به بهانه سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران
کتاب پاسخ به تاریخ و آسیب شناسی مشارکتهای مردمی در دوره پهلوی
چکیده
زمانه و شرایط نگارش کتاب پاسخ به تاریخ، نوشته محمدرضا پهلوی، شاه مخلوع ایران، از شدت ملاحظات و مصلحتاندیشیهای سابق او کاسته و صراحت و شفافیت بیشتری به آن بخش از اظهاراتی داده است که روشنکننده موضوع برنامههای تجددخواهانه و شکل گیری نهادها و بروکراسی جدید در جامعه ایران است. اظهارات یاد شده اهمیت تاریخی بسیار دارند چون از زبان کسی گفته شدهاند که سالیان دراز شخص اول کشور ایران بوده است.هر چند بر این نوشتهها احساسات ناشی از ناکامی و سرخوردگی و بغض و نفرت غلبه دارد اما به هر حال برای یک مورخ قابل استفادههای فراوان است. به استناد گزارههای متعدد از این کتاب، برنامههای خاص تجدد خواهانه محمدرضا پهلوی یکی از علل فروپاشی حکومت پهلوی است. اشکالی که منجر به سقوط پهلویها شد، نسبت مستقیم با نحوه ولادت نهادهای جدید در جامعه ایران و البته تخریب نهادهای سابق دارد. معیوب بودن مولودهای یادشده را میتوان از کیفیت نامطلوب مشارکتهای مردمی ارزیابی کرد. پایه اصلی مشارکتهای اجتماعی در جامعه ایران دین و انگیزههای مذهبی است. عنصر دین هم میتواند ایجاد مشارکت کرده و هم مشارکت را عمیق و قلبی نماید. بر پایه این نکات، حرکت به سمت سکولاریزه کردن جامعه و تعارض با عنصر دین، دلیل ناقصالخلقه شدن نهادهای جدید اجتماعی و فروپاشی سلسله پهلوی است.
کلیدواژگان: محمدرضا پهلوی، برنامههای تجددخواهانه، سکولاریزه، مشارکت مردمی، نهادها، انقلاب سفید، پاسخ به تاریخ
مقدمه
محمدرضا پهلوی در مدت عمر خود، دست به تألیف کتابهایی زد که همگی حاوی تحلیل او از وقایع پیش و پس از انقلاب اسلامی ایران هستند. قابل اعتناترین بخشهای این کتابها مربوط به اظهاراتی میشود که منعکس کننده تفکر و نتایج برنامههای تجددخواهانه شاه مخلوع هستند. این اهمیت از آن روست که بازبینی تولد و تحول نظام بروکراسی و نهادها و ادارات از خلال اظهارات کسی مطرح میشود که مدتی طولانی شخص اول کشور ایران بوده است. کتاب پاسخ به تاریخ علاوه بر مزیت یاد شده که وجه مشترک همه کتابهای محمدرضا پهلوی است، بیش از سایرین در موضوع یاد شده راهگشاست و هر چند مصادف شدن زمان نگارش آن با فشارهای مربوط به از دست رفتن تاج و تخت، مثلاً لحن توجیهگرانه و احساسی او را پررنگ تر کرده است؛ اما به دلیل همان زمان نگارش و وضعیت جدیدی که در آن شاه همه چیز خود را از دست رفته میدید، صراحت و شفافیت بیشتری در این کتاب وجود دارد چون دیگر به شدت گذشته خبری از ملاحظات و مصلحت اندیشیهای سابق نبود. دقیقاً به همین دلیل در نوشتار حاضر سعی شده است کتاب پاسخ به تاریخ را در جهت پاسخگویی به سؤالاتی تاریخی که روشنکننده موضوع شکل گیری نهادها و بروکراسی جدید در جامعه ایران هستند، مورد استفاده قرار دهیم.
