.

بایگانی

نامه سوم، نامه علی(ع)به شریح قاضى‏

به من خبر رسیده خانه‏اى به هشتاد دینار خریده، و برایش سند نوشته، و بر آن گواهانى گرفته‏اى! [گفت: آرى چنین است اى امیر مؤمنان. حضرت خشم آلود به او نگریست، سپس فرمود]: به زودى کسى به نزدت مى‏آید (ملک الموت) که به سند خانه نظر نمى‏کند، و از گواه آن نمى‏پرسد، تا آنکه تو را از آن خانه بیرون مى‏کند، و تنها تسلیم خانه قبر مى‏نماید. اى شریح، مواظب باش که‏ این خانه را از غیر مال خود نخریده، یا قیمت آن را از غیر مال حلال نداده باشى، که در این صورت دچار خسارت دنیا و آخرت شده‏اى. آگاه باش، اگر زمان خرید خانه نزد من آمده بودى، براى تو سندى مانند این سند مى‏نوشتم، که در خرید این خانه به یک درهم چه رسد بالاتر از آن رغبت نمى‏کردى. و آن سند این است: این خانه‏اى است که آن را بنده‏اى خوار، از مرده‏اى که براى کوچ کردن به سراى دیگر از این خانه بیرونش کرده‏اند خریده است، از او خانه‏اى از خانه‏هاى فریب از جانب فانى شوندگان، و سرزمین اهل هلاکت خریده. این خانه را چهار حدّ است: حدّ اوّل به آفات و بلاها، حدّ دوم به مصائب، حد سوم به هوسهاى تباهى آور، و حد چهارم به شیطان گمراه کننده، و در این خانه به همین حد چهارم باز مى‏شود.این خریدار فریفته به آرزو، این خانه را از شخصى که اجل او را به کوچ از دنیا بر انگیخته خریدارى کرده، به قیمت بیرون شدن از عزّت قناعت، و ورود در پستى و ذلّت، و هر خسارتى که بر این خریدار در آنچه که خریده وارد شود بر عهده ملک الموت است، همان خراب کننده بدنهاى پادشاهان، و گیرنده جان گردنکشان، و نابود کننده سلطنت فرعونیان، همچون شاهان ایران و روم، و یمن و حمیر، و آنهایى که ثروت بر ثروت افزودند، و آنان که ساختند و محکم کردند، و زینت دادند و بیاراستند، و ذخیره نمودند و به اعتقاد و گمان خود نسبت به برنامه اولاد توجه کردند، ملک الموت همگى را به جایگاه باز پرسى و حساب، و محل مزد و جریمه روانه کند، زمانى که فرمان حق براى جدایى بین حق و باطل فرود آید «که در آنجا تبهکاران خسارت کنند». بر این سند گواهى دهد عقلى که از اسارت هوا خارج شده، و از وابستگى‏هاى دنیا سالم مانده باشد

 

