.

بایگانی

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۱ ثبت شده است

تو را به تماشا ایستادن، تماشای آسمان نیست، ایستادن در آسمان است؛ پیچیده شدن در پوششی که ستاره­ها را نزدیک می­کند. که چون به آسمان نگاه شود از آسمان نگاه می­شود!

به تو نگاه کردن از تو نگاه کردن است از آنجا که در افق اعلایش محو شدن هر ستاره­ای سوگند می­شود و هیچ نطقی جز وحی به گوش نمی­رسد که از آنجا هر نطقی غیر از وحی، هواست.

به تو نگاه کردن از تو نگاه کردن است از آنجا که انسان را علم  با قوت در آغوش می­گیرد و بر او استیلا می­یابد و آنچنان به خدا پیوندش می­دهد که فکان قاب قوسین او ادنی

تو را تماشا کردن، تماشای آسمان نیست که آسمان را در آغوش کشیدن است، گوش تیز کردن برای خبر گرفتن از عظمتی که محتوایش فاوحی ما اوحی است!

نگاه کردن به تو دیده شدن است، که اگر چیزی دیدنی باشد پیچیده می­شود در زلالی و شفافیت چشمی که قلبش تکذیب نمی­کند.

به تو نگاه کردن از تو نگاه کردن است از آنجا که خدا ملاقات می­شود آنجا همان محل قرار، نزد سدرة المنتهی- عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى‏- إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ ما یَغْشى-‏ ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى

به تو نگاه کردن جهت یافتن است رؤیت آیات کبرا و رهیدن از هر خرافه و انحراف و رها شدن از هر مبلغ محدود از علم.

تو مبلغ بی­نهایت علمی آنجا که حد بی نهایتش را با موسی(ع) و ابراهیم(ع) تخمین می­زنند آنجا که الی ربک المنتها 

به تو نگاه کردن از تو نگاه کردن است از آنجا که گریستن و خندیدن مبلغی بی نهایت می­یابد که چون می­خندی و گریه می­کنی مردن و زنده شدن بی­نهایت می­شود.

و چه جای تعجب که به تو نگاه کردن، به خاکِ سجده افتادن است. قرار گرفتن در آسمانی که مبلغش بی­نهایت عبودیت است.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۱ ، ۱۸:۱۴
کاظم رجبعلی

در اردو بردن و ایجاد آمادگی­های روحی و جسمی، صاحب سبک بود شهید عبدالعلی ولایی. اردوهای او از حیث روز و شب و گرما و سرما و همچنین از حیث مکان، اینکه کوه یا باغ یا زمین کشاورزی و یا مکان زیارتی باشد و نیز از حیث محتوا و معنایی که برای هر یک از بسترها در نظر گرفته بود قابل تقسیم بندی بود.

تحلیل­های سیاسی خود را در اردوهایی که بچه­ها را به باغ می­برد انجام می­داد در همان جلسات بود که اخبار سرّی از تحرکات مخرب مهدی هاشمی و موضعگیری­های ناصواب آقای منتظری را به بچه­ها بدون هیچ کم و کاست می­گفت.

گاهی هم از قبل با صاحب یک زمین زراعی هماهنگ می­کرد و بچه­ها را شبانه به آنجا می­برد و در حالی که خربزه قاچ می­کرد و دست بچه­ها می­داد دم علی علی می­گرفت. و یا از کسانی­که صدای خوبی داشتند می­خواست که تلاوت قرآن یا ذکر مناجات داشته باشند.

کوه بردن­هایش قصه دیگری داشت و عمده آن همراه با ورزش­های سخت و کم کردن لباس در سرمای زمستان، و یا در تابستان­های گرم داشتن قمقمه اما نخوردن آب بدون اجازه بود و با این روش­ها هم توان جسمی و هم روحیه ولایت­پذیری را فعال و یا تقویت می­کرد. این کوه رفتن اگر شب بود رنگ مناجات و راز و نیاز به خود می­گرفت و هر کس اجازه داشت در گوشه­ای یا در پناه تخته­سنگی خلوت کند و با خدای خودش راز و نیاز داشته باشد. و نهایتاً اردوهای زیارتی که مثلاً به مشهد می­برد، در یک آزادی عمل برای زیارت و آرامش تعریف می­شد.

وجه مشترک همه این اردوها یک چیز و آن ساخته شدن بود. وقتی با این ظرافت هر موضوع و محتوایی را مخصوص نوعی خاص از اردو می­کرد، در شرایط غیر اردویی تحلیل­های سیاسی­اش طعم باغ داشت و مناجات­ها و دم گرفتن­هایش یاد زمین کشاورزی را در دل زنده می­کرد و تمرین­های ورزشی­اش حس و حال و هوای کوه داشت. به همین دلیل سختی­ها تعریف شده و قابل پذیرش می­شد. بی­نظیر بود شهید عبدالعلی ولایی و در ذهن یاد مردانی را زنده می­کند که وصفشان را امام سجاد(ع) کرده است. آنجا حضرت فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)       

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۱ ، ۲۲:۱۳
کاظم رجبعلی

نزول تدریجی کتاب خدا بود، کودکی تا قد کشیدنت که علی پیش از بوسیدن بازوانت،

ام البنین را الا لله الدین الخالص دیده بود!

تقدیرتو در چشمان نگران علی جمع شده بود و چون کربلا آب خالص می­خواست تو نازل شدی!

علی داشت تو را در میدان خیالش تصویر می­کرد، که سبحان الله الواحد القهار بر زبانش جاری شد. منزه بود خدا از فرزند داشتن که تو را برای فرزندی علی خواسته بود!

تو نقش ثابت خیال علی بودی و علی فارغ که می­شد همیشه در خیال خود نقشه­ تو را می­کشید از کربلا تا مهدی(عج)

تدبیر تو، قرار علی بود بر نور پروردگارش، و علی به نور پروردگار سینه­اش کربلا می­شد!

تصاویر خیال علی به مشق نظامی تو که می­رسید، افشا می­شد  و در سکوت متفکرانه علی، فقط تو را  می­شد فهمید که هر جا، چشمانش حالتی شبیه بدر و احد و خیبر می­گرفت حتماً تو بودی و کربلا و فرات!

هر جا که پوست بر بدن علی جمع می­شد ذکر دستان تو بود که به نزول کتاب مثانی نازل می­شد و بر زمین می­افتاد!

علی نقش تو را در خیال می­کشید و در خیال تو صورت فاطمه بود و این از قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏ گفتنت پیداست!

حکم تو میان عباد معلوم بود؛ یا سیراب شدن و یا عذاب،

که اگر جمیع آنچه در زمین است را برای برداشته شدن عذاب فدیه می­دادند....(این قسمت تصویری است از لب گزیدن)

علی، هر وقت که نقشه امیدواری بندگان خدا را می­کشید! تو را تخیل می­کرد و سیمای تو بود  که حر را محکوم کرد به قرار گرفتن در خیمه رحمت الهی!

خدا، عباس! نقشه قیامت را در سیمای تو می­کشید و اشراق ارض را به نور خود از نقش صورت تو اراده کرده بود!

و رسول خدا داشت صورت تو را در خیالش تصویر می­کرد، که در ازدحام ملائکه گفته شد الحمدلله رب العالمین 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۱ ، ۲۱:۰۴
کاظم رجبعلی

 

آمده بود بپرسد که چه سیر مطالعاتی باید داشته باشد، که با جواب عجیبی مواجه شد؛ جوابی که اصلاً انتظارش را نداشت. عبدالعلی با کسی در این زمینه­ها تعارف نداشت؛ کتاب لقاءالله را هم که می­آوردی اگر مناسب حال تو نبود، می­گفت که نباید بخوانی. نه که بگوید چون در سطح آن نیستی؛ می­گفت الان که این کتاب را بخوانی فکر می­کنی خواندی و به موضوعاتش مسلط هستی و در زمان لازم نمی­توانی از آن بهرمند شوی! همین منطق با متغیرهای دیگری قابل انطباق با دیگر کارهای ما، مثلاً  لیست­های بلند بالایی که برای سیرهای مطالعاتی در نظر می­گیریم، هست. 

عادت کرده­ایم به چند نوع غذا و خورشت و این را می­توان از سفره­های رنگین میهمانی­هایمان فهمید. معمولاً به طبیب هم که مراجعه می­کنیم می­پرسیم چه دارویی باید بخوریم و حال آنکه شفا در چیزهایی است که نباید خورد. با همین منطق گاهی پیامی از یک دوره آموزشی در سیر ساده خودش وجود دارد که اگر مجالی باشد و شلوغی بگذارد که صدا به صدا برسد، آن پیام شنیده می­شود اما وقتی اطرافمان را برای هر چه پربارتر شدن شلوغ می­کنیم هیچ پیامی به گوش نخواهد رسید. وای خدا چقدر شیرین هستند موضوعاتی که حوصله بسیاری را سر می­برند از بس که واضحند اما در حکم معادن علم هستند و چقدر عزیزند افرادی که کارشان بازخوانی بدیهی­هاست. آب، خورشید، ماه، دست، چشم و غیر آن، مهمترین موضوعاتی هستند که دوباره باید تعریف شوند تعریفی که هم پیچیده نباشد و هم ادعای دانستن را بشوید و تطهیر کند.

در بسیاری موارد احساس پیچیدگی حاصل یک نگاه و ذهنیت پیچیده­ساز است ممکن است موضوعی به همین دلیل و اختلال پیچیده به نظر برسد. سیر و جریان جهاد نرم به رغم نما و ظاهرش که پیچیده به نظر می­رسد، -که البته همین نمای پیچیده نیز محصول عادت به سفره­های رنگین است- کاملا ساده بوده و پیام­هایش رسا و واضح است. اصلاً انحراف است که احتیاج به پیچیدگی دارد تا بتواند بپیچاند و گرنه جهاد به شفافیت همان مجاهدانی است که خداوند ضعف را از ایشان خواهد زدود و آنها را سروران زمین خواهد کرد و قوت هر یک را معادل با توان چهل مرد خواهد نمود. امام سجاد(ع) فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79) 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۱ ، ۰۶:۰۲
کاظم رجبعلی