محمدرضا پهلوی در کویرناکاوای کشور مکزیک، یک سال پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، و پس از تأسیس جمهوری اسلامی ایران، همراه با هانری بونیه کتاب پاسخ به تاریخ را نوشته است. پاسخ به تاریخ با عنوان فرانسویRéponse à l'histoire و انگلیسیanswer to history: the shahs story نام کتاب خاطراتی نوشته محمدرضا پهلوی شاه ایران است که در اصل به زبان فرانسه بوده و پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران نگاشته شدهاست. این کتاب بعداً به زبان انگلیسی و فارسی برگردانده شد. شاه در پیشگفتار درباره کتاب میگوید: «در این کتاب قصد دارم نشان بدهم که چرا در راه رسیدن به اهدافم پافشاری میکردم؛ و چرا میخواستم جامعهای بر اساس عدالت اجتماعی، و نه مبارزه طبقاتی بنا کنم؛ جامعهای که همه در آن یکپارچه و وابسته به یکدیگر باشند. و گفتنی است چون همه کشورهای جهان_ چه دنیای غرب، چه کشورهای بلوک شرق و چه جهان سوم_ حسن تفاهم داشتم، این امکان برایم فراهم آمد که بتوانم در محیطی آکنده از صلح و صفا، کوشش خود را برای رساندن ایران به سویتمدن بزرگ دنبال کنم.(محمدرضاپهلوی، 1358، ص33).
چنانکه گفته شد، این کتاب در اصل به زبان فرانسوی است که بعدها به انگلیسی و فارسی ترجمه شد. ترجمه فارسی آن همراه با توضیحات دکتر حسین ابوترابیان صورت گرفته و ناشر آن نیز خود مترجم بوده و کتاب مذکور را در سال 71 به چاپ رسانده است.
به نظر می آید محمدرضا شاه پهلوی کتاب «پاسخ به تاریخ» را به عنوان آخرین دیدگاه خود در برخورد به سه موضوع به هم پیوسته به نگارش آورد. این سه موضوع شامل: دفاع از مشروعیت حکومت و سلسله پهلوی، دفاع از طرح رأی اصلاحی خود برای ایران و تحلیل و برخوردش با شکلگیری انقلاب اسلامی و اشخاص و حوادث مربوط به آن میشود. صرف نظر از اهمیت محتوایی این توضیحات، نمیتوان منکر شد که پاسخهای یاد شده اهمیت تحلیلی داشته و به حق پاسخ به تاریخ محسوب میشوند اما نه به آن معنا که محمدرضا تصور میکرد زیرا در تحلیل تاریخ همیشه صدق و درستی گفته ها مهم نیستند. مهم این است که مثلاً نظر شخصی مثل شاه چیست؟ و در این موارد چگونه فکر میکرده است.
در خصوص انقلاب اسلامی ایران حرفهای فراوانی گفته شده و این حادثه راویان مختلفی داشته و محمدرضا به عنوان یک طرف این ماجرا، قطعاً سهم مهمی در تبیین این عرصه میتواند داشته باشد و زاویه نگاه او به حوادث و موضوعات برای یک پژوهشگر مهم و مغتنم است. مهم ترین بخش پاسخ وی برای موضوعی که در این نوشتار انتخاب شده است، برنامه تجددخواهی عصر پهلوی است که شاه در آن نقش مهمی داشت و دفاع او از این پرونده بااهمیتترین بخش کتاب محسوب میشود. اهمیت تجدد خواهی از آن روست که میتواند محملی برای بازبینی تولد نظامها و نهادها و ادارات و بروکراسی و غیر آن باشد. آنچه از خلال سطور این کتاب پیداست، شاه برای ایران و آینده ایرانیان نقشه هایی داشته و این موضوع در دورهای بوده که ایران در گذار تاریخی خود و در عصری قرار داشت که اقتضائات آن عصر و دوران فرصت مهندسی در شئونات مختلف را به زمامدارانش میداد. نقشههای شاه در ادامه توسعهای بود که پدر او در نظر داشت و مثل هر الگوی دیگری نیازمند تخریب نظامات گذشته و ساخت نظام جدید بود. البته در بسیاری از میدانها نیاز به تخریب نبود چون مابهازای قبلی نداشته است.