نامه چهل و پنجم، نامه علی(ع)به عثمان بن حنیف انصارى، کار گزار بصره‏

وقتى به حضرت خبر رسید او را به مهمانى دعوت کرده‏اند و او به آنجا رفته.اما بعد، اى پسر حنیف، به من خبر رسیده که مردى از جوانان اهل بصره تو را به مهمانى خوانده و تو هم به آن مهمانى شتافته‏اى، با غذاهاى رنگارنگ، و ظرفهایى پر از طعام که به سویت آورده مى‏شده پذیراییت کرده‏اند، خیال نمى‏کردم مهمان شدن به سفره قومى را قبول کنى که محتاجشان را به جفا مى‏رانند، و توانگرشان را به مهمانى مى‏خوانند! به لقمه‏اى که بر آن دندان مى‏گذارى دقت کن، لقمه‏اى را که حلال و حرامش بر تو روشن نیست بیرون افکن، و آنچه را مى‏دانى از راه‏هاى حلال به دست آمده بخور. معلومت باد که هر مأمومى را امامى است که به او اقتدا مى‏کند، و از نور علمش بهره مى‏گیرد. آگاه باش امام شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان قناعت نموده. معلومتان باد که شما تن دادن به چنین روشى را قدرت ندارید، ولى مرا با ورع و کوشش در عبادت، و پاکدامنى و درستى یارى کنید. به خدا قسم من از دنیاى شما طلایى نیندوخته، و از غنائم فراوان آن ذخیره‏اى برنداشته، و عوض این جامه کهنه‏ام جامه کهنه دیگرى آماده نکرده‏ام! آرى از آنچه آسمان بر آن سایه انداخته، فقط فدک در دست ما بود، که گروهى از اینکه در دست ما باشد بر آن بخل ورزیدند، و ما هم به سخاوت از آن دست برداشتیم، و خداوند نیکوترین حاکم است. مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟ که در فردا جاى شخص در گور است، که آثار آدمى در تاریکى آن از بین مى‏رود، و اخبارش پنهان مى‏گردد، گودالى که اگر به گشادگى آن بیفزایند، و دستهاى گور کن به وسیع کردن آن اقدام نماید باز هم سنگ و کلوخ زمین آن را به هم فشارد، و خاک روى هم انباشته رخنه‏هایش را ببندد! این است نفس من که آن را به پرهیزکارى ریاضت مى‏دهم تا با امنیت وارد روز خوف اکبر گردد، و در اطراف لغزشگاه ثابت بماند. اگر مى‏خواستم هر آینه مى‏توانستم به عسل مصفّا، و مغز این گندم، و بافته‏هاى ابریشم راه برم، اما چه بعید است که هواى نفسم بر من غلبه کند، و حرصم مرا به انتخاب غذاهاى لذیذ وادار نماید در حالى که شاید در حجاز یا یمامه کسى زندگى کند که براى او امیدى به یک قرص نان نیست، و سیرى شکم را به یاد نداشته باشد، یا آنکه شب را با شکم سیر صبح کنم در حالى که در اطرافم شکمهاى گرسنه، و جگرهایى سوزان باشد، یا چنان باشم که گوینده‏اى گفته: «این درد و ننگ تو را بس که با شکم سیر بخوابى، و در اطراف تو شکم‏هایى باشد که پوستى را براى خوردن آرزو کنند». آیا به این قناعت کنم که به من امیر مؤمنان گفته شود، ولى در سختى‏هاى روزگار با آنان شریک نباشم، یا در تلخى‏هاى زندگى الگویشان محسوب نشوم؟! آفریده نشدم تا خوردن غذاهاى پاکیزه مرا سر گرم کند به مانند حیوان به آخور بسته که همه اندیشه‏اش علف خوردن است، یا چهار پاى رها شده که کارش به هم زدن خاکروبه‏هاست، از علف‏هاى آن شکم را پر مى‏کند، و از منظور صاحبش از سیر کردن او بى‏خبر مى‏باشد، هیهات از اینکه رهایم ساخته، یا بیکار و بیهوده‏ام گذاشته باشند، یا کشاننده عنان گمراهى باشم، یا در حیرت و سرگردانى بیراهه روم. انگار گوینده‏اى از شما مى‏گوید: اگر خوراک فرزند ابى طالب این است پس ضعف و سستى او را از جنگ با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع مى‏گردد! بدانید درختان بیابانى چوبشان سخت‏تر، و درختان سرسبز پوستشان نازک‏تر، و گیاهان صحرایى آتششان قوى‏تر، و خاموشى آنها دیرتر است. من و رسول خدا همچون دو درختى هستیم که از یک ریشه رسته، و چون ساعد و بازو مى‏باشیم. به خدا قسم اگر عرب در جنگ با من همدست شوند من از مقابله با آنان روى بر نگردانم، و اگر فرصت‏ها دست دهد شتابان بدان سو (شام) مى‏روم، و خواهم کوشید تا زمین را از این موجود وارونه، و سرنگون کالبد (معاویه) پاک نمایم، تا سنگریزه‏ها از میان دانه‏هاى درو شده بیرون رود.‏

