بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
به بهانه سوره مبارکه هود عاشورای 1388
کتاب ورق ورق شده پیکرت، تفصیل آیه های خدا بود که جمع کردن آن، نا ممکن می نمود! و حسین که پیش از این، قرائت آیه های قَدَمت، پیرش کرده بود، جوانان بنی قرآن را می خواند، تا بقیه الله، زیر دست و پای نماند!
بقیةالرسول! تو تفصیل محمد(ص) بودی؛ و ارباً ارباع شدنت یعنی، بر زمین پاشیدن خلق و خلق و منطق رسول الله!
بقیّه ی علی! فقط نامت، به تنهایی، لیلة المبیت بود، تا دشمن به اینکه علی اکبر را کشته است؛ دست از کشتن بقیّة الله بدارد! گویی خدا این بار، تدبیرش برای حفظ جان علی، به میدان فرستادن جان رسول الله(ص)بود!
بقیّة الزّهراء! هیجده ساله بودنت، را باید دلیل خرد شدن استخوان هایت دانست؛ که خدا جان فاطمه را برای حراست از جان فاطمه به تقابل با لهیب شعله های آتش و ضربات خرد کننده فرستاده بود!
دور باد از رحمت خدا، امتی که به جان دادن تو راضی شد که جان دادن تو، جان دادنِ جانِ زینب بود!
تفصیل محمد و علی و فاطمه! کودکان که بر دوش و دست و آغوشت می آویختند، امت واحده قرآن شکل می گرفت؛ و چون بند بند پیکرت گسیخت، امتی واحده از هم گسیخت! و غروب که شد، ناز دانه های امتت، میان خار و خاشاک مبهوت و پراکنده بودند!
دور باد از رحمت خدا! قومی که، امت واحده ات را به اسارت بردند! و گونه های آفتاب سوخته شان را به ضربه های سیلی نواختند!
سفینة النجاة حسین! فاستقم کما امرت! که چون تن به سیلاب جنون تیر و تیغ و دشنه می سپاری، نه جان کشتی بان، که جان ذرّیه مبهوتش، با تو می رود.
در این محشر هلهله و سنگ، آهسته قدم بردار، ای بیّنه رشید حسین! که چشم های امت واحده ات با تو می رود؛ غروب که شد، چشم های بقیه امتت از این جباران عنید ترسیده اند و نازدانه ها میان خار و خاشاک، پژمرده اند!
دور باد از رحمت خدا! قومی که امت واحده ات را پژمردند، و پیکرهای نهیفشان را به قوت تازیانه هایشان، آزردند!
«أَلا إِنَّ عاداً کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُود!»
بقیه صالح حسین! در محشرِ قساوت و بی پروایی، فاستقم کما امرت، که قلب های امت واحده ات، با تو می رود؛ و غروب، امت واحده ات بر ناقه های برهنه سوار خواهند شد؛ حال آنکه ناز دانه های باز داشته از آب، هنوز بدون تو، سفری را تجربه نکرده اند!
«أَلا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ».
صبح قریب حسین! برای طلوع، در این معرکه سرخ، فاستقم کما امرت، که از پس دعوت خونین این قوم، به میهمان نوازی، غروب که شد، امت واحده ات را به میهمانی می برند؛ چه میهمانی؟که نازدانه ها، لباس هایشان سوخته است و به ریسمانشان بسته اند!
بقیّة الله! آهسته قدم بردار! که سرمایه جان، از بازار امت واحده ات، می رود؛ غروب که شد، گوشواره های امت واحده ات را می برند تا متاع بازارشان شود و نازدانه ها، گوش هایشان مجروح خواهد بود!
«أَلا بُعْداً لِمَدْیَنَ کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ» .
بقیّه موسی! برای هجرت شبانه ات، کوفیان را واگذار که اینان امت واحده فرعونند و فرعون امرش رشید نیست!
«یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُود».
فاستقم کما امرت! تا اذان قدم هایت خاموش نگردد، که این طنینِ قیامت، معیار سعادت و شقاوت است.
که هرکه سعادتمند است، دخیل امت واحده اکبر است.
آهسته قدم بردار که ردّ قدم هایت دلالت قدم های مهدی است، و بقیة الله به این دلالت باقی و باوقار، مهدی است!