ادامه بحث نیازمند مقدمه دومی است که به دلیل تمایز ویژهاش با مقدمه اول، آن را به شکل مجزا و به عنوان «نسبت انجام وظیفه نهادها و نظام های اداری با مشارکتهای مردمی» تبیین کردهایم از خلال و نتایج دو مقدمه یاد شده عناوین بعدی اهمیت پیدا میکنند که یکی «کارنامه نهاد سازی حکومت پهلوی» و دیگری «رویکرد حکومت پهلوی به عنصر دین و مذهب» است. که این هر دو به استناد گزارههای کتاب پاسخ به تاریخ و از خلال اظهاراتی صورت گرفته است که شخص شاه مخلوع به آن معتقد و معترف بود.
نسبت انجام وظیفه نهادها و نظام های اداری با مشارکتهای مردمی
شکلگیری یک نهاد و ساختار در جوامع انسانی یکی ازمهمترین و حساسترین اتفاقات جوامع یاد شده است. شاید ابتدایی ترین نهاد همان خانواده باشد، که ظاهراً همیشه تاریخ و با خلقت انسان وجود داشته است.
یک نهاد و ساختار اجتماعی در شرایط نیاز و به شکل طبیعی ولادت مییابد و البته به شکلی غیر طبیعی نیز میتوان آن را ایجاد کرد. این ولادت چه طبیعی و چه غیر طبیعی میتواند به سلامت انجام شده و یا معیوب باشد. صرف نظر از سالم یا معیوب بودن یک نهاد باید به این نکته توجه کرد که نسبت و رابطه ویژهای میان ساخت یک نهاد و میزان مشارکت و همراهی مردم در جامعه وجود دارد. مثلاً مردم ممکن است بنا به احساس نیازی که میکنند داوطلبانه در شأنی از شئون جامعه و بدون توقع اجر و مزد مشارکت و همراهی داشته باشند در صورت تهدید دشمن به آب و خاک یک کشور بدون هیچ چشمداشتی به دفاع از آن بپردازند و یا بدون هیچ جیره و مواجبی انقلابی را ایجاد و به ثمر برسانند و یا در امور خیریه اقدام به انجام خدماتی نمایند. در همه مصادیق یاد شده اوج مشارکت و نهایت مردمی بودن وجود دارد اما عمر این شرایط چندان طولانی نبوده و به نظر مقطعی میرسد. کسانی که بدون هیچ چشمداشت و برای دفاع از سرزمین خود داوطلب بودند یا به مرور انگیزه اولیه خود را از دست میدهند و یا از بین رفته و به ازای آنها نفرات جدیدی با همان شدت انگیزه وجود ندارد و یا ضرورت تخصص و توسعه توان و قدرت این اقتضا را ایجاد میکند که افرادی حرفهای که مزد میگیرند به کار گرفته شوند. افراد جدید در کار خود استمرار دارند اما آن را از خود نمیدانند و به طبع بدون انگیزه و توجه کافی به انجام وظیفه میپردازند و روح و نشاطی که در شرایط داوطلبانه وجود داشت را هرگز ندارند. به قولی کار، کارمندی شده است وضعیتی که حداقل موجد دو اتفاق مهم است یکی کنار رفتن و پا پس کشیدن دیگران به دلیل عدم اجازه به آنها و یااحساس غریبی با وظیفه یاد شده و دیگری عدم انجام درست کار.