اى دنیا، از من فاصله بگیر، که مهارت را بر گردنت انداختم، از چنگالت بیرون جستم، از دامهایت فرار کردم، و از رفتن در لغزشگاههایت دورى گزیدم. کجایند گذشتگانى که به بازیهایت آنان را فریفتى؟! کجایند ملّتهایى که با زر و زیورت آنان را مغرور نمودى؟! اینک اینان گروگانهاى قبور، و فرورفته در لابلاى لحدهایند. به خدا قسم اى دنیا اگر موجودى قابل دیدن، و جسمى سزاوار لمس بودى، حدود خدا را بر تو جارى مى‏ساختم در رابطه با بندگانى که به آرزوها فریبشان دادى، و ملتهایى که در پرتگاه‏هاى هلاکت انداختى، و پادشاهانى که تسلیم نابودى کردى و به سر چشمه‏هاى بلا وارد نمودى، به جایى که در ورود و خروجش امنیت نباشد. هیهات! هر کس گام در لغزشگاههایت نهد بلغزد، و هر که سوار آبهاى متراکمت گردد غرق شود، و آن که از دامهاى تو به یک سو رود موفق گردد، و کسى که از فتنه‏هاى تو سالم است باکى ندارد که گرفتار تنگى زندگى باشد، و دنیا نزد او مانند روزى است که لحظه پایانش فرا رسیده. از من دور شو، به خدا قسم رام تو نشوم تا مرا به خوارى نشانى، و عنان به دستت نگذارم تا هر کجا خواهى ببرى. قسم به خداوند، قسمى که فقط اراده حق را از آن استثنا مى‏کنم، آنچنان نفس خویش را به ریاضت وادارم که به یک قرص نان زمانى که براى خوردن یابد شاد شود، و به جاى خورش به نمک قناعت کند، و کاسه چشمم را در گریه‏هاى شب و روز قرار دهم تا چون چشمه‏اى که آبش فرو رفته اشکى در آن نماند. آیا به همان گونه که حیوان چرنده شکمش را با چریدن پر کند و بخوابد، و رمه گوسپند که از علف سیر مى‏شود و به جانب خوابگاهش مى‏رود، على هم از توشه خود بخورد و بخوابد؟! چشمش روشن که پس از سالیانى دراز به چهارپایان رها شده، و گوسپندان چرنده اقتدا کند! خوشا به حال کسى که واجبات پروردگارش را به جا آورده، و مشکلات را تحمل نموده، و در شب از خواب خوش دورى کرده، تا وقتى که خواب بر او چیره شود زمین را فرش خود گرفته، و دست را بالش زیر سر کند، در میان جمعیتى که ترس از قیامت دیده‏هایشان‏ را بیدار گذاشته، و پهلوهاشان از بستر استراحت جدا شده، و لبهاشان به ذکر پروردگارشان آهسته و آرام گویاست، و گناهانشان به کثرت استغفار از بین رفته، «اینان حزب خدایند، و بدانید که حزب خدا رستگارانند». پسر حنیف! از خدا پروا کن، و قرص‏هاى نان خودت تو را بس باشد، تا این روش موجب خلاصى‏ات از آتش جهنم گردد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۱۲
کاظم رجبعلی

نظرات  (۵)

۱۲ اسفند ۹۱ ، ۰۲:۴۳ شریعتمداری
نگارش ، ادبیات ، دسته بندی حرفهای هم جلسه ی پیش و هم این جلسه (که نویسنده ها هم متفاوتند) بسیار عالی بود... جوری که منی که نبوده م در فضا قرار بگیرم. اجرکم عندالله. اگر ادامه داشته باشد، ما خواننده ایم. انشاالله.
پاسخ:
ممنون از حسن توجه شما ,
ممنون از حوصله و قلم خواهران گران قدر
و سپاس فراوان از حسن توجه استاد

