فضاسازی اول:
قرآن هم که خوانده شود، میزان فهم، وابسته به افق قاری قرآن است. مثلاً فهمی که ما از اعطای کوثر به پیامبر خواهیم داشت ممکن است سطحی بسیار عادی داشته باشد. در حالی که اگر در نظر بگیریم رسول خدا(ص) با شنیدن این خبر که خیرکثیر به ایشان اعطا شده است، غرق در حیا و رقّت میشوند، مفهوم دیگری ایجاد خواهد شد. با فرض یاد شده، عبارت فصل لربک و انحر، یعنی امر به نماز و قربانی، در پاسخ به حال زیبای یادشده و به هدف توجه الهی برای رسول خدا(ص) تفسیر میشود. خلاصه اینکه اگر افق مطالعه و تفکر بالا باشد نتایج صحیح و در سطح عالی خواهند بود و اگر این افق کوتاه باشد، برداشت حاصل شده نیز کوتاه خواهد بود. این منطقه همان جایی است که مفسرین را به دستههای مختلف تقسیم میکند و مثلاً برخی از خطابهای خاص به انبیا در قرآن، استنباط سهو و ترک اولی میکنند یا که به عکس، برخی به فهم صحیح نایل میشوند و ساحت انبیا را منزه از کوتاهفهمیهای سخیف میدانند. انتقال به این میدان دید و این افقِ مبین، حکایت از بلوغ افراد دارد. و کار جهاد نرم به بلوغ رسانی جامعه است.
فضاسازی دوم:
از مداومت و جدیت تمام دوستانی که در این کلاس حضور دارند میتوان به احساس فایده و تعلقخاطرشان پی برد تا جایی که اگر در همین مرحله کلاس را تعطیل کنیم، اکثراً رنجیده خاطر خواهید شد. اما بیایید یک عملیات را باهم تحلیل کنیم. هر کس به خودش مراجعه کند و ببیند آیا اگر به او گفته شود یکی دیگر از افراد کلاس را از حضور در این جمع منصرف کرده یا لااقل بدبین نماید، این توان را دارد؟ موفقیت او تا چه میزان خواهد بود؟(تقریبا پاسخ همه مثبت بوده و تفاوت در میزان تأثیرگذاری قابل تحلیل بود.) پس ظاهراً میزان آسیبپذیری ما در مقابل کسی که طرح قبلی داشته باشد، بسیار بالاست. خلاصه اینکه دوستان همگی بسیار بیشتر از آنچه که تصور میشد شُل هستیم.(وحشت حضّار) فکر میکنم ثبات ما در برخی جایگاهها توجیهی جز خواست خداوند ندارد. تا امروز در هر کاری که مداومت داشتهایم، خدا ما را نگه داشت وگرنه با آمادگی که در پذیرش القائات منفی در ما وجود دارد، این مداومت عجیب به نظر میرسد.
انتقال به این میدان دید و این افقِ مبین، حکایت از بلوغ افراد دارد. و کار جهاد نرم به بلوغ رسانی جامعه است. به نظر میرسد پس از این فضاسازی و افقی که برای همه ایجاد شد، میتوان آسیبپذیری کمتری را در جمع یادشده شاهد بود.
فضاسازی سوم:
همه دوستان فرض را بر این بگذارند که خبر موثقی از غیب رسیده است که همگی در جهنم خواهیم بود و هیچ جای اغماض و مغفرتی هم نیست و این سرنوشت قطعی ماست، پس از شنیدن این خبر و اطمینان از صحت آن، واکنش هر یک چه خواهد بود؟ تکلیف ما با دینی که داریم چه خواهد بود؟مثلاً با نماز چه خواهیم کرد؟پاسخها عمدتاً معطوف به اندوه شدید یا انفعالی است، تا اینکه بخشی از مناجات علی(ع) خوانده میشود. مناجاتی که با فرض جهنم رفتن و عذاب و محرومیت هم اعلام بندگی خداوند در آن موج میزند. احساس در این فضا، اعلام امیدواری به خداوند و تحلیل عقلی نیز با یک محاسبه معمولی به این نتیجه منجر میشود که انسان راهی جز خوب بودن و بندگی ندارد، اصلاً کار دیگری بلد نیستم، با چنین فرضی هم اگر بر دین خدا باقی باشم زندگی پوچی نخواهم داشت. انتقال به این میدان دید و این افقِ مبین نیز، حکایت از بلوغ افراد دارد. و کار جهاد نرم به بلوغ رسانی جامعه است.
فضاسازی چهارم:
شب فرا رسید حسین علیه السلام یارانش را جمع کرد و خداى را سپاس و ستایش گفت و سپس روى به یاران کرده و فرمود: اما بعد، به حق که من، نه یارانى نیکوتر از شما میشناسم و نه خاندانى نیکوکارتر و بهتر از خاندان خودم، خداوند به همه شما، پاداش نیک عطا فرماید. اینک تاریکى شب شما را فراگرفتهاست، شبانه حرکت کنید و هریک از شما دست یکى از خانواده مرا بگیرد و پراکنده شوید و مرا با اینان واگذارید که به جز من با کسى کارى ندارند...
ایجاد چهار فضای یاد شده به خوبی در این نوشته منعکس نیست و نوشته پیشرو نمیتواند منتقل کننده فضاهای یاد شده باشد. اما در همین حد هم شاید یک نکته مسلّم است و آن اینکه رسانیدن افراد به بلوغ، که حاصل تجربیات در خط سیر زندگی یا فضاسازی است، به خوبی نشاندهنده تفاوت یک کلاس درس با میدان جهاد است. چرا که بلوغ با دانستنهای سطحی از پارهای مسایل ایجاد نمی شود بلکه ابزارش ایجاد فضایی است که فرد آن علم را وجدان و تجربه میکند. مسأله افق مخاطب و میدان دید اوست و تأثیری که سطح یک مخاطب در فهم یک موضوع دارد. گاهی نوع خاصی از زندگی انسانها را به بلوغ یاد شده میرساند مثلاً یتیمی را در نظر بگیرید که تجربیات ویژهاش او را در افقی بالاتر از همسالانش قرار داده است اما نکته اینجاست که الزاماً هزینه پختگی از دست دادن عزیزان یا مسایل مشابه نیست. این پختگی با ساختن فضاهایی که خیال وتحلیل هم به کمک آن میآیند و با ملاحظه ظرافتهایی قابل ایجاد است. فضاهای یادشده هر کدام حاوی پیامهایی بودند که اهمیتشان به هیچوجه در ردیف پیامهای دیگر قرار ندارد. به قول معروف حکم شاهکلید را دارند. شاهکلیدی که میتواند ضعفها را از بین برده قلبها را به استحکام پارههای آهن کرده و توان یک نفر را به توان چهل مرد ارتقا دهد، چون افق دید افراد را بالا میبرند. امام سجاد علیه السلام فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)