در نگاه اول آفت روحیه داوطلبانه، ساختارمند شدن و نظام گرفتن شرایط داوطلبانه است که البته نتیجهگیری صحیحی نیست و شاید میبایست اینگونه گفته شود که اشکال در کیفیت این نظامگرفتن و عامل چنین ضایعهای است. باید چند مقدمه را بپذریم یکی اینکه برای وسعت و عمق و دوام دادن به یک امر اجتماعی ناگزیر از ایجاد نهاد و ساختار هستیم. دوم اینکه حکومت خود به عنوان یک ساختار مادر و پیچیده نمونه و شاهدی برای ضرورت نهاد و ساختار است سوم اینکه حکومتها بزرگترین عوامل تولید کننده نهادها و ساختارهای گفته شده هستند. چهارم اینکه بسته به مهارت و توفیق یک حکومت در ساختن سالم نهادها و ساختارها میتوان به استمرار و عدم سقوط آن حکومت امیدوار بود و پنجم اینکه اصولاً بسیاری از سقوط و انحطاط حکومتها در زمانی به وقوع پیوسته که حاکمیت در اصلاح یا ایجاد نهادهای مورد نظرش موفق عمل نکرده است. و ششم اینکه ذات و نحوه مشروعیت یک حکومت وابسته به نهاد سازی و موضوع ساختارهاست. و هفتم اینکه ظاهراً حکومت پهلوی مشکل اصلیاش در این خصوص بوده و ضربات وارده بر آن که سقوط این سلسله را در پی داشت، از این ناحیه بوده است. اثبات این مدعا به مدد نمونههایی از اعترافات شاه آن هم در زمانی که همهچیز خود را از دست داده و فارغ از تکلف هاست، میسر است.
اما تحلیل این موضوع با بررسی نمونههای تاریخی آن روشنکننده ابعاد و زوایای مختلف این ماجراست. یک مرور کلی بر صفحات گذشته ایران به خصوص تاریخ معاصر کافی است تا به چند نمونه برجسته در این خصوص برسیم. مشارکت مردم در جنبش مشروطه نمونهای از آن است. هیجان مردم در جنگهای پیش از آن که با روسیه اتفاق افتاد و یا بعد که ایرانیان مقاومتی از خود در مقابل بیگانه نشان دادند، مثلاً در نقاط جنوب و در جنگ جهانی اول نمونههایی دیگر است. مشارکتهای مردمی در زمان بروز بلایای طبیعی و احساس همنوع دوستی نمونه دیگر است. و البته مراسم مذهبی مانند عزاداریها نمونههای دیگر هستند. نمونههای یاد شده به جز مورد اخیر قید تکرار و جریان همیشگی را ندارند و مقطعی مجال بروز مییابند چند سال یک بار که این چند، گاهی عددش معادل دهها سال است. اما مورد اخیر که از آن یاد شد، همه سالهاست و با هر بار گردش تقویم نو میشود. مدیریت کاملاً مردمی و مخصوص به خود را دارد و مهمتر از همه قرنهاست که دوام یافته و ادامه دارد. هیچ کارمند ویژهای برای زمین نماندن مسئولیتهای مربوط به آن استخدام نمیشود. منابع مالی آن داوطلبانه است، نیروی کار آن از میان داوطلبان است و استعدادیابی در تقسیم مسئولیتها در آن معمولاً منصفانه و درست است. تأسیس واحد جدید آن نیز محدودیت ندارد. ولی به هر حال مربوط به همه سال نیست و چند روز از سال را به خود اختصاص میدهد. نمونه ناب و کامل از مشارکت و مدیریت مردمی است که اگر امکان بسط فرمول آن در نهادهای سیاسی و اجتماعی نیز میسر باشد، جامعه به بلوغی استثنایی دست یافته و مشارکت مردم حقیقی خواهد بود و به طبع عوارض این مشارکت همه جانبه و حقیقی تأثیر خود را در پیشرفت و تعالی انسان ها و جامعه خواهد گذاشت. از جمله این آثار دوام و بقاست که دغدغه اصلی حکومتها و ساختارهای خردتر محسوب میشود. به نظر میرسد عنصری که در جامعه ایرانی به این نهاد و ساختار فارغ از ساختارهای دیگر روح لازم را دمیده و از افراد نه یک گماشته و کارمند بلکه نیروهای داوطلب با همان طراوت و نشاط ساخته است، مذهب و دین است. پس یکی از جدیترین عوامل فروپاشی حکومت پهلوی را در این نکته باید جستجو کرد. که در ادامه مورد بحث قرار خواهد گرفت.