فضای گفتمان جلسه معرکه است از این حیث که ذهن را تحلیلی بار می آورد

این باور در من دارد هر روز قوی تر می شود که مواجهه با کسی که شاخصه های دین داری را ندارد مثل مواجهه با جهنم است
اشرافیت طاغوت مابانه از آن خوی های جهنمی است که برای ابطالش باید بسیار بهشتی بود
بسیار باید دین فهم شد
و نهج البلاغه به خاطر ادبیاتش این چنین ساختاری را در وجود خوانندگانش تنظیم می کند
خدا را شکر به خاطر نهج البلاغه
پاسخ:
متشکر از دقت خوبتان ,
سلام بسیار بسیار عالی و رسا و خالص.. انقدر از ذهنیت به حقیقت کشانده بود این کلمات، که در اثنا کلام حس کردم انگار خودم هستم ک در حال تحلیلم!... منتظر ادامه ی این نامه های افشای حقیقت هستیم.. موید باشید
همین وقت ها می گویید قصدتون انطباق اشخاص نیست ولی بر فرض که قصدتون هم این نباشه نتیجه ش همینه. آن کسانی که گفتید من قبول دارم راجع به این چیزها حرف نمی زنند. و نمی دانم شما از کجا می شناسیشون. تا حالا رضا میر کریمی و عباس جدیدی و لیلا حاتمی و هادی مقدم دوست و ممد پاکنیت و ممد برقی زاده و زکی سیخ زن و وحید جاننثاری و ممد گلگونی و... راجع به این چیزها با من حرف نزده اند. از اینجا به بعد صحبتتون رو کلا نفهمیدم و ارتباطش با چیزهای دیگه از قبیل نون و کار خداییو معاد و توحید. آن جمله آخرم  هم درباره نهج البلاغه خیلی ساده است یعنی : خیلی حیفه نهج البلاغه بخونید که از داخلش توجیه پیدا کنید برای جمهوری اسلامی. متوجه منظورم هستید؟ یعنی بیشتر از این که زشت باشه حیفه
پاسخ:
دقیقا همان قسمتی را نفهمیدی که می توانست کمکت کند همیشه برای گفتگو هستم حتی اگر اسمش را توجیه بگذاری تا هر روز که خواستی و اراده کردی از این حرف ها بزنم از بودن کاظم خیالت راحت باشه! یا بنی ارکب معنا... انما اشکو بثی و حزنی الی الله و اعلم من الله مالاتعلمون ,
"شاید اگر در آن زمان بودیم می­پرسیدیم کجای این حکومت اسلامی است وقتی که قاضی و مجری فاسدند. اما چون فاصله زمانی با آن دوره داریم می­گوییم حکومت علی(ع) ارزش بودن دارد، حتی اگر غالب کارگزارانش میل به معاویه کنند. " بله درست است احتمالا تنها فرق آقای خامنه ای با مولا علی همین فاصله زمانی است که همه چیز را به هم ریخته است. یک زمانی سگ و گربه حکومت هم از همین مصونیت زمانی برخوردار بودند. حالا ولی متاسفانه دایره استدلال هایی از قبیل همین مصونیت زمانی آنقدر تنگ شده که فقط یک نفر ظرفیت دارد. از روزی می ترسم که یکروز مصونیت زمانی شامل همین یکنفر هم نشود آنوقت بیاییم بگوییم خود مولا علی هم به دنیا گرایش داشتند اما "چون فاصله زمانی با آن دوره داریم می­گوییم حکومت علی(ع) ارزش بودن دارد" فکر میکنم خداوند جهان بزرگتری از جمهوری اسلامی خلق کرده است و نهج البلاغه از سنخ آن خلقت های بزرگ است نه زایش های ناقص الخلقه
پاسخ:
شاید بهتر بود این پیام را که خصوصی فرستاده بودی علنی نکنم اما جواب نشنیدن شما بدتر از این کار نیست ضمن اینکه اسم کوچک شما ابهام لازم را دارد. با کنایه فرمودی "احتمالا تنها فرق آقای خامنه ای با مولا علی همین فاصله زمانی است" نه برادر منظور من این نیست قصد من انطباق اشخاص نبود و اصلا این روش را قبول ندارم. علی جان بفهم! استفاده از تاریخ به قصد استخراج قاعده عقلی فرق دارد با انطباق اشخاص. اتفاقا اشکال من به برخی از اشخاص که شما قبولشان داری این است که به چه حقی ولایت را در اژدها شدن بیل و عصا خلاصه میکنند. در بخش دیگر فرمودی"از روزی می ترسم که یکروز مصونیت زمانی شامل همین یکنفر هم نشود" نه برادرم منظور من محدود کردن دایره خوب بودن به یک شخص نبود. خوب دقت کن روش من در این بحث شبیه این مثل است شما میخواهی ببینی فلان کارت خدایی هست یا نه؟ چه کار میکنی؟ همه منافع دنیایی را حذف می کنی و بعد تصمیم میگیری و قضاوت میکنی این کار تو را به تعقل نزدیک می کند بنده حقیر یک کار ساده کردم آمدم و زمان را حذف کردم تا فرد بتواند فراتر از آن قضاوت کند. در بخش دیگر فرمودی "فکر میکنم خداوند جهان بزرگتری از ج , بزرگتری از جمهوری اسلامی خلق کرده است و نهج البلاغه از سنخ آن خلقت های بزرگ است " ببین برادر این طرز فکر خیلی خطرناک است شبیه این است که بگویی توحید را قبول دارم اما معاد را قبول ندارم. عزیز دلم مقام اجرا و عمل ظرفیتش محدودتر از باورهاست خوب به این جمله دقت کن تو می توانی تکه نانی را حرمت بگذاری کار تو که توسعه بیشتری از یک بوسیدن و برداشتتن که نیست اما در عوض معرفتت این محدودیت را ندارد خدا را شکر به خاطر جمهوری اسلامی ,

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی