.

بایگانی

بیست و شش، هفت سال بیشتر نداشت  و مسول اعزام نیروی به جبهه ها حداقل در دو یا سه استان بود. کلّی پشت سرش  حرف بود و پدر و مادرهای بسیاری بودند که از ارتباط فرزندانشان با او می ترسیدند. روح لطیف و مهربانی داشت و آدم های خودش را هم به واسطه این لطافت و از مسجدها انتخاب می کرد مثل آهن ربای قوی قدرت جذب هر کسی را داشت. یکی از شگردهای او بردن بچه ها به کوه بود آن هم با ظرافت ها و برنامه چینی های خاصی که حاصلش فهم و بلوغ و بیرون آوردن بچه ها از عوالم کودکانه بود. خودش به تنهایی یک رود بود و هر جا که می آمد و پا می گذاشت، جریانی انسانی راه می افتاد  و همین باعث حساسیت های حسودان بسیاری می شد و همراه سرو صدا و نشاطی که در بقیه به وجود می آورد، خیلی ها هم حال بدی پیدا می کردند. عبدالعلی که بعدها به شهادت رسید، مثل نهری از بهشت بود که گاهی اعمال و رفتارهای او حکم آب را داشت حیات بخش بود و برطرف کننده عطش و البته باعث شوره زدن عده ای که چشم دیدن او را نداشتند. برخی از رفتارها و حرف های او، به ویژه مواقعی که مثلاً تحلیل سیاسی می کرد حکم لبَن و شیر را داشت که خوراک افراد را تأمین می کرد و برطرف کردن سوء تغذیه را در پی داشت. اداها و خوشمزگی ها و بگو و بخندهای او و حرف های پر از احساس و شیرینش در حکم خَمر و شرابی بود که برای کسانی که از آن می نوشیدند،  لذت و مستی فوق تصور به وجود می آورد. یک مستی معنوی و پر از احساس. کلمات عبدالعلی گاهی شربتی از عسل بود که شفای دل های زخم خورده محسوب می شد و اثر طبابت داشت. عبدالعلی نه فقط مسول اعزام نیرو به جبهه ها بلکه محمل تولید تدارکاتی بهشتی اعم از آب و غذا و دارو و نشاط یک جبهه بود. ضعف و سستی در او راه نداشت، حکومت می کرد بر دل های فراوانی از بچه های مسجد و قدرتی داشت بیش از قدرت چهل مرد با دلی که در استواری همچون پاره های آهن بود.

امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۹:۲۶
کاظم رجبعلی

رسول خدا (ص) فرمود: بهترین صحابه(همسفر) چهار نفر و بهترین سرایا(دسته قشون جهت اعزام مأموریت) دسته چهار صد نفرى و بهترین (جیوش)لشکر چهار هزار است و لشکر دوازده هزار نفرى اگر پایدارى کنند(صبروا) و صمیمى باشند(صدقوا) شکست پذیر نخواهند بود.( الخصال،  ج‏1 ؛ ص202).

با قید موضوع پس‌زمینه که مثلاً این روایت در شرایط آن روز عربستان و به اقتضای نوع جنگ تن‌به تنی که رواج داشته است کاری ندارم. قصد طرح این ادعا را هم ندارم که مثلاً یک دسته چهارصدنفری برای نجات مردم بحرین کافی است. نمی‌خواهم بگویم همین تعداد برای از بین رفتن اسرائیل کافی است. نمی‌خواهم بگویم با همین تعداد بساط آل سعود برچیدنی است. نمی‌خواهم تأکید روی صبروا و صدقوا داشته باشم که در این خصوص بحث‌های فراوانی شده است.

بحث بر روی عدد و نفرات در جهاد نرم است و جایگاهی که این موضوع در جهاد نرم دارد. آنچه مسلّم است در این عرصه احیای نفرات، موضوعی مهم بوده و زنده شدن هر نفر، معادل احیای همه بشریت است. و از جهت و زاویه دیگر، بدیهی است که افزایش نفرات، تحت شرایطی خاص می‌تواند مفهوم قدرت بیشتر داشته باشد. این شرایط خاص را می‌توان در این جمله خلاصه کرد که، هر افزایش و تعددی اثر قدرت ندارد، هیچ، بلکه عامل ضعف نیز می‌تواند باشد. اینجاست که مثلاً قید صبر و صدق که در روایت بالا آمده بود اهمیت پیدا می‌کند.