کارنامه حکومت پهلوی در نهاد سازی و سازماندهی
بیگمان حکومت پهلوی مصادف با تغییرات عمدهای در کشور ایران و ظهور یک زندگی جدید بوده است. هم رضا شاه و هم فرزندش در مدیریت این تغییرات فارغ از مثبت و منفی بودن آنها سهمی غیر قابل انکار دارند.
ورود جدی و سختافزاری ایران به مدرنیته و تغییر آرایش زندگی از این دوره پنجاه ساله آغاز شده است. نگاهی گذرا به اقدامات این پدر و پسر گویای این نکته است. اقدامات رضاشاه را بنا به اقوال مشهور شامل کشیدن راهآهن سراسری جنوب به شمال و البته دیگر مسیرها، تشکیل ارتش، اسکان عشایر، تأسیس آموزش عالی، تغییرات دیوانی مانند تأسیس وزارتخانه آموزش و پرورش و حتی صدور شناسنامه و سجلی و تأسیس رادیو و کشف حجاب و اجبار به پوشیدن لباس متحدالشکل و سایر اقدامات دانستهاند. توسعه همه امور یاد شده به اضافه حرکت جدی از نظام اقتصادی مبتنی بر کشاورزی به اقتصاد متکی به صنایع و صادرات نفت و البته انقلاب سفید که مهمترین فصل آن اصلاحات ارضی و انجام تغییرات در نظام مالکیت دانسته میشود، مربوط به دوره پهلوی دوم است. این کارنامه آنقدر گسترده هست که برخی بتوانند چشم خود را بر ظلمها اشتباهات و واقعیات فراوان دیگر ببندند و در قضاوت خود رضاشاه را عنصری پرفایده تحلیل کنند. و چالشها و حواشی ویژه ایجاد کنند.
اما بررسی این کارنامه از خلال آخرین جملات ثبت شده پهلوی دوم شنیدنی تر است. او قطعاً از این دوران به شکوه تمام یاد میکند اما این موضوع اصلاً به آن چیزی که دنبال آن هستیم لطمهای وارد نمیسازد.
محمدرضا پهلوی یکی از اولین اظهاراتش را در خصوص پدرش به موضوع نفت اختصاص میدهد: «پدرم از آغاز اقتدار به تأمین نظم داخلی و تحکیم مبانی وحدت و تمامیت کشور پرداخت رؤسای برخی از قبایل همجوار با چاههای نفت جنوب در مقابل دریافت و تملک مقداری از سهام شرکت نفت ایران و انگلیس به خدمت انگلیسیها در آمده و مأمور تضمین امنیت منطقه شده بودند پدرم ترتیب خرید سهام آنها را داد و قبایل جنوب و جنوب شرقی ایران را تحت انقیاد دولت مرکزی در آورد.» (محمدرضاپهلوی، 1358، ص73) ادامه تشریح اقدامات رضاشاه از زبان پسرش به موضوع تأسیس و تجهیز ارتش باز میگردد: «پس در مقام تجهیز ارتش ایران بر آمد و یک لشکر پیاده نظام، یک تیپ از قوای مخصوص و یک واحد حمل و نقل ایجاد کرد. به دستور پدرم در تقاطع راههای مهم کشور و سایر نقاط حساس و سوق الجیشی پایگاههای مستحکمی ایجاد شد. پس از آن وی نیروی هوایی و نیروی دریایی ایران را بنیان نهاد. گروهی از افسران و فرماندهان و مربیان ارتش نوین ایران فرانسوی بودند و تعدادی از جوانان ایرانی برای فراگیری فنون نظامی به مدارس مهم نظامی فرانسه چون سن سیر، سوموروسن مکزان اعزام گردیدند. من خود نیز چندی بعد فنون نظامی را از همین افسران فرانسوی و یا تعلیم یافته در فرانسه فرا گرفتم»(محمدرضاپهلوی، 1358، ص74)او انکار نمیکند که رضا شاه در توسعه کشاورزی موفق نبوده است: «به موازات تأمین نظم و استقرار امنیت ایجاد زیربنای صنعت و اقتصاد ایران آغاز شد. پدرم علاقه بسیار داشت که اقدامات اساسی برای رفاه حال کشاورزان و رونق کشاورزی به عمل آورد اما توفیق چندانی نیافت.» (محمدرضاپهلوی، 1358، ص74) موضوع گمرک و سایر انحصاراتی که در اختیار اروپائیان بود، و اقداماتی که رضاشاه در این خصوص انجام داد، از نظر محمد رضا چنین توصیف و تحلیل میشود: «پدرم اندک اندک کلیه انحصارات و امتیازات خارجی را در ایران لغو کرد. در آمد گمرکات ایران که در اداره بلژیکیها بود، به تأدیه دیون خارجی اختصاص داشت. ژاندارمری تحت فرماندهی افسران سوئدی بود. بانکها را روسها و انگلیسیها و عثمانیها در اختیار داشتند. امتیاز انتشار اسکناس و تلگراف در اختیار انگلیسها بود. همه اینها به تدریج لغو شد یک نظام پولی ایجاد گشت و پشتوانه واحد پول ایران، طلا و جواهرات سلطنتی قرار گرفت. جواهراتی که قسمت اعظم آنها یادگار فتوحات نادرشاه در هند بود...» (محمدرضاپهلوی، 1358، ص75) محمد رضا با تأسف و لحنی که رنجش خاطر از آن پیداست به زیر کشیدن مجسمههای پدرش را در شهرهای مختلف، چنین دستمایه تحلیل از اقدامات پدرش قرار میدهد، این تحلیل را میتوان به عنوان سیاههای از مهمترین اقدامات رضا شاه به حساب آورد: « نوجوانان شانزده هفده سالهای که اخیراً مجسمههای پدرم را در شهرهای ایران برافکندند، مسلماً نمیدانستند وی چه مشقاتی تحمل کرد تا ایران را نجات دهد شهرهای جدید بسازد، مدارس نو بنیان نهد، نخستین دانشگاه و بیمارستانهای متعدد ایجاد کند. آنها نمیدانستند وی چه کوششها برای احداث بنادر و راهها، ایجاد نخستین مراکز تولید برق تأسیس بانک ملی ناشر اسکناس انجام داده است. ساختمان راهآهن سرتاسری ایران از خلیج فارس تا دریای خزر در سال 1306آغاز و به سال 1318 پایان یافت. این راه آهن تقریباً 1500 کیلومتری بر 4100پل و 224تونل مجموعاً بطول 86 کیلومتر مشتمل است و شاهرگ اقتصاد ایران به شمار میرود. پدرم هر چه میتوانست برای استقرار حاکمیت ایرانی بر ثروتهای ملی انجام داد. در این زمینه بود که وی قرارداد اعطای امتیاز نفت را لغو کرد و در سال 1311قرار داد دیگری منعقد نمود که امتیازات و عواید بیشتری برای ایران در بر داشت. تولید نفت ایران در سال 1923 برابر 000/300/10تن رسید...» (محمدرضاپهلوی، 1358، ص75و76) و نهایتاً محمدرضا اقدامات پدرش را در ایجاد نظام جدید دستگاه قضا اینچنین توضیح میدهد: «در سالهای 1306و 1307و 1308، نظام جدید قضایی ایران که بر الگوی فرانسوی بود استقرار یافت. مقارن همین سالها مبارزه عام با بیسوادی و گسترش آموزش ابتدایی آغاز گشت. این دو تدبیر امکانات و اقتدارات روحانیون را که تا حد زیادی بر اختیارات قضایی و شبکه محدود و عقب افتاده آموزشی