتبی از صفت ملِک هستند. این عناصر همان ابزار و وسائطی هستند که اِعمال و نفوذ دادن حاکمیت و اراده حاکم را میسر می­کنند. هیبت همان ابهتی است که به عنوان پس­زمینه، امر یا نهی را نافذ می­کند؛ بدون اشاره­ای مستقیم و در واقع این مخاطب است که صادر کننده­ی امر و نهی را دارای ابهت می­یابد. منظور از سطوت، قاطعیت در اِعمال و ایجاد حاکمیت است. قدرت نیز همان روح و سببی است که اگر نباشد این عناصر مجال تحقق نمی­یابد در حقیقت این اِعمال قدرت است که خود را به شکل  امر و نهی و یا قاطعیتِ در آن نشان می­دهد و هیبت و ابهت نیز رؤیت و نظاره قدرت در صورت و وجهی است. جالب است بدانید که وقتی تصویر ما از حکومت اسلامی ذهنی و به دور از واقعیات باشد همین عناصر و مؤلفه­ها به عنوان نقطه ضعف تلقی می­شود گویی افراد تاب تماشای قدرت و هیبت و سطوت و امر و نهی را ندارند و در بسیاری از مواقع آن را با ظلم یکی می­دانند. در چنین شرایطی به دلیل معیوب بودن دستگاه تحلیلی افراد الفبای حکومت عدل به عنوان ضد خود تلقی می­شود.
  • به دلایلی که ذکر شد در نامه امام علی(ع) به مالک اشتر عناصر یاد شده با ظرافت فوق­العاده­ای در کلیدواژه رضایت تبیین شده­اند، رضایت در حقیقت همان پذیرش حاکمیت است که از سوی مخاطب ابراز شده و معنایش به رسمیت شناختن هیبت و سطوت و تمکین نسبت به امر و نهی است.
  • طبیعتاً مطلوب هر نظام حکومتی و هر حاکمی جلب رضایت کسانی است که بر آنها حکومت می­کند. اما در ترتیب اولویت رضایتمندی، برخی رضایت توده­های مردمی را ضروری می­دانند و برخی به سمت جلب رضایت نخبگان حرکت می­کنند. امیرالمؤمنین(ع) در این خصوص به مالک می­فرماید: «باید محبوبترین امور نزد تو میانه‏ترینش در حق، و همگانى‏ترینش در عدالت، و جامع‏ترینش در خشنودى رعیت باشد، چرا که خشم عموم خشنودى خواص را بى‏نتیجه مى‏کند، و خشم خواص در برابر خشنودى عموم بى‏اثر است. و به وقت آسانى و رفاه احدى از رعیّت بر والى پر خرج‏تر، و زمان‏ مشکلات کم یارى تر، و هنگام انصاف ناخشنودتر، و در خواهش و خواسته با اصرارتر، و زمان بخشش کم سپاس‏تر، و وقت منع از عطا دیر عذر پذیرتر، و در حوادث روزگار بى‏صبرتر از خواص نیست. همانا ستون دین، و جمعیّت مسلمانان، و مهیا شدگان براى جنگ با دشمن توده مردمند، پس باید توجه و میل تو به آنان باشد».  البته از این روایت نباید چنین برداشت کرد که سعی افراد نباید به سمت تبدیل  شدن به عنصر مؤثر و یا به تعبیر دقیق در جرگه خواص در آمدن باشد؛ بلکه باید در نظر داشت در جامعه­ای که افراد به دور از معنویت قرار دارند، خواص آن، به جهت طبقاتی در محل اصابت و ابتلا به خلقیات ویژه­ای هستند که پسندیده نیست. البته در میان عوام هم عناصری پیدا می­شوند که همان خلقیات را دارند لکن امکانات و مجال آن برایشان فراهم نبوده است. این موضوع را به خوبی می­توان از جمله پیش رو که از زبان حضرت علی(ع) صادر شده ملاحظه کرد: «از رعیت، آنان را که عیب جو ترند از خود دور کن»
  • به هر حال رضایت افراد غالباً در به­کارگیری صحیح آنها در امور حکومتی حاصل می­شود عنصر به کارگیری مهره­ها مؤلفه­ای مهم در اِعمال و کارآمدی حکومت محسوب می­شود. پس نحوه انتخاب و چینش مهره­ها عامل مهمی در تشدید یا تضعیف عنصر رضایت و تبع نفوذ حاکمیت است.
  • حکومتی که رضایت مردم را فدای رضایت نخبگان می­کند روی رضایت را نخواهد دید و در نتیجه حقیقتاً حاکمیتش دوام یا عمق لازم را نخواهد داشت. مظهر این توجه گاهی بستر قرار دادن هر کدام جهت انتخاب مسئولین است و گاه زمینه­های دیگری را شامل است: «بدان ای مالک! هیچ وسیله ای برای جلب اعتماد والی به رعیت بهتر از نیکوکاری به مردم،‌ و تخفیف مالیات، و عدم اجبار مردم به کاری که دوست ندارند، نمی باشد؛‌ پس در این راه آنقدر بکوش تا به وفاداری رعیت، خوشبین شوی،‌ که این خوشبینی رنج طولانی مشکلات را از تو برمی دارد» در عبارت فوق، حضرت به سه مولفه اشاره ­کردند، برّ و از خودگذشتگی، تخفیف مالیات و عدم اجبار مردم به کاری که دوست ندارند و حاصل آن را عنصری به نام وفاداری دانستند.
