جلسه سوم مروری بر نامه های نهج البلاغه(نامه به کارگزاران مختلف)
نامه بیستم، از نامههاى آن حضرت است به زیاد بن ابیه زمانى که در حکومت بصره جانشین عبد اللّه بن عباس بود، و عبد اللّه در آن وقت از جانب حضرت بر بصره و نواحى اهواز و فارس و کرمان حکمران بود.
به خدا قسم مىخورم قسم صادقانه، اگر به من خبر رسد که در بیت المال مسلمانان در مالى اندک یا زیاد خیانت ورزیدهاى، چنان بر تو سخت گیرى کنم که تو را تهیدست و سنگین بار و ذلیل و پست کند! و السّلام.
نامه بیست و یکم، از نامههاى آن حضرت است باز به زیاد بن ابیه
اسراف را بگذار و میانه رو باش، و امروز در اندیشه فرا به سر بر، از مال به اندازه لازم براى خود نگاهدار، و زیادى را براى روز نیازمندى خود پیش فرست. آیا امید دارى خداوند اجر فروتنان را به تو بدهد در صورتى که نزد او از متکبران باشى؟ و طمع دارى ثواب انفاق کنندگان را در اختیارت قرار دهد در حالى که غرق در ناز و نعمتى، و افتادگان و بیوه زنان را از زیادى ثروتت بهره نمىدهى؟! انسان را محض آنچه پیش فرستاده اجر مىدهند، و به آنچه از قبل فرستاده وارد مىشود. و السّلام
نامه بیست و پنجم، از وصیتهاى آن حضرت است به کسى که مأمور جمع آورى زکات از طرف حضرت مىشد
بر مبناى تقواى خداوندى که یکتا و بىشریک است حرکت کن، مسلمانى را به وحشت نینداز، و بدون رضاى او بر وى گذر مکن، و اضافهتر از حقّى که خداوند در مالش قرار داده از او نگیر. چون به قبیلهاى رسیدى در منطقه آب آنان در آى و به خانههایشان مرو، با آرامش و وقار به جانب آنان برو تا در میانشان قرار گیرى، و به آنان سلام کن، و در تحیّت به ایشان کوتاهى مکن، بگو: بندگان خدا! ولىّ و خلیفه خدا مرا به سوى شما فرستاده تا حق خدا را که در اموال شما نهفته از شما بگیرم، آیا در اموال شما خداوند را حقّى هست تا آن را به ولىّ او ادا کنید؟ اگر کسى گفت: حقّى نیست، به او مراجعه مکن. و اگر کسى گفت: هست، همراهش برو بدون اینکه او را به وحشت اندازى یا تهدید کنى یا قرین سختى و فشار نمایى، و آنچه از طلا و نقره به عنوان زکات مىدهد بگیر. اگر براى او گاو و گوسپند و شتر باشد بدون اجازهاش کنار حیوانات مرو، چرا که بیشتر آنها مال اوست. وقتى نزد چهارپایان رسیدى نه مانند مالکى که بر آنها سلطه دارد به آنها نظر کن، و نه مثل کسى که بر او سختگیرى نماید، چهار پایان را رم مده و به وحشت مینداز، و مالکش را به خاطر آنها ناراحت مکن. حیوانات را دو دسته قرار داده، سپس صاحبش را آزاد بگذار، هر قسمت را پذیرفت تو هم بپذیر و بر او ایراد مگیر، سپس باقى مانده را دو قسمت کن، و باز مالکش را آزاد بگذار، او هر دسته را اختیار کرد متعرضش مشو. پیوسته این تقسیم کردن را ادامه بده تا به اندازه حقى که از خداوند در مال اوست بماند، سپس حق خدا را از او دریافت دار. و اگر به هم خوردن آن تقسیم را درخواست کرد بپذیر، و دو قسمت را یکى کن، دو باره برنامه تقسیم را از سر بگیر، تا حق خدا را از مال او دریافت دارى. شتر پیر و از پا افتاده و دست و پا شکسته و بیمار و مسلول و عیب دار را به عنوان زکات قبول مکن. غیر از کسى را که به او اعتماد دارى