آدم شناس بود عبدالعلیِ ولایی، گاهی آدمِ خود را، یعنی کسی را که به جبهه میبرد و طرف عمودی میرفت و به احتمال زیاد افقی بر میگشت، از میان بچههای مسجد پیدا میکرد، گاهی هم از بین بچههایی که ممکن بود حتی شلوارِ لی بپوشند.
این توضیح ضروری است که این شلوار لی، برای خودش ماجراهایی دارد و اصلاً مثل امروز که پوشیدن آن بسیار عادی تلقّی میشده نبوده است، حقیر به یاد دارم تا دهه هفتاد هم که گاهی مرتکب پوشیدن آن میشدم و همینطوری سرم را پایین میانداختم و مسجد میرفتم، با واکنشهایی روبرو بوده ام. تا چه برسد به دهه 60 که معاذ الله از پوشیدن این شلوار.
به هر حال یک روز عبدلعلی با آب و تاب تعریف میکرد که یک کسی را پیدا کردهام چنین و چنان، چند روزی خودش هم لی میپوشید، طرف را مسجدی میکرد و نهایتاً به شکلی کاملاً طبیعی بالاخره آدم لباسش را عوض میکند دیگر، او هم عوض میکرد و دیگر لی نمیپوشید. از قضا رفیق جدید نیز که شیفته عبدالعلی شده بود، سر و وضعش تغییر میکرد و او هم یکی میشد مثل دیگر بچههای مسجدی و چند وقت دیگر هم...
حالا ذکر این توضیحات خواننده محترم را به سمت ریش پورفسری و موی فشن و غیر آن سوق ندهد که اگر همه این کارها را هم بکنی کاری از پیش نمیبری چون اصل مطلب چیز دیگری است ...
اصل این است که در جهاد نرم، قیمت دارند آدمهایی که ممکن است در نگاه اول جدی تلقی نشوند و قیمت شناس لازم است تا بشود جمال نورانی آنها را در صف و جبهه حق مشاهده کرد. در این میان آنچه که پایه و مرتبهای ویژه از اهمیت را پیدا میکند، دید و زاویه نگاهی است که افراد را از دریچه یوسف(ع) مینگرد که یوسف(ع) حتی برادرانش را هم ستاره میبیند. اگر ستاره نبینی که کاری پیش نمیرود، کسی تربیت نمیشود. آدمها با تحقیر است که حال و روز خوبی ندارند و با اکرام است که بزرگ میشوند. میدان جهاد نرم میدانی است که هر کس در فضای آن احساس بزرگی و عزت میکند و به اعتبار این احساس عزت است که منش بزرگ پیدا میکند. اکرام میتواند توان یک نفر را به بیش از توان چهل مرد ارتقا دهد و از دلها صفحاتی پولادین بسازد. امام سجاد(ع) فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)