وقتی جایگاه نفرات معلوم شد، دو موضوع در جهاد نرم بسیار پر رنگ می‌شود اول اینکه چگونه می‌توان بر نفرات جریان حق افزود؟ و دوم اینکه در برابر کثرت عدو و دشمن چه باید کرد؟ پاسخ به هر دو پرسش، با خود انواع طرح و نقشه‌ها را تصویر می‌کند و راه‌های متعددی را پیش  پای مجاهد می‌گشاید. مثلاً در جهاد سخت برای پاسخگویی به این مهم بوده که ابزار و اسلحه‌هایی که کارآیی یک رزمنده را از یک نفر به چند نفر ارتقا بدهد، ساخته شده است. یک تیربار که در جای خوبی کاشته شده باشد حقیقتاً توان یک رزمنده را چند برابر می کند قدرت و امکان یک خلبان جنگنده با یک نیروی پیاده قابل مقایسه نیست. یک نفر می‌تواند نشریه‌ یا رسانه‌ای را اداره کند و نیرو و ظرفیتش میلیون‌ها برابر شود.  ولی بار ویژه‌ای در پرسش دوم وجود دارد و آن تأکید بر ظاهر قلیل نفرات در جبهه حق است. تأکیدی که چاره‌ای جز فراهم آوردن ابزاری با قابلیت چندین برابر کردن توان یک رزمنده باقی نمی‌گذارد و عاملی می‌شود برای ابراز شدت نیاز به امدادهای غیبی و اتصال به منشأ حیات و قدرت. در قرآن به شکل‌های مختلفی به این موضوع پرداخته شده است. مثلاً در جایی فرموده است: « اى پیامبر، مؤمنان را به جهاد برانگیز. اگر از [میان‏] شما بیست تن، شکیبا باشند بر دویست تن چیره مى‏شوند، و اگر از شما یکصد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز مى‏گردند، چرا که آنان قومى‏اند که نمى‏فهمند. اکنون خدا بر شما تخفیف داده و معلوم داشت که در شما ضعفى هست. پس اگر از [میان‏] شما یکصد تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز گردند، و اگر از شما هزار تن باشند، به توفیق الهى بر دو هزار تن غلبه کنند، و خدا با شکیبایان است». (آیات65و66سوره انفال) منطق این آیات همان منطقی است که جزای بدی را معادل آن بدی و پاداش خوبی را معادل ده برابر آن می‌داند. بر این اساس، با این منطق هفتادو دو نفر در مقابل سی‌هزار نفر که هیچ در مقابل همه کفر در همه زمان‌ها نیز کم نیست. با این منطق فاطمه(س) نسائنا، علی‌(ع) انفسنا و حسنین(ع) ابنائنا است. با این منطق سیصد و سیزده نفر برای یک انقلاب جهانی کم نیست که وحی خود حیات و قدرت می‌آفریند، وحی انسان را بیشمار می‌کند. امام سجاد(ع) فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۱:۱۹
کاظم رجبعلی

فضاسازی اول:

قرآن هم که خوانده شود، میزان فهم، وابسته به افق قاری قرآن است. مثلاً فهمی که ما از اعطای کوثر به پیامبر خواهیم داشت ممکن است سطحی بسیار عادی داشته باشد. در حالی که اگر در نظر بگیریم رسول خدا(ص) با شنیدن این خبر که خیرکثیر به ایشان اعطا شده است، غرق در حیا و رقّت می‌شوند، مفهوم دیگری ایجاد خواهد شد. با فرض یاد شده، عبارت فصل لربک و انحر، یعنی امر به نماز و قربانی، در پاسخ به حال زیبای یادشده و به هدف توجه الهی برای رسول خدا(ص) تفسیر می‌شود. خلاصه اینکه اگر افق مطالعه و تفکر بالا باشد نتایج صحیح و در سطح عالی خواهند بود و اگر این افق کوتاه باشد، برداشت حاصل شده نیز کوتاه خواهد بود. این منطقه همان جایی است که مفسرین را به دسته‌های مختلف تقسیم می‌کند و مثلاً برخی از خطاب‌های خاص به انبیا در قرآن، استنباط سهو و ترک اولی می‌کنند یا که به عکس، برخی به فهم صحیح نایل می‌شوند و ساحت انبیا را منزه از کوتاه‌فهمی‌های سخیف می‌دانند. انتقال به این میدان دید و این افقِ مبین، حکایت از بلوغ افراد دارد. و کار جهاد نرم به بلوغ رسانی جامعه است.

فضاسازی دوم:

از مداومت و جدیت تمام دوستانی که در این کلاس حضور دارند می‌توان به احساس فایده و تعلق‌خاطرشان پی برد تا جایی که اگر در همین مرحله کلاس را تعطیل کنیم، اکثراً رنجیده خاطر خواهید شد. اما بیایید یک عملیات را باهم تحلیل کنیم. هر کس به خودش مراجعه کند و ببیند آیا اگر به او گفته شود یکی دیگر از افراد کلاس را از حضور در این جمع منصرف کرده یا لااقل بدبین نماید، این توان را دارد؟ موفقیت او تا چه میزان خواهد بود؟(تقریبا پاسخ همه مثبت بوده و تفاوت در میزان تأثیرگذاری قابل تحلیل بود.) پس ظاهراً میزان آسیب‌پذیری ما در مقابل کسی که طرح قبلی داشته باشد، بسیار بالاست. خلاصه اینکه دوستان همگی بسیار بیشتر از آنچه که تصور می‌شد شُل هستیم.(وحشت حضّار) فکر می‌کنم ثبات ما در برخی جایگاه‌ها توجیهی جز خواست خداوند ندارد. تا امروز در هر کاری که مداومت داشته‌ایم، خدا ما را نگه داشت وگرنه با آمادگی که در پذیرش القائات منفی در ما وجود دارد، این مداومت عجیب به نظر می‌رسد.

 انتقال به این میدان دید و این افقِ مبین، حکایت از بلوغ افراد دارد. و کار جهاد نرم به بلوغ رسانی جامعه است. به نظر می‌رسد پس از این فضاسازی و افقی که برای همه ایجاد شد، می‌توان آسیب‌پذیری کمتری را در جمع یادشده شاهد بود.

فضاسازی سوم:

همه دوستان فرض را بر این بگذارند که خبر موثقی از غیب رسیده است که همگی در جهنم خواهیم بود و هیچ جای اغماض و مغفرتی هم نیست و این سرنوشت قطعی ماست، پس از شنیدن این خبر و اطمینان از صحت آن، واکنش هر یک چه خواهد بود؟ تکلیف ما با دینی که داریم چه خواهد بود؟مثلاً با نماز چه خواهیم کرد؟پاسخ‌ها عمدتاً معطوف به اندوه شدید یا انفعالی است، تا اینکه بخشی از مناجات علی(ع) خوانده می‌شود. مناجاتی که با فرض جهنم رفتن و عذاب و محرومیت هم اعلام بندگی خداوند در آن موج می‌زند. احساس در این فضا، اعلام امیدواری به خداوند و تحلیل عقلی نیز با یک محاسبه معمولی به این نتیجه منجر می‌شود که انسان راهی جز خوب بودن و بندگی ندارد، اصلاً کار دیگری بلد نیستم، با چنین فرضی هم اگر بر دین خدا باقی باشم زندگی پوچی نخواهم داشت. انتقال به این میدان دید و این افقِ مبین نیز، حکایت از بلوغ افراد دارد. و کار جهاد نرم به بلوغ رسانی جامعه است.

فضاسازی چهارم:

شب فرا رسید حسین علیه السلام یارانش را جمع کرد و خداى را سپاس و ستایش گفت و سپس روى به یاران کرده و فرمود: اما بعد، به حق که من، نه یارانى نیکوتر از شما می­شناسم و نه خاندانى نیکوکارتر و بهتر از خاندان خودم، خداوند به همه شما، پاداش نیک عطا فرماید. اینک تاریکى شب شما را فراگرفته­است، شبانه حرکت کنید و هریک از شما دست یکى از خانواده مرا بگیرد و پراکنده شوید و مرا با اینان واگذارید که به جز من با کسى کارى ندارند...

ایجاد چهار فضای یاد شده به خوبی در این نوشته منعکس نیست و نوشته پیش‌رو نمی‌تواند منتقل کننده فضاهای یاد شده باشد. اما در همین حد هم شاید یک نکته مسلّم است و آن این‌که رسانیدن افراد به بلوغ، که حاصل تجربیات در خط سیر زندگی یا فضاسازی است، به خوبی نشان‌دهنده تفاوت یک کلاس درس با میدان جهاد است. چرا که بلوغ با دانستن‌های سطحی از پاره‌ای مسایل ایجاد نمی شود بلکه ابزارش ایجاد فضایی است که فرد آن علم را وجدان و تجربه می‌کند. مسأله افق مخاطب و میدان دید اوست و تأثیری که سطح یک مخاطب در فهم یک موضوع دارد. گاهی نوع خاصی از زندگی انسان‌ها را به بلوغ یاد شده می‌رساند مثلاً یتیمی را در نظر بگیرید که تجربیات ویژه‌اش او را در افقی بالاتر از هم‌سالانش قرار داده است اما نکته اینجاست که الزاماً هزینه پختگی از دست دادن عزیزان یا مسایل مشابه نیست. این پختگی با ساختن فضاهایی که خیال وتحلیل هم به کمک آن می‌آیند و با ملاحظه ظرافت‌هایی قابل ایجاد است. فضاهای یادشده هر کدام حاوی پیام‌هایی بودند که اهمیتشان به هیچ‌وجه در ردیف پیام‌های دیگر قرار ندارد. به قول معروف حکم شاه‌کلید را دارند. شاه‌کلیدی که می‌تواند ضعف‌ها را از بین برده قلب‌ها را به استحکام پاره‌های آهن کرده و توان یک نفر را به توان چهل مرد ارتقا دهد، چون افق دید افراد را بالا می‌برند. امام سجاد علیه السلام فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)

 

