.

بایگانی

قصه تو .... به روایت اول

چهارشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۳۹ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

قصه­ های مرتبط با تو،  سه دسته­ اند: یکی از جنس مباهله که پشتوانه حقیقت را به رخ می­کشند(حجت یافتن و به حجت رساندن )؛ یکی از جنس عبرت(عبرت دیدن و عبرت بین ساختن) و سومی از جنس اراده خدا بر غلبه موسی(ع) بر فرعون(همراستا شدن و همراستا کردن) که بیشتر از جنس وعده­ اند و کارشان زیر و رو کردن است...

قصه­ تو به روایت نوع اول، امشب برایم نزدیکتر شده...

 

فرقی نمی­کند ... بر مصدر امور نشسته باشی و فرماندهی سپاهیانت کنی، در مسجد کوفه بر کرسی قضاوت بنشینی یا...سالیان سال در پرده غیبت باشی؛ که این پرده را جای دوری نیاویخته ­اند...جایی است میان آدم­ ها و حضوری است میان ما.

امیر هم که آن سالها بر کرسی می­ نشست، اصلی ترین کارها را مخفیانه انجام می­ داد...مخفی که نبود...مهدی بود...مهدی در میان مردم.

شب­ها نان و خرما پشت در خانه بتیمان می­ گذاشت و سنگ صبور بد و بیراه­ هایشان به زمانه و حکومت می­ شد...کسی نمی­ دانست این ناشناسِ شب، سرشناس ­ترین مرد روز است. امیر شب­ها را دوست می­ داشت چون، شب اگر چه تاریک است...تسلیم است.

مخفی که نه مهدی که باشی، همه چیز تسلیم توست روز و شب هم ندارد...که روزهم پرده­ ای است برای به جلوه درآمدن حقیقت شب.

خورشیدی که پشت ابر باشد، فقط خورشید نیست، مهر و ماه است یکجا...امیر که شب­ها مهدی بود، لابد تو هم امیر روزهایی و روزگار تسلیم توست...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۲/۱۲
کاظم رجبعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی