.

بایگانی

توفیق داشتم ترم گذشته در قالب دو کلاس که یکی با عنوان سیره اهل بیت(ع) و دیگری با موضوع بررسی برخی از خطبه های نهج البلاغه حضور داشته باشم. در هر دو کلاس به مناسبت خطبه شقشقیه را بررسی کردیم. در این بررسی طاغوت به عنوان کلمه خبیثه ای که با غفلت و انفعال مردم و عدم مشارکتشان در حمایت حق همراه شده و امام را خانه نشین میکند معرفی شد. به استناد خطبه شقشقیه طاغوت دارای مولفه هایی سه گانه است. مولفه هایی که فرمول شکل گیری طاغوت و کنار زدن امام هستند و شامل موارد ذیل هستند: عدم شایسته سالاری+حکم کردن جاهلانه+اشرافیت و اشرافی گرایی.

 من با این سه مولفه  دشمنم حتی بیشتر از اشخاصی که مجری خانه نشینی علی(ع) بودند!  و با نفرت تمام از آنها ابراز برائت می کنم! در راستای این ابراز برائت از حکومت منحوس پهلوی متنفرم از فتنه و فتنه گر بیزارم و به استناد این تحلیل جدا کردن دین از حکومت و دیگر شئون زندگی را همان طاغوت می بینم و یگانه کلید جهنم می شناسم و گناه کسانی را که با حاکمیت اسلامی و ولایت فقیه در می افتند و آن را همز و لمز می کنند با کسانی که علی(ع) را خانه نشین کردند یکی می دانم.

 نوشتاری که در ادامه مطلب آورده ام  با همین دیدگاه علت فروپاشی پهلوی را از خلال کتاب پاسخ به تاریخ محمد رضا پهلوی شاه مخلوع ایران ردیابی کرده است. دقت داشته باشید که در این مقاله حتی نخواسته ام اظهارات شاه مخلوع را به چالش بکشم بلکه به عکس با پذیرش ادعای تجددخواهانه و مصلحانه او مشکل را نه در صحت این اظهارات بلکه در ستیزش با دین یافتم! باور کردم با این تحلیل برخی از محمدرضا هم مجرم تر هستند. همه کسانی که در جهت تضعیف نظام اسلامی حرکت کرده و می کنند...    

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۱ ، ۲۲:۲۶
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

خاتمه سیره­ات، خاتم سوره­های خدا بود و این بار به جای چگونه آب خوردن و نشستن و خندیدن و گریستن، چگونه رفتنت، غرضِ جاء نصر الله و الفتح می­شد!

کی آمدن تو نامبارک بود که رفتنت باشد؟

خاتم کارهایت کاری ناتمام نبود که تو از پیش رؤیت کردی فوج فوج مردمی را که باید در دین خدا داخل می­شدند!

خاتم سوره­ها که آمد دوباره عطر شهادت پیچید و این عطر تازگی نداشت که هر بار عزم جهاد میکردی بوی وداع می­گرفتی؛ به حمد تسبیح می­گفتی و زبان به استغفار می­گشودی!

مرگ داخل در دین تو بود و تو از هیچ مؤمنی چشم برنمی­داری و غفلت نمی­کنی! از این روی مرگ هرگز تو را غافلگیر نکرد تا کاری را ناتمام گذاشته باشی!

خدا را و تو را که خاتم رسولان خدایی نشناخت، هر کس که رفتنت را آمدن تعبیر نکرد و روی کردنت را پشت کردن انگاشت!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۱ ، ۰۰:۱۰
کاظم رجبعلی

تفصیل محمد و علی و فاطمه! کودکان که بر دوش و دست و آغوشت می آویختند، امت واحده قرآن  شکل می گرفت؛ و چون  بندبند  پیکرت گسیخت،  امتی واحده از هم گسیخت!

دور باد از رحمت خدا قومی که، امتت را به اسارت برد!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۱ ، ۱۹:۰۸
کاظم رجبعلی

شب و روز هر دو بر سر سفره تو بودند که به ادب پهلوی شب شکست! و چون خون شب بر صفحه روز پاشید، روز کوتاه شد ! و کوتاه می شود شب اگر تو که نشان فاطر سماوات و ارضی اشاره کنی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۱ ، ۲۱:۲۸
کاظم رجبعلی

کلمات روزه سکوت می گیرند تا از مکان شرقی لبانت، آنجا که روح، تمثّل می یابد و نخل خشکیده، رطب تازه می دهد، و از زیر پای خورشید، چشمه ای شیرین جاری می شود، دیگربار، بندگی اشراق کند! «انی عبدالله ءاتانی الکتاب وجعلنی نبیّاً».

