به خاطر توفیقی که خدا را بر آن شاکرم، معمولاً هفتهای سه یا چهار کلاس بر عهده من است، غالباً استقبال از تشکیل یک کلاس جدید نمیکنم حتی اگر بشود جای خالی میدهم و فرار میکنم چون حقیقتاً مسئولیتی پر فشار و به قول خودمان بیچاره کننده دارد، اما معمولاً دوستانِ پیشنهاد کننده بر من غلبه میکنند؛ چون طبق اصل بیچاره کننده دیگر، ردّ پیشنهاد و یا تعطیلی یک کلاس کار سادهای نیست. دلِ این کار را ندارم تجربه خوبی هم از ارتکاب به چنین کاری در ذهنم نیست. میترسم؛ از سلب توفیق میترسم. کلاس باید خودش تعطیل شود-اگر تعطیل شدنی بود- همچنین خود کلاس است که باید اقتضای تأسیس یا عدم تأسیس را داشته باشد و قطعاً اصلی ترین مؤلفه در این خصوص نطق و حال و هوای مخاطبان و شرکت کنندگان است. اما هدفم از بیان این توضیحات بازگو کردن یک قاعده مهمتر است؛ اینکه از میان چند کلاسی که ممکن است در طول هفته یا دوره داشته باشی معمولاً یکی هست که آنقدر زنده باشد تا اضافه و سرریز روح و طراوت و برکاتش به دیگر کلاسها نیز سرایت کند. به نظرم این قاعده در مورد مخاطبان یک کلاس نیز بدون ملاحظه کلاسهای دیگر، صادق است. بسیار دیدهام افراد یا مجموعههایی که در دورهای خاص میدرخشند اما گویی در دوره بعد، این توفیق و مجال برای شخصی دیگر یا مجموعهای غیر مجموعه سابق فراهم آمده است. تحلیل توفیق در این ساحت ما را به یک کلیدواژه راهنمایی میکند و آن واژه اقتضا یا آمادگی و ظرفیت لازم است. به نظر میرسد که تحلیل و تبیین نامه امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر، بیش از هر کلیدواژهای نیازمند کلیدواژه آمادگی و اقتضاء است. این بحث نیازمند طرح مقدمات و نکاتی به شرح پیشرو است:
- مبعوث شدن رسول خدا(ص) در عربستان و حجاز به دلیل اقتضا و آمادگی آن سرزمین بوده است. همچنین اقتضا و آمادگی در شهر و مردم یثرب بود که سبب هجرت آن حضرت به آن دیار شد. پس از فتح مکه و بعد از تسلط حکومت اسلام بر شبه جزیره عربستان، اقتضای جدیدی لازم بود تا منابع جمعیتی کافی برای رویارویی با دو امپراتوری روم و ایران به کار گرفته شود، لذا با دوراندیشی آن حضرت علی(ع) به یمن فرستاده شد و همین سفر، زمینه کوچ قبایلی پر جمعیت را فراهم آورد که سکونتگاه خود را عراق قرار دادند و شهر کوفه تأسیس شد. این جمعیت تارو پود قوای نظامی جهان اسلام را تشکیل دادند و علی(ع) به دلیل همین استعداد و اقتضا بود که کوفه را به عنوان پایتخت برگزید.
- مأموریت مالک اشتر در مصر، که برای یکسره کردن کار معاویه و یا حداقل کوتاه کردن دست او صورت گرفت، به دلیل ظرفیت و اقتضای این سرزمین بوده است در حقیقت حکومت علی(ع) و معاویه هر کدام که موفق به تسلط بر مصر میشدند، میتوانستند از ظرفیت جمعیتی و منابع انسانی این سرزمین استفاده کرده معادله را به نفع خود تغییر دهند. این موضوع خبر از شرایط جدیدی میداد که حاصل زمینگیر شدن و سلب محوریت و سلب توفیق جهاد از منطقه عراق و کوفه بوده است. لازم به ذکر است که منابع جمعیتی ایران در این زمان قابل استفاده نبود چون از حیث آمادگی به میوهای نارس شباهت داشت. میوهای که وقت چیدن آن فرانرسیده بود، چون اکثر مردم آن در این زمان هنوز بر آیین مجوس بودند. مصر در قرآن مظهر تمدن است، قرآن وقتی میخواهد به تفصیل از طاغوت سخن بگوید، از فرعون میگوید، موسی(ع) به عنوان مظهر قیام انقلاب فرعون شکنش در این سرزمین است و البته پیش از او، یوسفِ صدیق(ع) اعجاز سیاسیاش در این سرزمین رقم خورده است. این پیشینه دلالت بر اقتضا و استعداد مصر دارد. البته ارزیابی اقتضائات یک جامعه نیازمند عناصر دیگری است که در جای خود مورد اشاره قرار خواهد گرفت.
- چنان که پیش از این اشاره شد، ساحتِ سیاست از منظر قرآن ساحتِ صدق است و حکومت اسلامی هم ابزار و هم غایت رشدش سوق دادن جامعه به منطقه صدق است. پس در قاموس اسلام ذات سیاست به عکس آنچه که تبلیغ میشود صدق است. یوسف (ع) صدیق است البته یوسف(ع) را باید دقیق فهمید و حتی گذاشتن پیمانه در بار و توشه برادران را باید در همین راستا ارزیابی نمود. مالک اشتر نخعی همراه خود نامه و توصیهای دارد که میتواند با انطباق رفتارهایش با آن سیاست صدق را در سرزمین مصر در پیش بگیرد و پایگاهی از القاء صدق برای سراسر جهان ایجاد کند.
- صدق بروزهای مختلفی دارد که به مقتضای محیط تعریف و منطبق میشود صدق از یک منظر مقابل خیانت است گاهی نیز مقابل قساوت و ناجوانمردی و پیمانشکنی است و گاهی صدق، همان اتقان در کار است. توانایی و شجاعت، زمینهساز صدق است چون غالباً دروغگویی و بدعهدی نتیجه ترس و ناتوانی است. صمیمیت و محبت و احسان، مظهر پخته ترین اقسام صدق هستند که ساحتی عالی از رعایت عدالت محسوب میشوند. دوستانی که اساس دوستی خود را بر حسابگری و حتی رندی میگذارند هیچ وقت صدیق محسوب نمیشوند معمولاً حساب و کتاب یکی کافی است تا طرف مقابل هم حسابگر شود و روح دوستی از میانشان برود این مثَل در موضوع زوجین و مطالبه حقوق متقابلشان ملموستر است معمولاً مطالبه حقوق وقتی مطرح میشود که صمیمیت مخدوش شده است؛ و الّا در فضای صدق، دوئیتی احساس نمیشود تا روحیه طلبکارانه حاکم شود. صدق مفهوم ظریفی دارد و منظور از آن پایمال شدن حقوق نیست ساقط شدن آداب و عدم روحیه حسابگری در حالی وقوعش عادلانه است که هر طرف خود را مدیون دیگری و بدهکار طرف مقابل ببیند این روحیه همان کلیدواژهای است که در قرآن به شکر تعبیر میشود شکر پسزمینه صدق است و فرد شاکر با علم به حقوقی که از طرف مقابل بر گردن اوست، لطف و عنایتی را که از خودگذشتگی و برّ تقوا حاصل شده، نادیده نمیگیرد.
- معمولاً طرفداران صدّیقِ حکومت اسلامی کسانیاند که برایشان سخت است از نقاط ضعف حکومت بگویند آنها گاهی متهم به جانبداری کور میشوند اما حقیقت آن است که حالِ ایشان، حالِ پدر یا مادری است که از فرزندشان سخن میگویند لذا حاضر به عیبجویی از محبوبشان نیستند و وقتی متوجه عیبی در حکومت اسلامی میشوند دلشان از سر خیرخواهی به درد میآید و در صدد رفع و یا پوشانیدن آن برمیآیند. قوت افراد در دارا بودن چنین روحیهای متفاوت است اما همیشه عواملی همچون معرفت، مشارکت در شئون مختلف حکومت، پرداخت هزینه و صدقات و حتی نثار جان به تعمیق و ایجاد این روحیه کمک کرده است. گفتنی است غالباً عنصری که منجر به فاصله گرفتن مردم از این روحیه بوده است و در حقیقت بروز عدم صدق را در بدنه حکومت دامن زده است، پنهانکاریهای ناپخته و طرح مشکلات به گونهای است که همه چیز را بر گردن ساختار و حکومت بیندازد. همچنین مدیریت رندانه و ناخالص در هدایت افکار عمومی، سیاستبازیها و دونرخی کردنها و نیز پیچ و خم های بروکراسی، همواره افکار عمومی را مقابل حکومت قرار داده و حاصل آن ایجاد روحیهای موسوم به روحیه کارمندی است. روحیه کارمندی یعنی احساس طلبکارانه و یا حضور بی رغبت و از سر رفع تکلیف در محیط کار و یا هر نقشی که در ظل حکومت اسلامی برای کسی تعریف شده است. شیوع این روحیه اشاعه عدم صدق و فاصله گرفتن از این مرتبه از رشد و بلوغ است.
- آنچه که به عنوان صدق از آن یاد شد، عالیترین سطح از ظرفیت و اقتضایی است که قطعاً بر معادلات مادی نظیر نفرات و امکانات غلبه دارد. نامه امام علی(ع) به مالک اشتر، ناظر به روح صدق است و القای محتوای آن در جامعه القای صدق در جامعه محسوب میشود. این نامه برای علی(ع) به عنوان متکلم و نویسنده نامه و مالک اشتر به عنوان مخاطب نامه، در حکم شعار است، شعار و منشوری که اقتضایش در متکلم و مخاطب وجود داشت یعنی هم علی(ع)با آنچه که نصیحت کرده تناقض ندارد و هم مالک شایسته این نصیحت است چنانکه مثلاً اگر این نکات برای معاویه نوشته میشد جای تعجب داشت. این نامه هدفش القای روح صدق در کالبدی به نام مصر بوده است. کالبدی که لابد اقتضای این شعار و پیام را داشته است. اما یک جامعه وقتی صادق تلقی میشود که اولاً منشور صادقانهای داشته باشد ثانیاً عملکردی داشته باشد که در جهت و سیر آن منشور در حرکت است.
- نامه امام علی(ع) به مالک اشتر که به عنوان منشور حکومت اسلامی معروف شده علاوه بر اینکه به عنوان شعار مطرح است، روی دیگری دارد و آن عمل است. شعارهای یک حکومت، وسعتِ آسمان و اقتضائات و ظرفیت یک حکومت محسوب میشود در حقیقت وسعت شعارها قلمرو صدق را در یک حکومت تعریف میکند. انحراف افراد و یا حکومتها را میتوان از انحراف در شعارهایشان تحلیل کرد. به مدد این دو عنصر صدق یعنی شعار و عمل به آن، میزان صدق یک حکومت را می توان ارزیابی کرد همچنین دوری و نزدیکی به آن ساحت، قابلیت اندازهگیری پیدا میکند. از اوایل انقلاب اسلامی در ایران مردم با شعارهایی روبرو بوده و حتی خودشان آنها را ساختهاند همیشه هم دو گروه وجود داشتند گروهی که از طرح هرگونه شعار به بهانه اینکه به عمل کاربرآید به سخندانی نیست، طفره رفتهاند و علامت صدقشان را در پرهیز از شعارها دانستهاند و گروهی که همواره شعار داده و از حد شعار جلوتر نرفتهاند. هر دو گروه در اشتباهند زیرا واقعیت این است حکومتی که در آن میشود بی دغدغه و نگرانی و اگر چه در حد شعار، مطالبه گزارههای نامه امام علی(ع) به مالک اشتر را کرد، ارزش بودن دارد زیرا چنانکه گفته شد، امکان طرح شعار، دلالت بر اقتضائات یک حکومت دارد حکومتها اجازه مطالبه و طرح هر شعاری را نمی دهند آنها این اجازه را به شعارهایی میدهند که اقتضائات و سنخیت آن را داشته باشند. پس سطحی از صدق یک حکومت را میشود از اقتضائات آن، که در شعارها و مطالباتش متجلی است ارزیابی کرد. از طرف دیگر ارزیابی صدق نیز مراتبی دارد که مثلا قدرت در تحقق وعدهها و شعارهای یاد شده، مرتبه ای بالاتر از سطح مطرح کردن زبانی شعارهاست.
برای مطالعه ترجمه متن نامه روی ادامه مطالب کلیک کنید.