بر آنها امین قرار مده، امینى که نسبت به اموال مسلمانان درستکار باشد، تا جایى که آن اموال را به حاکم مسلمانان برساند و حاکم هم بین مردم پخش کند. جز خیرخواه و مهربان و امین و حافظ چوپانى بر حیوانات مگمار، که با حیوانات درشتى نکند و آنها را به جبر و مشقّت نراند، و نرنجانده و خسته ننماید. هر آنچه نزد تو جمع شد به سرعت به سوى ما فرست تا آن را در محلى که خدا دستور داده مصرف کنیم. وقتى آن اموال را به امین سپردى به او سفارش کن بین شتر و بچه شیر خوارهاش فاصله نیندازد، و آن قدر شیرش را ندوشد که به بچّه او زیان رسد، شتر را با سوارى گرفتن خسته و درمانده نکند، و در دوشیدن شیر و سوارى گرفتن بین آن شتر و شترهاى دیگر مساوات را رعایت نماید، باید زمینه استراحت حیوان خسته را فراهم کند، و آن شترى را که به پایش آسیب رسیده و از حرکت ناتوان شده آرام و آهسته براند، و آنها را به آبگاههایى که شتران بر آن عبور مىکنند وارد سازد، و از کناره راههاى علف دار به به جادههاى بىگیاه نبرد، و ساعاتى به آنان استراحت دهد، و باید آنها را کنار آبهاى کم و گیاهان بیابان واگذارد، تا به اذن حق چاق و استخوان دار و پر مغز نزد ما آیند، نه رنجیده و خسته، تا آنها را به فرمان قرآن و روش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تقسیم کنیم، که این عمل باعث بزرگى اجر توست، و به رشد و هدایتت نزدیکتر است، اگر خدا بخواهد
نامه بیست و هفتم، از پیمانهاى آن حضرت است به محمّد بن ابو بکر رضى اللّه عنه وقتى او را به حکومت مصر گماشت
با مردم فروتن، و نرمخو، و گشاده رو باش، همه را به یک چشم و نظر ببین، تا بزرگان بر تو طمع حیف و میل نبندند، و ضعیفان از عدالتت مأیوس نشوند. زیرا اى بندگان حق، خداوند بزرگ از کوچک و بزرگ اعمالتان، و ظاهر و نهانتان باز پرسى مىکند، پس اگر عذابتان کند به عذاب مستحق ترید، و اگر عفو کند او کریمتر است. اى بندگان خدا، بدانید اهل تقوا هم از دنیاى گذرا و هم از آخرتى که مىآید سود بردند، با اهل دنیا در دنیایشان شریک شدند، و اهل دنیا در آخرت آنان شریک نگشتند. در دنیا از راه حلال در بهترین مسکن ساکن شدند، و بهترین خوراکى را نوش جان نمودند، از دنیا بهره بردند آنچنان که خوشگذرانان بهره بردند، و از آن کام گرفتند بدان گونه که سرکشان گرد نفر از کام گرفتند، سپس با توشهاى رساننده به سر منزل نجات از دنیا گذشتند، و با تجارتى پر سود به آخرت سفر کردند. در دنیایشان به لذت بىرغبتى به دنیا رسیدند، و یقین کردند که در آخرت همسایگان حقّند. دعایشان بىجواب نماند، و نصیبشان از لذت دنیا کاستى نیابد. بندگان خدا! از مرگ و نزدیک بودنش حذر نمایید، و براى آن ساز و برگ آماده کنید، مرگ با امرى عظیم، و حادثهاى بزرگ مىآید. به خیرى که با آن شرّى نیست، یا شرّى که با آن خیرى نمىباشد. چه کسى به بهشت از کسى که کار بهشتى کند نزدیکتر است؟ و چه کسى به جهنّم از آن که عمل جهنّمى کند نزدیکتر است؟ شما رانده شدههاى مرگ هستید، اگر بایستید به دستش مىافتید، و اگر فرار کنید شما را خواهد یافت، مرگ از سایه شما با شما همراهتر است، و با زلفتان گره خورده، و دنیا به دنبال شما در نوردیده مىشود. بر حذر باشید از آتشى که عمقش ناپیدا، و حرارتش شدید، و عذابش تازه است: جایى که رحمت در آن نیست، ناله و فریاد کسى را نمىشنوند، و اندوهى را برطرف نمىکنند. اگر بتوانید که خوفتان از خدا شدید، و گمانتان به او نیکو باشد بین این دو واقعیت جمع کنید، زیرا حسن ظنّ عبد به پروردگارش به میزان ترس او از خداست، و بهترین مردم در گمان نیکو به خداوند کسى است که ترسش از خداوند شدیدتر باشد. اى محمّد بن ابو بکر، آگاه باش که من تو را به بزرگترین لشکرم که لشکر مصر است سرپرستى دادم، شایسته توست که با نفس خود مخالفت ورزى، و از دینت دفاع کنى گرچه از زندگیت بیش از یک ساعت نمانده باشد. خدا را به خاطر خشنودى احدى از مردم خشمگین مساز، که خشنودى حق جایگزین دیگر چیزهاست، و چیزى جانشین رضاى خدا نیست. نماز را در وقت معیّنش بخوان، و به خاطر بیکارى پیش از وقت اقامه نکن، و به علّت کار داشتن از وقت مقرّرش تأخیر مینداز، و معلومت باد که هر چیزى از عملت تابع نماز است. مسلّما امام هدایت و امام گمراهى، و دوست پیامبر و دشمن او یکسان نیستند. پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله به من فرمود: «بر امّتم از مؤمن و مشرک وحشتى ندارم. خداوند مؤمن را به خاطر ایمانش از فساد باز مىدارد، و مشرک را محض شرکش قلع و قمع مىنماید. ولى بر شما از کسى که در دل منافق و در زبان داناست مىترسم، که مىگوید آنچه را خوب مىدانید، و انجام مىدهد آنچه را زشت به شمار مىآورید»
نامه شصت و یکم، از نامههاى آن حضرت است به کمیل به زیاد نخعى، به وقتى که عامل او در هیت بود، او را به علت واگذاشتن دشمن که از منطقه او گذشته و براى تاراج مسلمانان رفتهاند توبیخ مىکند
اما بعد، ضایع نمودن آدمى آنچه را بر عهدهاش نهادهاند، و بر دوش کشیدن زحمت کارى که به دیگرى واگذار شده، ناتوانى آشکار، و نظریهاى هلاک کننده است. تاخت و تازت به اهل قرقیسیا، و واگذارى مرزهایى که تو را بر آنها حکومت دادهایم و کسى نیست که آنها را حفظ کند و سپاه دشمن را از آنها برگرداند فکرى است نادرست. براى دشمنانت که خواهان غارت دوستانت بودند پل شدهاى، نه تو را بازوى توانایى است، و نه دشمن را از ناحیه تو ترسى، نه مرزى را بستى و نه شوکت دشمن را شکستى، و نه حاکمى بودى که به درد اهل شهرش بخورد، و نه مىتوانى از امیر خود کارى را کفایت کنى. و السلام
نامه شصت و دوم، از نامههاى آن حضرت است به اهل مصر که با مالک اشتر فرستاد، زمانى که او را به حکومت مصر منصوب کرد
اما بعد، خداوند سبحان محمّد صلّى اللّه علیه و آله را ترساننده جهانیان از عذاب فردا، و گواه بر انبیا فرستاد. چون از جهان در گذشت- صلّى اللّه علیه و آله- پس از او مسلمانان در رابطه با خلافت به نزاع برخاستند. به خدا قسم در قلبم نمىافتاد، و بر خاطرم نمىگذشت که عرب پس از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خلافت را از خاندانش بیرون برند، یا آن را بعد از او از من دور دارند. چیزى مرا شگفت زده نکرد مگر شتافتن مردم به جانب فلان که با او بیعت مىکردند. از مداخله در کار دست نگاه داشتم تا آنکه مشاهده نمودم گروهى