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۱ ، ۰۹:۲۲
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

« هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُ أَبِی یُحَدِّثُ عَنْ أَبِیهِ ع أَنَّ رَجُلًا قَامَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا عَرَفْتَ رَبَّکَ قَالَ بِفَسْخِ الْعَزْمِ وَ نَقْضِ الْهَمِّ لَمَّا أَنْ هَمَمْتُ فَحَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَ هَمِّی وَ عَزَمْتُ فَخَالَفَ الْقَضَاءُ عَزْمِی فَعَلِمْتُ أَنَّ الْمُدَبِّرَ غَیْرِی قَالَ فَبِمَا ذَا شَکَرْتَ نَعْمَاهُ قَالَ نَظَرْتُ إِلَى بَلَاءٍ قَدْ صَرَفَهُ عَنِّی وَ أَبْلَى بِهِ غَیْرِی فَعَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَنْعَمَ عَلَیَّ فَشَکَرْتُهُ قَالَ فَبِمَا ذَا أَحْبَبْتَ لِقَاءَهُ قَالَ لَمَّا رَأَیْتُهُ قَدِ اخْتَارَ لِی دِینَ مَلَائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ أَنْبِیَائِهِ عَلِمْتُ أَنَّ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِهَذَا لَیْسَ یَنْسَانِی فَأَحْبَبْتُ لِقَاءَه‏.»(خصال شیخ صدوق ج1ص33)

مردی از علی(ع) پرسید ای امیرالمومنین خدا را از کجا شناختی؟(یعنی از کجا فهمیدی خدایی هست؟)فرمود: از فسخ شدن تصمیم گیری و نقض شدن اهتمام. هر گاه همت به کاری کردم و میان من و آنچه میخواستم فاصله افتاد و هر گاه که عزم به کاری کردم و قسمت چیزی دیگری شد دانستم مدبری غیر از من هست.

پرسید چگونه شکر نعمتهایش را گفتی؟فرمود: به بلایی نگاه کردم که از من دور داشته شد در حالی که دیگران به آن مبتلا شدند پس فهمیدم خداوند به من نعمت بخشیده است پس شکر کردم.

رسید چه شد که محبت به لقای خدا پیدا کردی؟(چگونه عاشق خدا شدی؟)فرمود: وقتی نگاه کردم و دیدم خداوند دین ملائکه و پیامبران و انبیایش را برایم انتخاب کرده است. فهمیدم کسی که من را اینگونه گرامی داشته من را فراموش نکرده پس به لقا’ش را علاقمند شدم. 

علی(ع) یاد می دهد چگونه می شود به خداوند توجه قدرشناسی و عشق پیدا کنیم . سیر عملی موجود در این سه مقصد غوغاست! در این مورد نظر بدهید  

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۱ ، ۰۹:۱۹
کاظم رجبعلی

و چون معجر را، از سر عقیله بنی قرآن برداشتند،  دست درازی مسرفان، مانع خطابه زینب نشد؛ که ام الکتاب، خطابه ی برهنه سرش را روانه می کرد، تا در مباهله با جهالت،  لعلکم تعقلون، جلوه کند!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۱ ، ۲۰:۰۴
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

قرائتت، درس پیش از بودن است! که هنوز نبودم وقتی که معلومم شد، الرحمن یعنی علّم القرآن

عروسِ نامت را آیینه طبعم خوب آموخته است که الرحمن یعنی، از اتمام مراسم خلقت تا کنون کامم به بیان نام تو، شیرین است!

هر آیینه­ای که تو نگاهش کنی عروس می­شود و الرحمن یعنی که عروس شد خورشید و ماه به حساب جلالی­ات، و نجم و درخت به ذکر اکرام تو!

عروس شد آسمان و زمین به یک اشارت تو، که الرحمن یعنی  آسمان به میزان دو ابرویت متوازن و کام زمین به نخل و میوه بیانت، شیرین است!

نبودم هنوز، که تعلیمم شد تصدیق کنم با تو، فبایّ آلاء ربکما تکذبان

راستی انس و جن که هر یک به خلقت عروس شدند، پیش از آفریده شدن نام تو تعلیمشان شد از آن روست که سفال و شعله از مراسم خلقت تا کنون کامشان شیرین است به

فبای آلاء ربکما تکذبان

تماشای طلوع و غروب است تماشای باز و بسته شدن چشمانت و الرحمن یعنی که خدا تدبیر کرد مشرقین و مغربین را به چشم در چشم شدن من و تو!

فبای آلاء ربکما تکذبان

حکایت عجیبی است یکی شدن و تمایز نگاه من و تو که الرحمن یعنی دریا به تماشای دریا نشسته است! مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان

فبای آلاء ربکما تکذبان

چه پر برکت است بانو تماشای چشمان شما که از پس هر دیدار ساحل پر می­شود از لؤلؤ و مرجان، که الرحمن یعنی یخرج بینهما لؤلؤ و المرجان،

فبای آلاء ربکما تکذبان

قلبم به آب می­زند وقتی که چشم در چشم می­شویم که چون این کشتی دور شد و به زحمت دیده شد، مقیاس تحقق می­یابد! و الرحمن یعنی که دریا بی انتهاست!

فبای آلاء ربکما تکذبان

هنوز نبودم که قلبم به آب زد و باز نگشت که الرحمن یعنی کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام!

فبای آلاء ربکما تکذبان

آیینه بندان است آسمان و زمین و هر آیینه­ دست دراز کرده­است که الرحمن یعنی هر بار تماشای تو، هر بار عروس دیدن است!

فبای آلاء ربکما تکذبان

یک سال بهانه سوره الرحمن بود اما توفیق نوشتن متنی برای آن حاصل نمیشد. خدا را شکر هم به خاطر آن یک سال و هم به خاطر توفیق نوشتن این متن البته سوره به اتمام نرسید گفتم شاید بهتر باشد از آیه 29 به بعد را به دوستان بسپارم شاید هم توفیقی پیدا شد متن را به اتمام رساندم... 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۱ ، ۱۹:۱۴
کاظم رجبعلی

وَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع‏ إِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْ شِیعَتِنَا الْعَاهَةَ وَ جَعَلَ قُلُوبَهُمْ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ وَ جَعَلَ قُوَّةَ الرَّجُلِ مِنْهُمْ قُوَّةَ أَرْبَعِینَ رَجُلًا وَ یَکُونُونَ حُکَّامَ الْأَرْضِ وَ سَنَامَهَا(مشکات الانوار ص79)

گاهی بعضی چیزها  برایت چنان دوست داشتنی هستند  که نمی­دانی با آن چه کار کنی. ممکن است عطر گلی آنقدر برایت مطبوع باشد که همه سینه­ات را از آن عطر پرکنی و دلت نخواهد که دوباره هوا را بیرون بدهی و آرزو کنی که ای کاش گنجایش این سینه بیش از این بود و نفس پر کردنت به ته نمی­رسید و یا حتی می­شد پای آن گل جان می­دادی تا شاید بتوانی به عمق آن دست پیدا کنی. باورکرده­ام که برخی قربان رفتن ها همین صداقت را با خود دارد. و بسیار چیزهای دیگر که همگی اینچنین هستند. حالِ من با این روایت، شبیه همین تمثیل­هاست که ذکر کردم. حالا بماند اینکه به نظر برخی دوستان هر متنی که در به نام سلام می­نوشتم آخرش یک کپی پیست از این حدیث خرج می­کردم. اما توقع ندارم باور کنید که این حدیث برای منی که به شیر دندان شکسته و یال تراشیده و ناخن چیده بیشتر می­مانم چیز دیگری است. این حدیث تبلی السرائر من است، دودِ کفنم.  اگر حالت از ابراز احساساتم به هم خورده، مجبور به خواندن ادامه این متن نیستی. راست می­گویی برو برای خودت یک حدیث مثل این انتخاب کن و باهاش بمیر. قصد و حوصله اینکه بگویم من چنین و چنان هستم را ندارم و در ضمن دل نوشته هم نمی­نویسم یک چیزی هست که گفتنش این شکلی است. پس درست گوش کن! این حدیث برای من در حکم فطرت­یاب عمل می­کند گاهی با آن سر تا پا شرم می­شوم یعنی معلوم می­شود که رگ بابا آدم(ع) در وجودم هست.حضرت حیا(ع) که برای بندگی فقط حیا بود و حیای چشم­های مرطوب و رو به پایینش منشأ معنویتی می­شد که معجزه و عصمت و همه لوازم پیامبری­اش در آن خلاصه بود. این حدیث ذکر نوحه من است بهانه بزرگ ترین غمی که تا به حال سینه­ام تجربه کرده است. همانکه به خاطر آن حتی حق ندارم یک روز کمتر بگو و بخند داشته باشم که اگر غیر این باشد دوستان از خجالتم در می­آیند و شکمم را به طرفة العینی سفره می­کنند. خلاصه که با این حدیث معلوم می­شود رگ بابا نوح در وجودم هست کسی که در محضرش شادی، غم دارد.