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۷:۰۶
کاظم رجبعلی

می‌گفت: «استعداد خوبی در ورزش شطرنج داشتم و در دوره دبیرستان، به شکل حرفه‌ای در یکی از تیم‌های تهرانی عضو بودم». نبوغش واضح بود و می‌شد حدس زد که واقعاً موفقیت خوبی در این زمینه داشته است اما آنچه که برای او از آن دوران باقی مانده و انصافاً سرمایه ارزشمندی محسوب می‌شود، بردها و افتخاراتش در مسابقات حرفه‌ای در آن سال‌های دور یا حتی ذهن آماده‌ و قدرت محاسبه‌ای که اکنون در او موج می‌زند نیست. سرمایه او از آن دوران خاطره‌ای است که فقط بیانش برای دیگران عبرت بزرگی محسوب می‌شود چه برسد برای خودش. قصه و خاطره او مربوط به مسابقه‌ای است که به قول خودش با تیم قَدر آرارات داشتند. دوست بزرگوار و برادر عزیز ما در طول بازی طبق معمول مسلط بود و جریان مسابقه به نفع او پیش می‌رفت اما نتیجه را در آن بازی به دلیل یک غفلت کوچک واگذار کرد و به اصطلاح مات شد. البته حتماً می‌دانید که در عرف بازی‌های حرفه‌ای همه حرکات یادداشت می‌شود تا بعداً و پس از مسابقه مورد تحلیل مربّی واقع شوند. یادداشت‌هایش را برداشت و ناراحت و متعجب سراغ مربی رفت. دونفری مطابق صحنه بازی مهره چینی کردند و قرار شد به بازی ادامه دهند تا عیب کار معلوم شود. در این بین مربی اشتباهی را مرتکب شد و دوست بزرگوار ما اسب حریف را زد و با لبخندی پیروزمندانه به مربی نگاه کرد. مربی که متوجه جو حاکم بر  شاگردش شده بود، نگاهش را به چشم‌های او دوخت و آرام گفت: «من دارم یادت می‌دهم...».

خلاصه این اتفاق درسی تصویری شد برای آن برادر عزیز و من و شما تا بدانیم که ممکن است در جهاد نرم فرماندهی با تمام عطش و اشتیاق خود، و علی‌رغم نیتِ خیر و صادقانه‌اش اشتباه هم بکند و زمین هم بخورد اما این زمین خوردن و این سهو و اشتباه مهم نیست، مهم این است که من و شما از زمین بلند شدن را هم از او یاد بگیریم. فراموش نکنید که نکته یاد شده منافاتی با منطق اتقان و بازخواستی که خود فرمانده از خودش خواهد داشت، ندارد. اما یقین داشته باشید درسی که از زمین خوردن او برای ما حاصل می‌شود ارزشش از هر درسی بالاتر است چون در چنین صحنه‌هایی فرماندهی خداوند، مستقیم‌ و ملموس‌تر احساس می‌شود. نگرش توحیدی که باشد هر رزمنده‌ای خواهد دانست که فرمانده خداست و دیگران وسیله‌اند. توحید که باشد هر ضعف و سستی جبران می‌شود و هر مجاهدی قدرت چهل مرد را خواهد داشت. امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)     

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۲۹
کاظم رجبعلی

عبد اللَّه بن سنان گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که میفرمود: من نسبت به سه کس‏ دلم می‌سوزد و آنها سزاوار ترحم هستند: عزیزى که پس از عزت بخوارى دچار آید و ثروتمندى که پس از دوران بى‏نیازى نیازمند گردد و دانشمندى که اهلش و مردم نادان، قدر وى نشناسند.( الخصال ؛ ج‏1 ؛ ص87)

بالای هیچ روایتی ننوشته‌اند مناسب برای فلان زمینه از جهاد نرم، اما وقتی سعی می‌کنی نگاه مجاهدانه به هر چیز از جمله روایات داشته باشی، احتمال این که روایت فوق تو را متوجه دو چیز کند، بعید نیست. این دو چیز دقیقاً دو چشم امام صادق(ع) است که معنا و مصادیق «غریب» را خوب می‌شناسند و می‌بینند. آن وقت اگر در جایی احساس غربت کردی مثل کسی که قد و بالایش را نگاه می‌کنند، یا مقابل دوربین(آن هم چه دوربینی)قرار گرفته است، سرخ می‌شوی و رنگ عوض می‌کنی، حرف زدن و راه رفتن که هیچ، نفس کشیدن هم از یادت می‌رود. ارزش این لحظات برایت چنان است که نمی‌خواهی هرگز از غربت بیرون بیایی که در این حال غریبی را عشق است!  

بالای هیچ روایتی ننوشته‌اند مناسب برای فلان زمینه از جهاد نرم، اما وقتی سعی می‌کنی نگاه مجاهدانه به هر چیز از جمله روایات داشته باشی، احتمال این که روایت فوق تو را متوجه این نکته کند که بهترین سربازان در میدان جنگ، غربتی‌ها هستند بعید نیست و تو که به هر حال باید در کنار مشق شمشیرت، مترصد نوعی سربازگیری خیالی اما کاملاًجدّی، برای امامت هم باشی، به فکر فرو می‌روی و انسان‌های مستعدی را که تا به حال دیده‌ای از ذهن می‌گذرانی کسانی که با آنها وقتی هم‌کلام می‌شدی یا نگاهشان می‌کردی در دل می‌گفتی «همینه! این یکی خود جنسه! این به‌درد امام زمان می‌خورد به دردِ دردِ قرآن»! اما ناگهان متوجه یک دلمشغولی ویژه در او می‌شدی، «نُچ این هم نه، غریب نیست، دلش خوش است به یک جایی به یک کسی، نمی‌توان روی همه توجهش حساب کرد نمی‌تواند آلوده و آغشته این کار شود. لا اقل الان نه، خیلی کار می‌برد» و بعد...    

