بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها
به بهانه سوره مبارکه ص مهرماه88
«قال الحسین(ع): واما سکینه فغالب علیها الاستغراق مع الله فلا تصلح لرجل.»
و
«سیطول بعدی یا سکینه فاعلمی منک البکاء اذا الحمام دهانی
لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة ما دام منی الروح فی جتمانی
فاذا قتلت فانت اولی بالذی تأتینه یا خیرة النسوان.»
جبرئیل رطوبتی از نگاه تو بود و از آنجا بود که فرو غلطید. و چون جبریل در زلال بصیرت تو غسل نمود، قطرات بصیرت تو بود که از بالهایش می چکید و فرشته می شد.
به تقطیر پر حرارت بصیرتت سوگند، که بصیرت زلال و موّاجت، قرآن ذی ذکر است؛ تفهّم آتشین معانی مکتوب، از آنجا میسّر است و حسین از فهم مکتوبِ چشمانِ تو بود، که قلبش شعله کشید؛ حسین، قتیل اشک های تو بود و از رطوبت بصیرت تو بود که عطشش برای انابه و رجوع بر افروختهتر می شد!
مواجترین سکینه! طوفان بصیرت تو، کفر را بر باد داد و در اسارت عزّة و شقاق کشید؛ برای کفر، امواج خرد کننده جاری از زبانت، عجیب بود؛که این امواج، به کثرت رفت و برگشت مهیبش، همان خزائن رحمت جلالی ربّت بود، که در کلامت جلوه میکرد.
سپاهک مهزوم و مغلوب کفر، یارای مقابله با امواج بصیرت تو را نداشت؛ که تک صیحه برخاسته از این بصیرت موّاج، همان صیحه واحده ای بود که پیش از این قوم نوح و عاد و فرعون ذو الاوتاد، و ثمود و قوم لوط، و اصحاب ایکه را هلاک کرده بود.
قرآن ذی ذکر! از خزائن اشک های تو بود که داود، رجوعش به پروردگار بسیار شد و اوّاب نام گرفت، که داود، چشمانش، از این امواج پر خروش، فهم بندگی میکرد؛ فهمی که محتوای مُلک و حکمت و فصل الخطاب بود.
قنوت دستان داود، که هر صبح و شام از انعکاس بصیرت تو، مرطوب میشد، کوه ها را، رام و همنوا کرده بود؛ و پرندگان در قیامت ناله اش بر مصائب تو، هم ناله بودند، و چون قامت داود به اقتدای بصیرت تو، رکوع شد، نبوتش از پی این اقتدا، خلافت نام گرفت.
بصیرت موّاج تو، محتوای خلافت انبیای برگزیده است؛ تفصیل بدیهی ترین و عادلانه ترین نابرابری های هستی! کتاب یکجا نازل شده مبارکی که، تدبر آیات و تذکر حقایقش، در رفت و برگشتی باشکوه، اولو الالباب را اوّاب کرد که اوّاب بودن، مشایعت رفت و برگشت امواج بندگی است.
بصیرت مّواج تو بود که در رفت و برگشت پر برکتش، سلیمان را از خزاین رحمت پروردگار، به ساحل آغوش داود آورد.
و سلیمان از داغ مجاهدت و قتال در رکاب بصیرت تو بود که خورشید را از یاد برد و جای گذاشت؛ و چون سلیمان دوباره یاد تو را تجدید کرد، خورشید تجدید شد؛ که بصیرت موّاجت، خورشید را برای همناله شدن به ساحل سجاده سلیمان آورده بود.
جوشان ترین چشمه! از فوران و جوشش بصیرت تو بود، که ایوب بندگی میشست؛ و ابراهیم و اسحاق و یعقوب، به کثرت رجوعشان، به این چشمه بود؛ که اولوالاید و الابصار شدند.
انبیای اوّاب، برای دم گرفتن به ذکر توست که برگزیده قیامت هستند؛ و اسماعیل و یسع و ذو الکفل، را به حُسن چنین فرجامی بود که برگزیدند.
و چون خاک از رطوبت موّاج بصیرتت، اوّاب شد و آدم نام گرفت، سجده بر او واجب شد! و جبریل که رطوبتی از نگاه تو بود، از پس غسل در بصیرت تو، به همراهی فرشتگانِ چکیده از بالهایش، سجدهی واجب کرد.
اما جهنم غضب الهی انباشته خواهد شد، از شیطان و هر متمرد مستکبری که به تبعیت او، بر خاک آمیخته با بصیرتت سجده نکرد.