.

بایگانی

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

در عراق تجسم کردم زندگی ای را که انسان مثلا با یک غیر هم زبان داشته باشد...سطح تماس بسیار محدود خواهد بود.

انگار که دایره لغات دامنه تماس دو نفر با یکدیگرند. لغات که کم باشند انگار سامعه نیز کم کار می کند...

متوجه شدی؟

به همین دلیل، واقعا ما با بچه ها، رابطه محدودی داریم. مثلا حدود ده درصد همدیگر را می شنویم و به هم می گوییم.

متوجه شدی؟

بچه ها به کنار؛ همون ده درصد میان افراد با یکدیگر مفاهمه و رابطه برقرار است....

گرفتی؟

اینکه خیلی کارها را می دانیم و لی نمیکنیم، به خاطر ضعف شنیدن است. سر و صدا زیاد است....

گوش کَر کُنک همان ابلیس است با صوت منحوسش....جنس این صوت بلس است؛ یعنی یأس شدید...

فهمیدی چرا بعضی کارها را نمیکنی؟ چرا عقبی؟ چون مأیوسی...مأیوس که نباشی می شنوی...وقتی شنیدی، می کنی... «انجام بده» یعنی مأیوس نباش!

فهمیدی؟

امام یعنی کسی که می شنود و می شنواند....هر وقت صدایش را می شنوی با نشاطی...کار انجام می شود...

بلده به بچه بگه ساکت و بچه ی زبون نفهم، مثل یک چهل ساله بگه «چشم»....

صدا میاد؟

چهارده معصوم یعنی چهارده صدای رسا...

چهارده احتجاج...

چقدر نیاز به شنیدن و شنیده شدن داریم....

السلام علیک یا اباعبدالله...

اوه اوه اوه...





۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۵ ، ۰۰:۳۹
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

هر کس از خدا رضا شد مثل آبِ روان است. همه او را می‌خورند. همه او را می‌نوشند و لذّت می‌برند. کسی که از خدا رضا شد دیگر سخط نیست، غصّه و هجران نیست. بَعدُ الرِّضا لاسَخَط.
لایَملکُ لنفسه نَفعا و لاضَراً (مستدرک الوسایل جلد 5 ص 120)، نه احتیاج دارد نفعی به کسی بدهد و نه اینکه ضرری از کسی به او می‌رسد. کسی که رضاست اوراق شده است. قطره‌ای بود که به دریا افتاد و دریا را قبول کرد. قطره که بود از دریا می‌ترسید. بلکه نه! می گفت من آبم. یعنی چرا به دریا بروم؟ نمی‌دانست دریا هم آب است. تا فهمید، به دریا افتاد.
مومن مثل ماهی است که وقتی به دریا می‌رسد از دست شخص به آب می‌جهد. هیچ نمی‌گوید منِ چهار انگشت ماهی، در این اقیانوس که اگر کشتی یکسال در آن سفر کند به جیای نمی‌رسد چه خواهد کرد، در آب می‌جهد. مومن هم این طور است. آنقدر رضای خدا را دوست دارد و آنقدر محبّت محبوب را دوست دارد، مثل یک ماهی می‌ماند که به آب رسیده است. ماهی دست کسی است که او را از آب گرفته است، اما تا دریا را می‌بیند درون آب می‌برد. مخصوصاً اگر او را کمی هم شل گرفته باشند. درون آب می‌پرد. هیچ نمی‌گوید به دریای افتاده‌ام که حد ندارد. کیفش به راه است و آفت ندارد. همه جا می‌رود و همه جا می‌گردد. ذکر خدا مثل آب است و مومن هم تشنه است. ذکر خدا مثل آب نیست، خود حقیقتّ آبهای عالم است. مومن که به این آب افتاد سیر می‌شود.(حاج اسماعیل دولابی)

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۵ ، ۰۵:۵۶
کاظم رجبعلی