  •  حکومت­ِ حقی که وفاداران بیشتری دارد و در توسعه ی وفاداران موفق­تر است، به ساحت تحقق عملی صدق نزدیک است. وفاداری با رضایت حاصل می­شود و در حقیقت رضایت، شرط لازم آن است. رضایت حقیقی با معنویت سنخیت دارد و در برآورده ساختن منویات دنیایی جامعه خلاصه نمی­شود با این تعبیر، اگر حکومتی رفاه بیشتری برای مردم فراهم آورد، الزاماً رضایت مردم را با خود ندارد. رضایت حاصل القاء و جریان دادن نگاه خوشبینانه به خداوند است؛ به همین دلیل آثاری که برخاسته از عدالت هستند همچون نظام درست و مناسب تشویق و توبیخ و یا حفظ روش و سنت­های پسندیده گذشته و یا بهره نگرفتن از افراد بدسابقه و بدنام و امثال آن در نظر علی(ع) بسیار مهم تلقی می­شوند چون در حاصل شدن رضایت نقش اساسی دارند. البته این موضوع از نظر علی(ع) شاخصه­ای مهم برای تشخیص دارد ایشان سیاستی را که برآیندش سوءظن به خدا باشد مردود دانسته و امید به خداوند را به عنوان عنصر کلیدی در انتخاب و چینش مهره­های حکومتی و به تبع ایجاد رضایت در جامعه دخالت می­دادند. اینکه علی(ع) می­فرماید: «عیب جو را به خودت نزدیک نکن، ‌عیب جو نزدیک کنی یعنی از جامعه کشف عورت کرده ای.و جامعه بی آبرو شود تو هم بی آبرو خواهی شد.» و اینکه فرمود: «بخیل را در مشورت کردن دخالت نده،‌که تو را از نیکوکاری بازمی دارد، و از تنگدستی می ترساند و ترسو را در مشورت کردن دخالت نده، که در انجام کارها روحیه ی تو را سست می کند. و حریص را در مشورت کردن دخالت نده ، که حرص را با ستمکاری در نظرت زینت می دهد.» از آن روست که افراد مذکور منشأ و منبع بدگمانی به خداوند و القاء کننده ناامیدی در جامعه هستند. این حقیقت در تعبیر پیش رو گویا تر است آنجا که علی(ع) می­فرمایند: «همانا بخل و ترس و حرص، غرائز گوناگونی هستند که ریشه­ی همه آنها بد گمانی به خدای بزرگ است» حاصل این جملات این است که بد گمان به خدا را در امور دخالت نده زیرا هر سه تای اینها(بخیل و ترسو و حریص) درواقع هم ترسو هم بخیل و هم حریص هستند. بخیل ترسوست که بخیل شده، حریص هم حرص می زند چون بخیل است چون ترسوست. درواقع همه همدیگرند و وجه مشترک همه آنها، سوء ظن به خداست. و ظاهراً همین سوء ظن است که خود را در عدم وفاداری و خیانت به نظام اسلامی نشان می­دهد. در سایه تعابیر فوق مناط این حکم که حاکم به خواص یا عوام نزدیک شود، بدگمانی یا خوش­گمانی به خداست.
  • با این تعبیر، آنچه که حکومت اسلامی را از سایر حاکمیت ها متمایز می­کند، روحیه امید و حسن ظن به خدا و داخل کردن این روحیه در مؤلفه­های تدبیر است. شخصی که سوء ظن به خداوند دارد در حقیقت نسبت به حاکمیت خداوند رضایت نداشته و آن را نپذیرفته است پس چگونه ممکن است نسبت به حکومت اسلامی تمکین کند؟ تجلی خوش­بینی و حسن ظن به خداوند در یک حاکمیت را می­توان در تصمیم­گیری­هایی دانست که دلالت بر ایمان، شجاعت و در یک کلام، حسن ظن به خداوند و یاری او دارد.. وقتی حکومتی چشم امید به امدادهای غیبی و نصرت الهی دارد، یعنی بخیل و ترسو و حریص بر آن غلبه ندارند همچنین این حکومت هرگز و در هیچ شرایطی در بن بست قرار نمی­گیرد و از دشمن و قدرت او چنان یاد نمی­کند که گویی خدای روی زمین است. چنین حکومتی به رغم ضعف­های محتملش ارزش بودن دارد و شایسته نیست فضایل قدرت، هیبت، سطوت و امر و نهی­اش به عنوان نقاط ضعف تلقی و تحلیل شود.  