خلاصه اینکه بالای هیچ روایتی ننوشته‌اند مناسب برای فلان زمینه از جهاد نرم، اما وقتی سعی می‌کنی نگاه مجاهدانه به هر چیز از جمله روایات داشته باشی، احتمال این که روایت فوق توجه و امید تو را معطوف به کسانی کند که منزوی نیستند اما سهمی از گرد غربت دارند، فرق هم نمی‌کند بااستعداد یا بی‌استعداد باشند، بسیار است. چرا که گرد غربت ضعف را می‌برد، از قلب‌ها پاره‌های آهن می‌سازد و قوت یک نفر را بیش از قدرت چهل مرد می‌کند. امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۱ ، ۰۱:۰۵
کاظم رجبعلی

یادم  نیست تخیل کردم یا واقعا چنین اتفاقی افتاد، اینکه نان سنگکی خریدم و دور از چشم من، سنگی هنوز روی نان مانده بود و زیر دندان مادرم رفت. حتی اگر چنین اتفاقی هم نیفتاده باشد، تخیل این صحنه تبدیل به یک تذکر محکم شد، «غلط کردی که سهو و اشتباه کردی، حق نداشتی که اشتباه کنی».

دقت داشته باشید که این روحیه نباید منجر به خودزنی و خودآزاری شود. به همین دلیل پیشنهاد می‌شود چنین توبیخی با شدت یادشده همیشه قبل وقوع اشتباهات صورت بگیرد تا امکان اشتباه به حداقل برسد. این روحیه، نفی کننده استغفار نیز نباید تلقی شود. والبته نافی به گردن گرفتن اشتباهات دیگران نیز نیست.

منطق چنین سختگیری به ضرورت عملکردی بازمی‌گردد که یک مؤمن(بخوانید مجاهد در عرصه جهاد نرم) باید داشته باشد. مؤمن کاری نمی‌کند که احتیاج به عذرخواهی داشته باشد و این روحیه در عرصه جهاد بسیار معنادار است زیرا اشتباه یک مجاهد یعنی هلاکت خود یا عده‌ای دیگر. جنگ است دیگر تعارف بردار که نیست نمی‌شود سر و ته هر بی‌ملاحظه‌گی را با یک عذرخواهی هم آورد. کسی که حساسیت‌های یاد شده را با مصادیق ساده و جزئی -مثلاً در یک نان یک متر در سی سانتی متر – مشق نماید، امید آن می‌رود که بشود به لطف الهی در کارهای بزرگتر هم به او اطمینان کرد. فکرش را بکن چقدر یک فرمانده آسوده خاطر خواهد بود وقتی که کار را به دست مجاهدی می‌سپارد که در کارهایش اتقان دارد. یک جایی بالاخره زنجیره اشتباهات باید قطع بشود. اشتباهاتی که معمولاً به گردن فراموشی و حافظه می‌افتند اما در واقع ناشی از غفلت هستند. به یاد نماندن یک تکلیف مجاهدانه، یعنی روشن نبودن اهمیت آن تکلیف نزد مجاهد و این آن چیزی است که ترس توبیخ آن مجاهد را مصون از اشتباه می‌نماید.  امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)   

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۰ ، ۰۹:۲۳
کاظم رجبعلی

و فرمود: صلى اللَّه علیه و اله هر که دست از کشتن‏ مار بدارد از ترس دوزخ البته کافر است یعنى کافرِ فرمان من است، چون فرمان به کشتن آن داده[شده است].( آسمان و جهان (ترجمه کتاب السماء و العالم بحار الأنوارجلد 54) ؛ ج‏8 ؛ ص199)

جو حمایت از محیط زیست و حقوق جانداران شما را نگیرد. مراقب باشید قداست جانی که خداوند به یک جاندار بخشیده است هم زیر سؤال نرفته است. قبول دارم این روایت کمی خالی از جنبه‌های گوگوری و مگوری است. یک هشدار ! خواندن این روایت نباید منجر به تشکیل انجمن مارکُشانِ مسلمان شود.لطفاً به استناد سوء برداشت از این روایت، نسل مار را از جایش درنیاورید. مار را همان مصداق شناخته شده نزد همگان در نظر بگیرید و معنای آن را هم با مصدادیق متعدد منطبق نکنید. پس‌زمینه را مورد ملاحظه قرار دهید تا نه سنگدل باشید و نه عارف سرگشته در وادی هپروت. دقت کنید برخی شبه رأفت‌ها تبدیل به نیشی می‌شود که در نیمه شب و در بستر خواب و یا در یک غروب دل‌انگیز هنگام نگاه کردن به خیابان از پشت پنجره، یا ظهری آرام بعد از صرف ناهار، ما را از پای درخواهد آورد. حالا اگر کسی در بیابانی متعرض ماری نشود و با خود بگوید حیوان که آزاری ندارد من هم به او کاری ندارم منطقی است. اما گذشتن از او در محیط زندگی با تفسیر عارفانه و استناد به دین خدا و به میان کشیدن بهشت و جهنم معنای دیگری دارد. خداوکیلی با این روحیه، فاصله تا مجاهد عرصه جهاد نرم بسیار است.

باید در فهم درست از مفهوم نرم، در جهاد نرم دقت نظر داشته باشیم. زیرا جهاد نرم به هیچ وجه از جهادی که ملازم با قتال باشد جدا نیست و مجاهد جهاد نرم همان مجاهدی است که در صورت لزوم و با وجود رأفت و رحمتش نسبت به همه جانداران، مکلّف به قتال می‌شود. اما کدام روحیه متناسب با غایت یاد شده است؟ باور کنید اگر در بیابانی ما باشیم و یک گوسفند و از گرسنگی هم بمیریم، توان ذبح گوسفند را نداریم. ذبح گوسفند پیش‌کش، دلِ خوردن یک دست کله‌پاچه را هم نداریم. کافی است دو نفر با هم بحث و بگو و مگو داشته باشند و صدایشان کمی بلند شود، رنگ از رخسار ما می‌پرد. کمی انتقادِ تند کافی است تا منتقد را اگر پدر باشد از پدری، اگر برادر باشد از برادری و اگر همسر باشد از همسری، ساقط کند. ارزش دعوای میان دو نفر را نمی‌دانیم  دعوایی که گاهی کینه‌ها و کدورت‌های همچون دمل چرکین را، مانند نشتری جراحی می‌کند، دعوایی که می‌تواند به یک آشتی دلچسب و یک صمیمیت عمیق منجر شود. نمی‌خواهم دعوت به خشونت کنم اما فکرش را بکن، عقیده‌های ما برایمان ارزش فریاد کشیدن را ندارند. باور کنید که رگ غیرت الزاماً چسبیده به عصبانیت و خشم نیست. شاید به حکمت و مصلحت نزدیکتر باشد. بله به اقتضای همین حکمت و مصلحت مجاهدان رئوف در جهاد نرم، باید آماده قتال نیز باشند تا در صورت لزوم از دین خدا دفاع کنند.امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۰ ، ۰۸:۱۷
کاظم رجبعلی

مثل کسی که منتظر است صدایش کنند و بی آنکه خوانده شود، می‌گوید بله، مستعد انس گرفتن بود؛ مستعد غور و فرو رفتن به حریم دیگران و نیز اجازه ورود دادن به حریم خودش. حرارت او نسبت به این موضوع، بسیار بیشتر از اشتیاق اطرافیان بود و همین نسبت نا متناسب، -یعنی سردی دیگران در مقابل حرارت او- نقش یک حفاظ را برای او پیدا کرد. البته نقش ذائقه‌ی پذیرش طیبات را نیز در مصونیت او، نمی‌توان نادیده گرفت. می‌شود فهمید، همانقدر که چنین انسی می‌تواند فرصتی برای رشد و بالندگی باشد، خطرناک نیز هست. مشهور است یک کودک را حقیقتاً خداوند از خطرات حفظ  می‌کند، این حقیقت در خصوص غیر کودک نیز صادق است و  من با تمام گوشت و پوست خود، درک و باورش کرده‌ام.

هم کسی مانند فرد یاد شده، که چنین زمینه‌ای از انس را داراست و هم کسی که می‌تواند با او ارتباط نزدیکی را ایجاد کند، ورود به یک عمق کرده‌اند، ورودی که ملازم با قرب بوده و دانستن بسیاری از اسرار شخصی و حتی وجودی افراد با آن مرتبط است. در واقع این قرب هم اجازه راه دادن می‌خواهد و هم استعداد راه‌یافتن را می‌طلبد. انس از زاویه یاد شده، بسیار مشابه غواصی است و البته کیست که نداند غواصی به رغم حساسیت‌ها، زیبایی و اهمیتش، بسیار پر خطر هم هست.

یک مربی تربیتی در یک مدرسه، بدون به عمق زدن و ورود پیدا کردن در شئون زندگی دانش‌آموزان، نمی‌تواند به فتح دست یابد. در واقع بستر بیرون از مدرسه در صورت صالح بودن افراد، محمل تأثیرگذاری و تأثیر پذیری مثبت است. هیچ دو دوستی بدون دانستن شئونی از زندگی شخصیِ یکدیگر، به صمیمیت نمی‌رسند. حتی هیچ پدر و مادری با منطق رسمی، نمی‌توانند از ساحت وجودی و شخصیتی فرزندشان باخبر شوند. اساساً رشته ارتباطی انسان‌ها در اعماق وجودی آنهاست که شکل می‌گیرد. اعماقی که لایه‌ای از ملکوت محسوب می‌شوند. پس صیدِ مرواریدهای الهی جز با فرو رفتن در دریای با عظمت و با شکوه بندگان او، که سطحی از دریاهای غیب و ملکوت هستند، میسّر نیست. نا گفته پیداست که این ساحت به همان میزان که باشکوه است، بسیار حساس نیز هست و لازم است هر غواصی، آداب ضروری این شناگری را بداند. باید دانست، ورود به هر عمقی بی اذن خداوند و ولی او ممنوع است. بر این اساس، راه‌یابی به عمق دیگران باید به نحوی صورت بگیرد که مستلزم دخالت، فضولی و تجسس نباشد. معیار این ملاحظه، معیارهای شرعی و واکنش فردی است که به او نزدیک می‌شویم. باید توجه داشت که امانتداری و طهارت، شرط مَحرم شدن است و از ضروریات غواصی در جهاد نرم محسوب می‌شود. نباید از نظر دور داشت که، رعایت اصل تدریج  و ملاحظه ظرفیت افراد، در غواصی بسیار ضروری است. یک جمع صادق و سالم، جمعی نیست که همه کس از همه چیز خبر داشته باشند باید به افراد نزدیک شد و آنها را به اندرونی آورد اما به تدریج. نباید هر کس دری را گشود تا عمق خانه را ببیند. و هر مسئولیتی به او واگذار شود. زیرا ممکن است شخص تازه‌وارد آسیب ببیند. تصور کنید اگر یوسف(ع) فرد تازه‌واردی را مأمور جاسازی پیمانه در وسایل برادرانش می‌کرد، آیا آن تازه وارد، به عصمت و صداقت او شک نمی‌کرد؟ توجه داشته باشید که شگفت‌زدگی و بهت، بسیار شبیه احساس خطر است، پس ملاحظه میزانِ بهت و تعجب دیگران را بکنید. گفتنی است، این ملاحظات نباید ایجاد وسواس کند و به بهانه احتیاط، از قرب و نزدیک شدن افراد جلوگیری کرد. توجیه بودن افراد در رعایت حدود خود و نیز فضای صمیمی و رئوفانه می تواند از بروز دلخوری‌های محتمل در این خصوص جلوگیری کند. خلاصه اینکه قدرت غواصی یک قدرت ویژه در جهاد نرم محسوب می‌شود و توانمندی رزمندگان جهاد نرم به آن سطحی عمیق از آمادگی محسوب می‌شود. این آمادگی را باید از خداوند خواست. امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۰ ، ۲۳:۰۸
کاظم رجبعلی

یکی از برادران مجهز من است، نمونه یک مجاهد دارای امکانات، که جنس امکاناتش بسیار ویژه است. نمونه‌ای از بسترهای بروز تکنولوژی و امکانات او، سر  سفره غذا قابل ارزیابی است. سفره که می‌اندازد و با او که هم‌غذا می‌شوی، غذا خوردن طعم دیگری پیدا می‌کند؛ آخر او غذا نمی‌خورد، بلکه عشق می‌کند. وقتی کتاب می‌خواند، کتاب که نمی‌خواند، کتاب را زندگی می‌کند. با او که هم صحبت می‌شوی، اگر سخنی برایش قابل فهم و در راستای نیازهایش باشد و او این‌چنین تشخیصش داده باشد، می‌توانی اثرش را در برق چشم‌هایش ببینی و بعدها در جایی دیگر در کلمات و اعمالش مشاهده کنی. همین توصیف، در خصوص تدریس و ارتباط گرفتن او با انسان‌ها نیز صادق است. اگر دشمن پی به این تکنولوژی در برادر من ببرد، بهانه‌اش را عوض خواهد کرد. گمانم تحریم هم بشویم. برادر من با این تکنولوژی اگر در زمان حضرت نوح(ع) می‌بود،  حتماً به نجاری اشتغال داشت یا میخ می‌کوبید یا ارّه می‌کرد شاید هم آبدارچی نجارها می‌شد و تدارکات را بر عهده می‌گرفت. به هر حال، کنار دست پدر عزیزمان مشغول ساختن کشتی بود آن هم دور از دریا و آب و اصلاً برایش استهزای دیگران اهمیت نداشت. دیگرانی که وعده های خدا را یا فقط می‌شنیدند و عکس‌العملی نداشتند و یا انکارش می‌کردند. برادرم در زمان نوح(ع)، -که همه زمانهاست- تمام وجودش باور داشت که وعده خدا نزدیک است و او نه فقط این وعده را می‌شنید، بلکه معطر به آن وعده می‌شد. وعده را در ذهن خود بارها مرور می‌کرد، گاهی از هیبت آن نفسش بند می‌آمد و گاه عرق روی پیشانی‌اش می‌نشست و البته بسیار هم اتفاق می‌افتاد که لبخندی بزند و آهسته گوشه چشم‌هایش را پاک کند. دلیل این حال و شرایط برای برادرم، به همان تکنولوژی و فن‌آوری بر می‌گردد که پیش از این سخنش به میان آمد و او بهره‌مند از آن است. نوعی تکنولوژی که هر چیز را برای یک مجاهد، نه صرفاً شنیدنی و نه فقط جالب، بلکه زیستنی و در درون متن زندگی قرار می‌دهد. تکنولوژی ایمان سازی، که پایه‌اش در خوب انس گرفتن است و دست‌یابی به آن،  پدیده‌های شناخته شده را از  فانتزی بودن، دور بودن و  ضرورت نداشتن، خارج می‌کند. این تکنولوژی همه تکنولوژی در جهاد نرم است و با داشتن آن همه چیز در خدمت جهاد، قرار خواهد گرفت. این تکنولوژی می‌تواند توان یک نفر را به توان چهل مرد و بیشتر تبدیل کند. امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۰ ، ۱۱:۰۳
کاظم رجبعلی

خاطره‌اش به اندازه‌ای مضحک هست که اگر کسی شنید، لبخندی روی لب‌هایش بیاید اما برای من اصلاً شیرین نیست و همیشه از مرور دوباره آن در ذهنم ترسیده‌ام، مثل یک خطا در یک رؤیا و خواب است که مسئولیتی را متوجه انسان نمی‌کند و انسان به خاطر آن مؤاخذه نمی‌شود اما نفَس را بند می‌آورد. ولی دستش درد نکند این خاطره که جلوی خیلی از نپختگی‌های بی‌شمار من را گرفته است. شاید پنج یا شش سال بیشتر نداشتم که با بر و بچه‌های محل، توی کوچه تعزیه بازی می‌کردیم. یکی نقش امام حسین(ع)، یکی یزید، یکی قمر بنی هاشم(ع) و بنده هم قرار شد نقش علی اکبر(ع) را داشته باشم در حین بازی و در حین آمیختگی بلاهت کودکانه با مفاهیم جدی عاشورا، ناگهان من که نقش علی اکبر(ع) را داشتم با کسی که نقش امام حسین(ع) را داشت _و قاعدتاً پدر من محسوب می‌شد_ دعوایمان شد و چون زور حریف بیشتر بود، کتکی جانانه نوش جان کردم. تا اینجایش خیلی به سوژه مورد نظر من مربوط نمی‌شود اما از این به بعدش برای امروز همه‌ی ما، قابل تأمل است. من که از پدر دلخور بودم، نزد کسی رفتم که نقش یزید را بازی می‌کرد و از او خواستم تا بیاید پدرم را بکُشد چون مرا کتک زده است و...

فارغ از کودکانه بودن حکایت فوق و فارغ از اینکه مقیاس نقش‌ها هم به همان اندازه‌ی دنیای کودکی کوچک بوده است، به جای همه، قهرمان این خاطره مضحک شدم تا این خاطره، خاطره شما هم باشد. تا چه اتفاقی بیفتد؟ تا شیعه‌ای باشیم که اگر امام‌ ما، با شمشیر بر بینی ما هم زد، ذره‌ای از ارادتمان کاسته نشود، که در این صورت می‌توان به ما اطلاق شجاع بودن کرد.

شجاعت در جهاد نرم که قبلاً، برخاسته از انس‌ورزی معرفی شده است و در حکایت فوق هم نسبتش با انس معلوم و مشخص است، بیش از آنکه به نترسیدن از دشمن مربوط شود، به وحشت یا عدم وحشت نسبت به حقیقت، دوست و همرزم و البته فرمانده مربوط می‌شود. راستی چقدر به بسترسازی برای بروز شجاعت اهمیت می‌دهیم و چقدر برایمان اهمیت دارد که فرماندهان جهاد نرم نترسند از تبعات یک انتقاد و بنا به مصالح از خیر جهش‌های لازم نگذرند. فکرش را بکن اگر فرضاً سهمی عظیم از روحیات ما، مشابه بلاهت کودکانه‌ای باشد که در حکایت فوق آمده است، فقط تا جایی همراه دوستانمان خواهیم بود و فقط تا وقتی پر شور و با نشاط هستیم که باعث ناراحتی ما نشوند. با چنین شرایطی، هیچ فرماندهی نمی‌تواند به خودش جرأت دهد عیبی را به ما و خودش گوشزد کند و یا نقیصه‌ای را به تدریج از ما و خودش برطرف کرده و سطح دانش ما و خودش را ارتقاء دهد. فرمانده در این شرایط مجالی برای فراهم آوردن بستر شجاعت، که بتواند پیروزی بزرگی را رقم بزند و یا به فتح نهایی منجر شود، نخواهد داشت.  زیرا او همواره نگران از دست رفتن انگیزه و هیجان و شور ما مجاهدانی است که ناخواسته شجاعت را می‌کُشیم. او نگران واکنش‌های تند ماست، پس معرکه نبرد، وقتی معرکه‌ی ابراز شجاعانه‌ترین آفند و پدآفندهاست که بستر محیایی برای شجاعت داشته باشد و این بستر فراهم نخواهد شد مگر اینکه فرماندهان _با فرضِ شجاع بودن خودشان_ عقلاً اجازه خلق بسترهای شجاعانه را داشته باشند. اجازه‌ای که دست ما و شماست. امام سجاد(ع)  فرمود: «اذا قام قائمنا اذهب الله عزوجل عن شیعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزبرالحدید و جعل قوّة رجل منهم قوّة اربعین رجلاً و یکونون حکام الارض و سنامها»(مشکاةالأنوار، ص79)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۰ ، ۱۵:۲۳
کاظم رجبعلی