از اسلام باز گشته، و مردم را به نابود کردن دین محمّد صلّى اللّه علیه و آله دعوت مىکنند، ترسیدم اگر به یارى اسلام و اهلش برنخیزم رخنهاى در دین ببینم یا شاهد نابودى آن باشم که مصیبت آن بر من بزرگتر از فوت شدن حکومت بر شماست، حکومتى که متاع دوران کوتاه زندگى است، و همچون سراب از بین مىرود، یا همچون ابر از هم مىپاشد. بنا بر این در میان آن فتنهها قیام کردم تا باطل از بین رفت و نابود شد، و دین به استوارى و استحکام رسید. به خدا قسم اگر به تنهایى با دشمنان روبرو شوم در حالى که تمام زمین را پر کرده باشند، مرا نه باک است و نه ترس. من بر گمراهى آنان و هدایت خویش از جانب خود بر بصیرت از سوى پروردگارم بر یقینم. هر آینه من آرزومند لقاى خدایم و به پاداش نیک او در انتظار و امید، اما تأسّفم از این است که حکومت این امت به دست بىخردان و تبهکاران افتد، و مال خدا را در بین خود دست به دست کنند، و عباد حق را به بردگى گیرند، و با شایستگان به جنگ خیزند، و فاسقان را همدست خود نمایند، زیرا از اینان کسى است که در میان شما شراب حرام نوشید، و حدّى که در اسلام مقرر بود بر او جارى گشت، و هم از اینان کسى است که مسلمان نشد تا اینکه براى اسلام آوردنش به او بخشش کمى شد. اگر از حکومت این نابکاران بر شما نمىترسیدم این مقدار شما را ترغیب و توبیخ نمىکردم، و در جمع و تحریک شما کوشش روا نمىداشتم، و زمانى که سر باز زدید و سستى نمودید رهایتان مىکردم.
آیا شما نمىبینید سرزمین شما با حمله دشمن کم شده، و شهرهایتان تحت فرمان آنان در آمده، و کشورهایتان ربوده شده، و در شهرهاى شما جنگ در گرفته؟! خدا شما را بیامرزد، به جانب جنگ با دشمنانتان کوچ کنید، و خود را بر زمین سنگین مسازید که تن به خوارى بسپارید، و به ذلّت برگردید، و پستترین برنامه نصیب شما شود. مرد جنگجو همیشه بیدار و هوشیار است، و هر که از دشمن آسوده بخوابد دشمن نسبت به او نخواهد خفت. و السلام
نامه هفتاد ویکم، از نامههاى آن حضرت است به منذر بن جارود عبدى که او را در بعضى نواحى به کار گمارد و او در امانت کار گزاریش خیانت کرد
اما بعد، درستى پدرت مرا نسبت به تو خوشبین نمود، و فکر کردم پیرو او هستى، و به روش او مىروى، ناگاه به من گزارش رسید که در تبعیت از هواى نفس دست بردار نیستى،و ذخیرهاى براى آخرتت باقى نمىگذارى، با ویران کردن آخرتت دنیایت را آباد مىکنى، و به قیمت جدا شدن از دینت به خویشانت مىپیوندى. اگر آنچه از تو به من گزارش شده درست باشد شتر خانوادهات و بند کفشت از تو بهتر است! کسى که مانند تو باشد نه اهلیت دارد که مرزى به وسیله او بسته شود، و نه برنامهاى به توسط او اجرا گردد، و یا مقامش را بالا برند، یا در امانتى شریکش نمایند، یا از خیانت او در امان باشند. زمانى که این نامه به دستت رسد به طرف من حرکت کن ان شاء اللّه.
(این منذر کسى است که امیر المؤمنین علیه السّلام در بارهاش فرمود: از خود بینى و خودپسندى مرتب به این طرف و آن طرفش نظر مىکند، در دو جامه خود مىخرامد، و پیوسته گرد و غبار کفشهایش را پاک مىنماید)
البته معیار هم می دهد برای تحلیل خود
یک معیار دم دستی و ملموس