 این حدیث زبانم و هر زبانی را باز می­کند. با آن می­توانم هر زبان بسته­ای را به نطق در­آورم. این حدیث را که می­شنوی بگو ببینم چند مرده حلاجی؟ چهل تا؟ رگ ابراهیمی من است این حدیث همان که به هم می­زند و اقرار می­گیرد به توحید به برائت از شرک. این حدیث بهانه آواره شدن من است همان که در جوانی من را راهی خیابان و بیابان و غیر آن می­کرد و الان با همان داغی خواب که باشم می­نشاندم و اگر نشسته باشم می­ایستاندم و اگر ایستاده باشم به راه رفتن وادارم می­کند. رگ موسایی ام با این حدیث می­جنبد چه جنبیدنی!  گزارشی از ترجمه گریه­های نوزادی­ام به دستم نرسیده شاید همین حدیث را به زبان بیچارگی و ترحم برانگیز می­خواندم آن روزها را نمی­دانم اما امروز که عمرم از سی سال گذشته است، وقتی که این حدیث را می­خوانم دوباره متولد می­شوم و و اوست که از زبانم سخن می­گوید اذا قام قائمنا.... رگ عیسوی من با این حدیث جنبیدن می­گیرد.

مرا پر توقع کرده است این حدیث و افقم را بالا برده است به کمتر از توان چهل مرد قانع نیستم دلی که سفارش داده­ام به استحکام پاره­های آهن است و جز استقرار حاکمیت مهدی و بر بلندا نشستن حق نمی­خواهم رگ محمدی(ص) مرا به جنبیدن وا می­دارد این حدیث. وای که این حدیث آیینه فطرت من و توست، همان که معجونی از زلالی انبیاست. و من و تو رسالتی جز تحقق این حدیث نداریم، راستی کاشف نزدیک به چهل بار است که این حدیث را برایت خوانده­ام، اذا قام قائمنا...

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۱ ، ۰۰:۰۷
کاظم رجبعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

هفت هشت سال پیش به بهانه سوره مبارکه توحید تئاتری آماده شد که الان فایل صوتی آن یادگار مانده است. در این تئاتر به روش و منش علی(ع) که ناشناس و شبانه غذا برای نیازمندان می برد پرداخته شده است. آن زمان به نظرم رسید که این مضمون خیلی خوب می تواند واژه "هو" را در سوره توحید تبیین کند. بازیگر حرفه ای که نداشتیم به نظرم رسید صدا ها ضبط شود و با سایه هایی از بازیگران صحنه ها را نمایش دهیم باید پرده ای سفید می زدیم و از پشت آن نور می تاباندیم نمی خواستم تئاتر صرفاَ تاریخی باشد از طرفی همیشه فیلم ها و تئاترهایی که در آن شخصی از زمان عبور می کرد و به گذشته یا آینده می رفت را دوست نداشتم یک جوری بود توی ذوق می زد. چه لباسی می توانست هم برای گذشته باشد هم حال و هم آینده؟ لباس احرام برای افرادی از آخر الزمان که طرف دیگر پرده باشند با کاسه هایی در دست و واکنش هایی که گاهی نسبت به راوی در فایل صوتی نشان دهند گاهی از ویدیو پرژکتور عکس کعبه روی همان پرده می افتاد و... بماند اینکه آن روز هم تاباندن نور خوب از آب در نیامد و هم صدا خوب نبود و هم اصلا بازیگری برای جلوی پرده نداشتیم تا لباس احرام تنش کنیم و البته فایل صوتی که اشکالاتی داشت دو ستاره ای که در آسمان کعبه باید با هم حرف می زدند و در واقع سر نخ داستان را دست مخاطب بدهند از رابطه دو طرف پرده بگویند ناراضی از متن بودند تا جایی که متن را تغییر دادند(در فایلی که اکنون گذاشته شد گفتگوی آنها  حذف شده و نیست) من که تقریبا به جای چند نفر صحبت کردم واقعا در نقش پیرمرد صدایم به پیرمرد بد صدایی تبدیل شد دوستی که جای علی(ع) حرف میزد تکه ای از دیالوگش از دست رفت و به جای او هم صحبت کردم راوی و بقیه صداها خوب از آب در آمد به خصوص صدای محمدرضا اخوت که نقش کودک یتیم را داشت. به هر حال تئاتر خوبی نشد اما ایده و فایل صوتی اش هنوز هم شنیدنی است... 

دانلود فایل صوتی تئاتر

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۱۸
کاظم رجبعلی