 

به قلم زهرا عجمی، حمیده حقیقت جوی و کاظم رجبعلی

  برای مطالعه ترجمه متن نامه روی ادامه مطالب کلیک کنید. 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۰۶:۲۷
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

چشمان شما که روشن می­شود، امامت چشم روشن است، که این نرگس نگران، محل تدارک خداست برای بزرگ­ترین چشم روشنی آفرینش!

کتاب چشمانتان آیین رب العالمین است که حقایق آن به تدریج  باریدن می­گیرد و در تریِ دیدگان، جایی برای تردید و ریب نمی­گذارد!

چه کسی افترا زد که حسن، یک بار هم به حج نرفت؟ مراعات چشمان شما، خود مناسک حجّی نیکوست و حضرت حسن، نه همه سال، که همه‌ی سال­، مو به مو  مناسک را از احرام تا قربانی، مُحرم چشمان شما بود!

چشمان شما تدبیر امر خداست که افقِ یک باز و بسته شدنش، به مقیاس ما، روزی است هزارساله!  

پر شدن زمین از عدل و قسط، پیش­کشِ یک نگرانیِ چشمان شماست که هر بار چشمتان  پر و خالی می­شود، تدبیر الهی، در خلقتی احسن متجلی است که در این دشت تا چشم کار می­کند شقایق زار است!

نگرانی چشمان شما حصر ایمان است و فقط کسانی به آیات خدا مؤمنند که از نگرانی چشمانتان نگران شدند و به سجده افتادند! وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ!

قرائت چشمان شما، سجده­ای واجب دارد و نمی­توان نگران چشمانتان نشد وقتی که شعاع توجهتان انسان را از مضاجع می­کَند و بستر را تهی می­کند به خوف و طمع بزرگ­ترین چشم روشنی آفرینش! 

نیم فتحِ نگران چشمانتان، یوم الفتح خداست که ایمان به نسبت باز و بسته آن تعریف می­شود!

علامت ظهور است چشمان شما که هر گاه این حضرتِ نگران، به انتظار رجز خواند، مجالی برای کافر و فاسق نیست!       

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۵
کاظم رجبعلی