آنان استوار بود، بسیار محدود کرد.» (محمدرضاپهلوی، 1358، ص77)چنانکه از خلال اظهارات فوق میتوان برداشت کرد، لا اقل از منظر و به روایت فرزند رضاشاه، دوره حکومت پدرش دورهای پرتلاش و پرکاری بوده است که حاصل آن به شکل سخت افزاری هنوز هم قابل انکار نیست، اما چنانکه از روح حاکم بر همین اظهارات پیداست، هیچ یک از اقدامات یاد شده با مشارکت مردم و مستظهر به فکر و جوشش آحاد ملت نبوده و هرگز ملت آن را از خود نمیدانستند. به بیان دیگر گویی رضا شاه که به مدد مدیریت سرکوبگرانه خود این امور پرحجم را جلو برده است، در هیچ سطحی موفق به دلجویی از مردم نبوده و نتوانسته رضایت آنها را با خود همراه کند. نکتهای که شکل دیگر آن را در اقدامات شخص محمدرضا نیز میبینیم. او نیز اقدامات زیادی انجام داد و در لابلای توضیحاتش هم از شور و شوق و استقبال مردم از اقداماتش سخن گفته حتی بارها بنا به نیاز خود و با فرض برگزاری سالم، اقدام به رأیگیری و رفراندوم نیز کرده است اما چیزی از رضایت مردم از چنین پیشرفتهایی استشمام نمیشود که اگر میشد حکومت پهلوی سقوط نمیکرد. توضیحی در خصوص اقدامات محمدرضا لازم است و آن اینکه تغییرات به وجود آمده در دوره او چه به ثمر نشسته باشند و چه زمین خورده باشند و یا مجال ثمردهی نداشته باشند، به نسبت اقدامات و اصلاحات پدرش عمق بیشتری داشت و این مهم از لابلای نکات فراوانی که او گفته است، پیداست: «من هدفهای اصلی سیاست اقتصادی و اجتماعی کشورم را در پنج خلاصه کردم. نان برای همه، مسکن برای همه، پوشاک برای همه، بهداشت برای همه، بهداشت برای همه، آموزش برای همه. این هدفها را به همه دولتهایی که مباشر امور مملکتی میشدند، یادآوری میکردم و سرانجام با تأیید و رأی ملت ایران، آن را به مرحله اجرا در آورم. فراموش نباید کرد که پیش از اصلاح قانون اساسی در سال 1328پادشاه دارای اختیارات کافی برای رهبری امور مملکتی نبود. پس از این اصلاح و کسب اختیار انحلال مجلسین، من توفیق یافتم بعد از حکومت مصدق، دولتهای جدی، میهنپرست و پرکاری را مصدر امور نمایم. بر اساس پنج اصل فوق و به تناسب تدریجی جامعه ایرانی و نیازهایش اندک اندک اصول و مبانی دیگری برای سیاست اقتصادی و اجتماعی کشور اعلام نمودم، که منتجه آنها نوزده اصل انقلاب سفید ایران است...» (محمدرضاپهلوی، 1358، ص186و187) نکتهای که در برخی اظهارات محمدرضا وجود دارد و نباید از آن غفلت کرد، دغدغه جمع کردن عقاید گوناگون و معرفی آن به عنوان نسخه جدید ابداعی خود است، شاید چنین توجیهی هدفش دلجویی گروههای مختلف بوده باشد اما به فرض اتخاذ چنین سیاستی، باید گفت سیاست موفقی نبوده و او نتوانسته از گروهها و تفکرات مذکور استمالت و دلجویی نماید: « اگر بعضی از احزاب و فرقههای سیاسی مرام و مسلک خود را تنها راه نجات میدانند و اگر بعضی دیگر پیشرفت کشور را در منازعات طبق